گنجور

 
میبدی

قوله تعالی: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.

اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ نزدیک آمد رستاخیز، وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ (۱) و باز شکافت ماه.

وَ إِنْ یَرَوْا آیَةً و اگر چه نشانی بینند از معجزات و کارها بزرگ، یُعْرِضُوا روی گردانند، وَ یَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ (۲) و گویند این جادویی است شدنی و تباه گشتنی.

وَ کَذَّبُوا و دروغ‌زن گرفتند. وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ و بر پی هواء خود رفتند. وَ کُلُّ أَمْرٍ مُسْتَقِرٌّ (۳) و هر کاری آخر ور جای خویش آرام گیرد.

وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنَ الْأَنْباءِ و آمد بایشان از اخبار، ما فِیهِ مُزْدَجَرٌ (۴) آنچ در آن جای آن هست که بآن وا ایستند.

حِکْمَةٌ بالِغَةٌ سخنی راست بر جای خویش رسیده که بحاجت خلق سپری، فَما تُغْنِ النُّذُرُ (۵) و چه بکار آید آگاه‌کنندگان و بیم نمایندگان.

فَتَوَلَّ عَنْهُمْ روی گردان ازیشان و فرو گذار. یَوْمَ یَدْعُ الدَّاعِ آن روز که باز خواند باز خواننده‌ای، إِلی‌ شَیْ‌ءٍ نُکُرٍ با چیزی دشوار منکر.

خُشَّعاً أَبْصارُهُمْ فرو شکسته و فرو شده چشمها ایشان، یَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ بیرون آیند از گورهاء خود، کَأَنَّهُمْ جَرادٌ مُنْتَشِرٌ (۷) گویی که ایشان ملخان‌اند که می‌پراکنند.

مُهْطِعِینَ إِلَی الدَّاعِ بسوی اسرافیل می‌شتاوند، چشمها دور بمانده، یَقُولُ الْکافِرُونَ و ناگرویدگان می‌گویند هذا یَوْمٌ عَسِرٌ (۸) اینت روزی دشوار.

کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ قوم نوح از پیش، فَکَذَّبُوا عَبْدَنا دروغ زن گرفتند رهی ما را، وَ قالُوا مَجْنُونٌ و گفتند که دیوانه است، وَ ازْدُجِرَ (۹) و می‌ترسانیدند او را و می‌راندند.

فَدَعا رَبَّهُ خواند خداوند خویش را، أَنِّی مَغْلُوبٌ که مرا کم آوردند و باز شکستند، فَانْتَصِرْ (۱۰) را کین کش.

فَفَتَحْنا أَبْوابَ السَّماءِ بازگشادیم در هاء آسمان را. بِماءٍ مُنْهَمِرٍ (۱۱) بآبی سخت بار بزور.

وَ فَجَّرْنَا الْأَرْضَ و برگشادیم زمین را. عُیُوناً چشمه چشمه.

فَالْتَقَی الْماءُ بهم آمد و در هم رسید آب، عَلی‌ أَمْرٍ قَدْ قُدِرَ (۱۲) بر کاری و فرمانی باز انداخته و ساخته.

وَ حَمَلْناهُ و برداشتیم نوح را عَلی‌ ذاتِ أَلْواحٍ وَ دُسُرٍ (۱۳) بر کشتی از تخته و میخ و رسن.

تَجْرِی بِأَعْیُنِنا که می‌رفت بر آب بر دیدار دو عین ما. جَزاءً لِمَنْ کانَ کُفِرَ (۱۴) پاداش را از بهر آن که بدو کافر شدند و ناسپاس.

وَ لَقَدْ تَرَکْناها آیَةً گذاشتیم کشتی را تا نشانی بود درین جهان از نخستین کین کشیدن ما، فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ (۱۵) هیچ پندپذیر هست..؟.

فَکَیْفَ کانَ عَذابِی وَ نُذُرِ (۱۶) چون بود گرفتن من و سرانجام ترسانیدن من.

وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ آسان کردیم قرآن خواندن را و یاد گرفتن را، فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ (۱۷) هست جوینده علم.

کَذَّبَتْ عادٌ دروغ زن گرفتند عاد. فَکَیْفَ کانَ عَذابِی وَ نُذُرِ (۱۸) چون بود گرفتن من و سرانجام ترسانیدن من.

إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً صَرْصَراً فرو گشادیم ور ایشان بادی سخت و سرد، فِی یَوْمِ نَحْسٍ در روزی شوم مُسْتَمِرٍّ (۱۹) شرّ او فراخ و شوم او بر جای.

تَنْزِعُ النَّاسَ می‌درکشید مردمان را، کَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ مُنْقَعِرٍ (۲۰) گویی که ایشان بنهای خرما بنان‌اند، از زمین برافتاده.

فَکَیْفَ کانَ عَذابِی وَ نُذُرِ (۲۱) چون بود گرفتن من و بترسانیدن من.

وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ آسان کردیم یاد داشتن را، فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ (۲۲) هیچ پندپذیر هست...؟.

کَذَّبَتْ ثَمُودُ بِالنُّذُرِ (۲۳) دروغ زن گرفتند ثمود بیم نمایان را.

فَقالُوا گفتند أَ بَشَراً مِنَّا واحِداً نَتَّبِعُهُ باش یک مرد از میان ما آن بود که ما را بر پس او باید رفت و فرمان او باید برد، إِنَّا إِذاً لَفِی ضَلالٍ وَ سُعُرٍ (۲۴) پس ما اکنون در خطاایم و در بی‌هوشی.

أَ أُلْقِیَ الذِّکْرُ عَلَیْهِ مِنْ بَیْنِنا از میان ما همه، راست این پیغام برو او کندند، بَلْ هُوَ کَذَّابٌ أَشِرٌ (۲۵) نه که دروغ‌زنی است بطر گرفته.

سَیَعْلَمُونَ غَداً مَنِ الْکَذَّابُ الْأَشِرُ (۲۶) آری آگاه شند فردا که این کیست آن دروغ زن بطر گرفته.

إِنَّا مُرْسِلُوا النَّاقَةِ ما فرستنده ماده شتریم. فِتْنَةً لَهُمْ آزمون ایشان را، فَارْتَقِبْهُمْ تو چشم و ریشان دار وَ اصْطَبِرْ (۲۷) و شکیبا باش.

وَ نَبِّئْهُمْ أَنَّ الْماءَ قِسْمَةٌ بَیْنَهُمْ و خبر کن ایشان را که آب بر بخش است میان ایشان و میان شتر. کُلُّ شِرْبٍ مُحْتَضَرٌ (۲۸) هر نصیبی بآن آمدنی‌اند.

فَنادَوْا صاحِبَهُمْ آواز دادند و باز خواندند آن مرد خویش را، فَتَعاطی‌ فَعَقَرَ (۲۹) دست برد ناقه را و پی زد.

فَکَیْفَ کانَ عَذابِی وَ نُذُرِ (۳۰) چون بود گرفتن من و ترسانیدن من.

إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ صَیْحَةً واحِدَةً فرو گشادیم ور ایشان یک بانگ.

فَکانُوا کَهَشِیمِ الْمُحْتَظِرِ (۳۱) همچون برگ ریزیده سایه و ان، که سایه و ان سازنده سازدگشتند.

وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ آسان کردیم و یادداشت را. فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ (۳۲) هست هیچ پندپذیر...؟.

کَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ بِالنُّذُرِ (۳۳) دروغ زن گرفتند قوم لوط ترساننده خویش را و آگاه کردن و بیم نمودن را.

إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ حاصِباً ما فرو گشادیم ور ایشان سنگ باران إِلَّا آلَ لُوطٍ مگر کسان لوط، نَجَّیْناهُمْ بِسَحَرٍ (۳۴) باز رهانیدیم ایشان را و از میان ایشان بیرون بردیم بآخر شب.

نِعْمَةً مِنْ عِنْدِنا بنیکوکاری از نزدیک ما، کَذلِکَ نَجْزِی مَنْ شَکَرَ (۳۵) همچنین پاداش دهیم سپاس دار را.

وَ لَقَدْ أَنْذَرَهُمْ بَطْشَتَنا و لوط ایشان را ترسانید از بگرفتن ما، فَتَمارَوْا بِالنُّذُرِ (۳۶) پیکار کردند بآگاه کنندگان ما.

وَ لَقَدْ راوَدُوهُ عَنْ ضَیْفِهِ لوط را از مهمانان او می‌وا آموختند.

فَطَمَسْنا أَعْیُنَهُمْ ناپیدا کردیم چشمها ایشان را، فَذُوقُوا عَذابِی وَ نُذُرِ (۳۷) چشید عذاب من و ترسانیدن من.

وَ لَقَدْ صَبَّحَهُمْ بُکْرَةً بامداد کرد وریشان بامدادان، عَذابٌ مُسْتَقِرٌّ (۳۸) عذابی پاینده جاوید.

فَذُوقُوا عَذابِی وَ نُذُرِ (۳۹) چشید عذاب من و ترسانیدن من.

وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ (۴۰) آسان کردیم این قرآن و یادداشت را، هست هیچ پندپذیری...؟.

وَ لَقَدْ جاءَ آلَ فِرْعَوْنَ النُّذُرُ (۴۱) آمد بکسان فرعون آگاه کنندگان.

کَذَّبُوا بِآیاتِنا کُلِّها دروغ زن گرفتند بنشانها و سخنان ما همه، فَأَخَذْناهُمْ فرا گرفتیم ایشان را، أَخْذَ عَزِیزٍ مُقْتَدِرٍ (۴۲) چنانک سخت گیر فراخ توان گیرد.

أَ کُفَّارُکُمْ خَیْرٌ مِنْ أُولئِکُمْ باش ناگرویدگان شما به‌اند ازیشان همه، أَمْ لَکُمْ بَراءَةٌ یا شما را براءة نامه‌ایست از عذاب. فِی الزُّبُرِ (۴۳) در نامها.

أَمْ یَقُولُونَ نَحْنُ جَمِیعٌ مُنْتَصِرٌ (۴۴) می‌گویند ما هام‌پشت‌ایم یک دیگر را کین کش، سَیُهْزَمُ الْجَمْعُ آری بر تازند و باز شکنند آن هام پشتان انبوه را، وَ یُوَلُّونَ الدُّبُرَ (۴۵) و پشت برگردانند.

بَلِ السَّاعَةُ مَوْعِدُهُمْ بلکه رستاخیز روز وعده ایشان وَ السَّاعَةُ أَدْهی‌ وَ أَمَرُّ (۴۶) و رستاخیز صعبتر و بی‌سامان‌تر و تلختر از همه.

إِنَّ الْمُجْرِمِینَ فِی ضَلالٍ وَ سُعُرٍ (۴۷) بدان در بی‌راهی‌اند و در بیهوشی و سبکساری.

یَوْمَ یُسْحَبُونَ فِی النَّارِ آن روز که ایشان را می‌کشند در آتش، عَلی‌ وُجُوهِهِمْ بر رویها ایشان، ذُوقُوا مَسَّ سَقَرَ (۴۸) چشید زور زخم دوزخ.

إِنَّا کُلَّ شَیْ‌ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ (۴۹) ما هر چیزی را بیافریدیم باندازه و دانش.

وَ ما أَمْرُنا إِلَّا واحِدَةٌ و نیست فرمان ما مگر یکی، یک سخن، یک بار، کَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ (۵۰) چون یکتا دیدن که نگریستن تاود.

وَ لَقَدْ أَهْلَکْنا أَشْیاعَکُمْ و هلاک کردیم چون شمایان فراوان، فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ (۵۱) هیچ پندپذیر هست..؟.

وَ کُلُّ شَیْ‌ءٍ فَعَلُوهُ و هر کردار که کردند فِی الزُّبُرِ (۵۲) آن همه در نامهای کردار ایشانست نافراموش و بریشان نوشته.

وَ کُلُّ صَغِیرٍ وَ کَبِیرٍ مُسْتَطَرٌ (۵۳) و هر خرد و بزرگ نوشته.

إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ (۵۴) پرهیزگاران در بهشتهااند و در جویها.

فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ در نشستنگاه براستی راست نشینان را، عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ (۵۵) بنزدیک پادشاه فراخ توان.