گنجور

 
میبدی

قوله تعالی: «مِنْها خَلَقْناکُمْ» از آن آفریدیم شما را «وَ فِیها نُعِیدُکُمْ» و باز شما را بریم، «وَ مِنْها نُخْرِجُکُمْ» و باز از آن بیرون آریم شما را، «تارَةً أُخْری‌» (۵۵) باری دیگر.

«وَ لَقَدْ أَرَیْناهُ آیاتِنا کُلَّها» نمودیم نشانهای خویش همه، «فَکَذَّبَ وَ أَبی‌» (۵۶) دروغ زن گرفت او را و سر باز زد.

«قالَ أَ جِئْتَنا» گفت بما آمدی، «لِتُخْرِجَنا مِنْ أَرْضِنا» تا این زمین ما بگیری و ما را از آن بیرون کنی. «بِسِحْرِکَ یا مُوسی‌» (۵۷) بجادویی خویش ای موسی.

«فَلَنَأْتِیَنَّکَ بِسِحْرٍ مِثْلِهِ» ما بتو جادویی آریم هم چنان که تو آوردی، «فَاجْعَلْ بَیْنَنا وَ بَیْنَکَ مَوْعِداً» میان ما و میان خویش هنگامی نامزد ساز، «لا نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَ لا أَنْتَ» که ما آن را خلاف نکنیم و نه تو، «مَکاناً سُویً» (۵۸) جایی میان ما و تو.

«قالَ مَوْعِدُکُمْ یَوْمُ الزِّینَةِ» موسی گفت هنگام نامزد کرده مرا با شما روز آرایشست، «وَ أَنْ یُحْشَرَ النَّاسُ ضُحًی» (۵۹) آن گه که مردمان با هم آیند چاشتگاه.

«فَتَوَلَّی فِرْعَوْنُ» برگشت فرعون، «فَجَمَعَ کَیْدَهُ ثُمَّ أَتی‌» (۶۰) و گرد کرد یار خویش و آن گه آمد.

«قالَ لَهُمْ مُوسی‌» ایشان را گفت موسی: «وَیْلَکُمْ لا تَفْتَرُوا عَلَی اللَّهِ کَذِباً» ویل بر شما بر خدای تعالی دروغ مسازید، «فَیُسْحِتَکُمْ بِعَذابٍ» که بیخ شما کند بعذاب، «وَ قَدْ خابَ مَنِ افْتَری‌» (۶۱) و هر که دروغ سازد نومید ماند.

«فَتَنازَعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ» جاودان در کار خویش با یکدیگر مشورت کردند، «وَ أَسَرُّوا النَّجْوی‌» (۶۲) و راز در گرفتند با یکدیگر.

«قالُوا إِنْ هذانِ لَساحِرانِ» گفتند این دو مرد دو جادواند، «یُرِیدانِ» میخواهند «أَنْ یُخْرِجاکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ بِسِحْرِهِما» که بیرون آرند شما را از زمین شما بجادویی خویش، «وَ یَذْهَبا بِطَرِیقَتِکُمُ الْمُثْلی‌» (۶۳) و پیران و مهتران شما ببرند

«فَأَجْمِعُوا کَیْدَکُمْ» هم سخن و همدل و هم آهنگ باشید در ساز خویش.

«ثُمَّ ائْتُوا صَفًّا» آن گه همه با هم بهامون آئید، بر کنار، «وَ قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلی‌» (۶۴) و پیروز آمد امروز او که به آمد.

«قالُوا یا مُوسی‌» گفتند ای موسی: «إِمَّا أَنْ تُلْقِیَ» تو عصای خویش بیفکنی پیش، «وَ إِمَّا أَنْ نَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقی‌» (۶۵) یا ما آن خود بیفکنیم پیش.

«قالَ بَلْ أَلْقُوا» گفت نه شما بیفکنید. «فَإِذا حِبالُهُمْ وَ عِصِیُّهُمْ» آن رسنها و چوبهای ایشان «یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ» می‌نمودند بموسی از جادویی ایشان «أَنَّها تَسْعی‌» (۶۶) که آن همه زنده‌اند نهیب باو می‌آورند.

«فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَةً مُوسی‌» (۶۷) موسی در دل خویش از جادویی ایشان بیم یافت و نهان داشت.

«قُلْنا لا تَخَفْ» گفتیم، مترس، «إِنَّکَ أَنْتَ الْأَعْلی‌» (۶۸) که دست ترا و نصرت و غلبه ترا.

«وَ أَلْقِ ما فِی یَمِینِکَ» بیفکن آنچه در دست راست داری، «تَلْقَفْ ما صَنَعُوا» تا فروبرد آنچه ایشان ساخته‌اند، «إِنَّما صَنَعُوا کَیْدُ ساحِرٍ» آنچه ایشان کردند ساز پر دیو است «وَ لا یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتی‌» (۶۹) و پر دیو کن به نماند هر جا که پدید آید.

«فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ سُجَّداً» جادوان را ساجد افکندند و بفرمان آوردند. «قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هارُونَ وَ مُوسی‌» (۷۰) گفتند بگرویدیم بخدای هارون و موسی.

«قالَ آمَنْتُمْ لَهُ» گفت بگرویدید باو «قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ» پیش از آنکه شما را دستوری دادم، «إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ الَّذِی عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ» او استاد شما است و مه شما که جادویی آموخت در شما، «فَلَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ» ببرم ناچاره دستهای شما و پایهای شما، «مِنْ خِلافٍ» یکی از راست یکی از چپ، «وَ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ فِی جُذُوعِ النَّخْلِ» و شما را بر ساق خرمابنان آویزم، «وَ لَتَعْلَمُنَّ أَیُّنا أَشَدُّ عَذاباً وَ أَبْقی‌» (۷۱) و بدانید که آن کیست از ما که سخت عذاب تر است و پاینده عذاب تر.

«قالُوا لَنْ نُؤْثِرَکَ» گفتند ترا بر نگزینیم «عَلی‌ ما جاءَنا مِنَ الْبَیِّناتِ» بر این که بما آمد از نشانهای راست، «وَ الَّذِی فَطَرَنا» بآن آفریدگار که ما را آفرید. «فَاقْضِ ما أَنْتَ قاضٍ» میکن هر چه توانی. «إِنَّما تَقْضِی هذِهِ الْحَیاةَ الدُّنْیا» (۷۲) آنچه کنی و توانی درین جهان

«إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنا» ما بگرویدیم بخداوند خویش، «لِیَغْفِرَ لَنا خَطایانا» تا بیامرزد کردارهای بد ما «وَ ما أَکْرَهْتَنا عَلَیْهِ مِنَ السِّحْرِ» و آنچه بر آن میداشتی ما را از جادویی «وَ اللَّهُ خَیْرٌ وَ أَبْقی‌» (۷۳) اللَّه تعالی خدایی را بهتر و پاینده‌تر.