گنجور

 
میبدی

قوله تعالی: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بسم اللَّه کلمة سماعها ربیع الجمیع من العاصی و المطیع، و الشّریف و الوضیع. من اصغی الیه بسمع الخضوع ترک طیب الهجوع و من اصغی الیه بسمع المحابّ ترک لذیذ الطّعام و الشّراب.

مجنون بنی عامر آن کار افتاده لیلی، وقتی نقش نام لیلی بر دیوار دید، شیفته نقش نام لیلی شد. هفت شبانروز در مشاهده آن نبشته بنشست که هیچ طعام و شراب نخورد. گفتند: ای مجنون هفت شبانروز بی‌طعام و شراب چون بسر آوردی؟ گفت: ای بیچاره کسی را کش با نام دوست خوش بود طعام و شرابش کجا یاد آید؟

آن گه گفت:

جئتمانی لتعلما سرّ لیلی

تجدانی بسرّ لیلی شحیحا.

این حال مخلوقی است در دعوی عشق مخلوقی پس چه گویی کسی که قبله جان وی حضرت قدس الهی بود و غالب دل وی مهر ذات قدیم. اگر با نام و ذکر او طعام و شرابش یاد نیاید چه عیب بود؟.

بو بکر شبلی گفت: ذکر ربّی طعام نفسی، و ثناء ربّی لباس نفسی، و الحیاء من ربّی شراب نفسی نفسی فداء قلبی، قلبی فداء روحی، روحی فداء ربّی.

موسی کلیم (ع) چهل شبانروز بر امید سماع کلام حقّ منتظر نشست که طعام و شراب بخاطر وی نگذشت. باز چون بطلب خضر می‌شد در دبیرستان علم، یک نیم روز او را از طعام و شراب شکیب نبود تا گفت: «آتِنا غَداءَنا» این حال نتیجه عشق است و عشق بدانایی و زیرکی و فتوی عقل حاصل نشود: «عشق آمدنی بود، نه آموختنی».

کسی که این راه نرفت، منزل این راه چه داند؟ او که محرم عشق نبوده حرم دوست را چه نشان پرسد؟:

محرم شدم بعشق و جهان شد مرا حرم

لبّیک عاشقی زدم از جان و دل بهم.

قوله تعالی: إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ الی آخرها.. مصطفی (ص) گفت: هر که خواهد تا قیامت کبری نقدی بیند و احوال رستاخیز برو آشکارا گردد، گوی: إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ بر خوان تا سیاست و صعوبت آن روز او را معلوم گردد.

چه مایه نشان توان داد از هول و صعوبت روزی که اطلال و رسوم کون را آتش بی نیازی در زنند و بدهره قهر سر دهر بردارند و عالم محدث را هباء منثور کنند و تیغ سیاست بر تارک افلاک زنند، غبار اغیار از دامن بیفشانده و لگام اعدام در سر مرکب وجود کشیده، آفتاب منوّر سیاه و مکوّر کرده، ستارگان رخشان بسان باران از آسمان بریخته، کوه‌های با صلابت و شدّت فرا روش آمده و از بیم حقّ سست و بی وزن گشته، عالمیان از هول قیامت ذخائر و نفائس اموال از دست بداده و پشت بدان آورده، وحوش و طیور و سباع نامکلّف از سیاست و هیبت آن روز همه بیجان گشته، دریاهای عالم همه درهم گشاده و تعذیب دشمنان را حمیم و غسلین شده، هر کسی و هر تنی با کردار خویش هم بر وهم سر کرده، اینست که ربّ العالمین گفت: وَ إِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ باری بنگر ای مسکین که هم برو هم سر خود را چه ساخته‌ای و کرداری که قرین تو خواهد بود هم در گور و هم در قیامت چه اندوخته‌ای؟ و قرآن قدیم ترا این اندیشه میفرماید و ترا این پند میدهد که: وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ و مصطفی (ص) گفته: «العبد المؤمن بین مخافتین عمر قد مضی لا یدری ما اللَّه صانع فیه، و اجل قد بقی لا یدری ما اللَّه قاض فیه فلیتزوّد العبد لنفسه من نفسه و من دنیاه لآخرته و من الشّبیبة قبل الکبر و من الحیاة قبل الممات. فو اللَّه ما بعد الموت من مستعتب و ما بعد الدّنیا الّا الجنّة و النّار».

رسول خدا (ص) چنین میگوید: که مؤمن را جای ایمنی نیست میان دو بیم درمانده و گرفتار شده: یکی عمر گذشته و جریده نیک و بد وی نبشته، نداند که با وی در آن چه خواهند کرد ازو درگذارند و عفو کنند، یا او را بآن بگیرند و عذاب کنند؟ و دیگر عمری ناآمده و کاری نابوده و روزگاری نادیده، نداند که حقتعالی در آن بروی چه قضا کرده قضاء بقاء یا قضاء فنا؟ تقدیر طاعت، یا تقدیر معصیت؟ تقدیر سعادت، یا تقدیر شقاوت؟ بنده مؤمن را باین دو حال جای ایمنی نیست. غافل بودن و فارغ نشستن روا نیست. باید که از نفس خود خود را آزادی بر گیرد، و از دنیا عقبی را بهره‌ای ستاند، و از روز فراغ روز شغل را نصیب گیرد و در جوانی پیری را منتظر باشد و در زندگانی مرگ را برگ کند که پس از مرگ روی آشتی نیست. بآن خدای که وحدانیّت صفت اوست که پس از دنیا سرایی نیست که آنجا مقام کنند، الّا جنّت که نعمت اسلام آنجا بر بنده تمام کنند، یا دوزخ که او را اسیر عذاب و غرام کنند و راحت و لذّت بر وی حرام کنند.

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode