گنجور

 
میبدی

قوله تعالی: «هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ» ای من السّحاب. و قیل من سماء الملائکة الی السّحاب ثمّ الی الارض، «ماء» ای مطرا، «لَکُمْ مِنْهُ شَرابٌ» ای ماء مشروب، «وَ مِنْهُ شَجَرٌ» ای و منه شرب اشجارکم و حیاة غراسکم و نباتکم، «فیه» ای فی الشّجر و کلّ ما ینبت علی الارض فهو شجر، «تُسِیمُونَ» ای ترعون مواشیکم، یقال اسمت الإبل اذا رعیتها و قد سامت تسوم فهی سائمة اذا رعت.

«ننبت لکم» بالنون قراءة ابو بکر عن عاصم و قرأ الباقون: «یُنْبِتُ» بالیاء ای ینبت اللَّه، «لکم» بهذا الماء، «الزَّرْعَ» ای الحبوب، «و الزیتون» واحدتها زیتونة، «وَ النَّخِیلَ» جمع نخل کعبد و عبید، «وَ الْأَعْنابَ» جمع عنب، «وَ مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ» الفواکه و حمل کلّ شجر ثمرتها، «إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ» ای ینظرون فی حقایق الاشیاء.

«وَ سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ» ای ذلک لکم اللیل لتسکنوا فیه، «و النهار» لتتصرّفوا فیه، «وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ» لمعرفة السّنین و الشّهور، «وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ بِأَمْرِهِ» ای تجری فی فلکها بامر اللَّه، و انّما اعاد ذکر المسخرات لانّ المعنی مسخرة للَّه سخرها لکم. «وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ» رفع کلّهن شامی، و رفع حفص «وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ» فقط علی الابتداء و الخبر و نصب الباقون کلّهنّ، «إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ» لانّ بالعقل یهتدی الی دلائلها.

«وَ ما ذَرَأَ لَکُمْ» الذّرء اظهار الشی‌ء بایجاده تقول ذراه یذراه ذرءا و ملح ذرأ ای ظاهر البیاض شدیده المعنی و سخر، «ما ذَرَأَ لَکُمْ» ای ما خلق لاجلکم، «فِی الْأَرْضِ» من الدّواب و الاشجار و الثّمار و غیرها، «مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ» اصنافه، «إِنَّ فِی ذلِکَ» ای انّ فی خلق اللَّه ذلک، «لَآیَةً لِقَوْمٍ یَذَّکَّرُونَ» یتّعظون و یعتبرون.

«وَ هُوَ الَّذِی سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْکُلُوا مِنْهُ لَحْماً طَرِیًّا» یرید انواع صید السّمک، «وَ تَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْیَةً تَلْبَسُونَها» هی اللئالی تنظم فتصیر ملبوسا. و قیل اللّؤلؤ و المرجان، «وَ تَرَی الْفُلْکَ» ای السّفن، «مَواخِرَ فِیهِ» ای جواری تجی‌ء و تذهب بالرّیح. و قیل مواخر تشقّ الماء شقّا بجؤجؤها و المخر شقّ الماء من یمین و شمال و هی ماخرة و الجمع مواخر. و قیل المخر استدبار الرّیح و منه‌ قوله (ص): «استمخروا الریح و اعدوا النبل»

یعنی عند البول. و روی: اذا اراد احدکم البول فلیتمخّر الرّیح ای لینظر این مجراها و هبوبها فیستدبرها، «وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ» یعنی من سعة رزقه بالتّجارة و القصد الی البلاد الشّاسعة، «وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ» ای تشکرون اللَّه علی ما انعم به علیکم.

«وَ أَلْقی‌ فِی الْأَرْضِ رَواسِیَ أَنْ تَمِیدَ بِکُمْ» الرّواسی الثّوابت و المید المیل، و المعنی خلق اللَّه فی الارض جبالا کراهة ان تمید بکم و تضطرب بکم، و عند الکوفیّین معناه لان لا تمید بکم. قال وهب: لمّا خلق اللَّه الارض جعلت تمور، فقالت الملائکة انّ هذه فی غیر مقرّة احدا علی ظهرها فاصبحت و قد ارسیت بالجبال لم تدر الملائکة ممّ خلقت الجبال، «و انهارا» ای و جعل فیها انهارا کالنّیل و الفرات و دجلة، «وَ سُبُلًا» ای طرقا مختلفة الی کلّ بلدة، «لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ» بمقاصدکم. و قیل لتهتدوا الی توحید ربّکم.

«وَ عَلاماتٍ» العلامة صورة یعلم بها المعنی من خطّ او لفظ او اشارة او هیأة و المراد بها ها هنا معالم الطّرق و هی الجبال، و تقدیر الکلام: القی فی الارض رواسی لئلّا تمید و لتکون علامات لطرقکم بالنّهار و ادلّته، ثمّ ذکر ادلّة اللّیل فقال: «وَ بِالنَّجْمِ» یعنی بجمیع النّجوم، «هُمْ یَهْتَدُونَ» باللّیل الی الطّرق و القبلة فی البرّ و البحر. قال اهل اللّغة: النّجم و النّجوم فی معنی واحد کما تقول کثر الدّرهم فی ایدی النّاس و کثرت الدّراهم. و قیل المراد بالنّجم ها هنا القطب و هو النّجم الصّغیر الّذی تدور علیه رحی بنات النّعش الصّغری فی جوف مجری بنات النّعش الکبری امام مهبّ الشّمال. و قیل هو الجدی و هو السّابع من بنات النّعش الصّغری و الفرقدان الاوّلان منها و لیس بالجدی الّذی هو المنزل و بعضهم یصغّر هذا فیقول جدیّ.

قال ابن عباس سألت رسول اللَّه (ص) عن قوله: «وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ» قال هو الجدی یا بن عبّاس علیه قبلتکم و به تهتدون فی برّکم و بحرکم.

قال السدّی: «وَ بِالنَّجْمِ» یعنی بالثّریّا و بنات النّعش و الجدی و الفرقدین، «هم تهتدون» الی الطرق و القبلة. و قال قتاده: انّما خلق اللَّه النّجوم لثلاثة أشیاء: زینة للسّماء، و معالم للطّرق، و رجوما للشّیاطین فمن قال غیر هذا فقد قال رأیه ای اخطأ رأیه و تکلّف مالا علم له به.

قوله: «أَ فَمَنْ یَخْلُقُ کَمَنْ لا یَخْلُقُ» جای دیگر گفت: «أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکاءَ خَلَقُوا کَخَلْقِهِ هذا خَلْقُ اللَّهِ فَأَرُونِی ما ذا خَلَقَ الَّذِینَ مِنْ دُونِهِ أَرُونِی ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ هَلْ مِنْ خالِقٍ غَیْرُ اللَّهِ» می‌گوید آن کس که آفریدگارست و این همه که درین سوره رفت آفریده و صنع او، کی برابر بود با وی بت جماد که نه آفریند و نه داند؟ و عبّر عن الصّنم بمن ازدواجا للکلام و بناء علی زعم الکفّار. و قیل معناه انّ الحیّ الممیّز لیس بخالق کالّذی هو خالق فکیف الجماد، «أَ فَلا تَذَکَّرُونَ» فتعرفوا فساد ما انتم علیه.

«وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها» ای لا یمکنکم عدّها لکثرتها و لا تطیقوا اداء شکرها، «إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ» لمن قصّر فی شکره، «رحیم» بکم لا یقطع نعمه علیکم بتقصیرکم.

«و اللَّه یعلم ما یسرون و ما یعلنون» بالیای قرأهما حفص عن عاصم و قرأ الباقون: «تُسِرُّونَ تُعْلِنُونَ» بالتاء علی الخطاب و المعنی لا یخفی علیه شکر الشّاکرین و کفر الکافر و سواء عنده ما اعلن من ذلک و ما اخفی.

«وَ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ» قرأ عاصم و یعقوب: یدعون بالیاء علی الغیبة و قرأ الباقون: تدعون بالتّاء علی الخطاب، «لا یَخْلُقُونَ شَیْئاً» لانّها موات عجزة، «وَ هُمْ یُخْلَقُونَ» لانّها من جنس الارض.

«أَمْواتٌ» ای هی اموات لیس فیها ارواح بتان را می‌گوید مردگان‌اند در ایشان روح حیاة نه، آن گه تأکید را گفت: «غَیْرُ أَحْیاءٍ» نه زندگان‌اند، و این از بهر آن گفت که زنده را گاه گاه بر سبیل مجاز مرده خوانند چنانک: «إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ» یعنی که این نه آنست بلکه موات‌اند بحقیقت مرده نه زنده، «وَ ما یَشْعُرُونَ أَیَّانَ یُبْعَثُونَ» اینجا دو قول گفته‌اند: یکی آنست که کافران که بت می‌پرستند ندانند که ایشان را کی برانگیزانند، قول دیگر آنست که بتان ندانند که قیامت کی خواهد بود و ایشان را کی برانگیزانند، و این آنست که در قیامت ربّ العزّه بتان را زنده گرداند تا در عرصات از عابدان خویش تبرّا جویند و بیزاری گیرند، امّا امروز در دنیا جمادند هیچ ندانند که آن حال کی خواهد بود.

«إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ» خطاب عام است همه بندگان را، می‌گوید: که معبود شما یکیست، خدایی که مستحق عبادت اوست، موصوف بوصف جلال و نعت عزّت، اوست یکتایی که او را شریک و انباز نیست، جبّاری که او را حاجت و نیاز نیست، «فَالَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ» کافران را میگوید که ایمان برستاخیز ندارند، دلهاشان با توحید بیگانه است، حق نمی‌شناسند و راستی نمی پذیرند و از ایمان و تصدیق سر باز زدند و گردن کشیدند.

«لا جَرَمَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ» ای حقّا انّ اللَّه یعلم، «ما یُسِرُّونَ» من معاداة النبی (ص)، «وَ ما یُعْلِنُونَ» منها، «إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرِینَ» عن الایمان میگوید براستی و درستی که اللَّه نهان و آشکارای ایشان می‌داند، آنچ در دل دارند از عداوت مصطفی (ص) و مؤمنان می‌داند و آنچ آشکارا میکنند از فعل بد و اذی که می‌نمایند می‌بیند و فردا همه را پاداش دهد و هیچ نستاید ایشان را و ننوازد که ایشان را دوست ندارد: «إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرِینَ» گویند که حسین بن علی (ع) با درویشان بنشستی آن گه گفتی: «إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرِینَ» و قیل فی قوله: «لا جَرَمَ» لا ردّ لقولهم و فعلهم و جرم یعنی حقّ و وجب، و التقدیر: وجب انّ اللَّه یعلم اسرارهم و اعلانهم، انّه لا یحبّ المستکبرین.

«وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ ما ذا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ» این در شأن مقتسمان آمد که در ایّام موسم بر راه حاج نشسته بودند چون از ایشان می‌پرسیدند که: «ما ذا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ» ای ما الذی انزل اللَّه علی محمّد (ص) چیست آنک اللَّه فرو فرستاد بر محمد (ص)؟ ایشان جواب می‌دادند که: «أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ» ای ما دونته الاوائل فی کتبهم، ای الذی تذکرون انتم انّه منزل اساطیر الاوّلین، اکاذیب الاوّلین آنچ شما می‌گوئید که از آسمان منزلست آن افسانهای پیشینیانست و دروغها که پیشینیان برساختند و نهادند، همانست که جای دیگر گفت: «أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ اکْتَتَبَها فَهِیَ تُمْلی‌ عَلَیْهِ بُکْرَةً وَ أَصِیلًا».

«لِیَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ کامِلَةً یَوْمَ الْقِیامَةِ» این لام لام عاقبة گویند، ای مآل فعلهم هذا العذاب معنی آنست که اساطیر الاوّلین بآن گفتند تا بعاقبت و سرانجام بار گران خود همی‌بردارند بتمامی که از آن هیچ بتوبه و حسنات نکاهد، «وَ مِنْ أَوْزارِ الَّذِینَ یُضِلُّونَهُمْ» و بار ایشان نیز بردارند که پس رو بوده اند و ایشان را گمراه کردند بی آنک پس روان را از گناه چیزی وا کم کنند، آن گه گفت: «بِغَیْرِ عِلْمٍ» ای بتقلید من غیر استدلال، که سخن ایشان بنادانی پذیرفتند و بی حجّت طاعت ایشان داشتند و بباطل اتّباع ایشان کردند، و روا باشد که: «بِغَیْرِ عِلْمٍ» با مضلّان شود، ای یضلّونهم جهلا منهم بما کانوا یکسبون من الاثم.

قال رسول اللَّه (ص): ایّما داع دعا الی ضلالة فاتّبع فانّ علیه مثل اوزار من اتّبعه من غیر ان ینقص من اوزارهم شی‌ء و ایّما داع دعا الی هدی فاتبع فله مثل اجورهم من غیر ان ینقص من اجورهم شی‌ء، «أَلا ساءَ ما یَزِرُونَ» ای بئس الاثم الذی یأثمون و الثّقل الذی یحملون ساء یجری مجری بئس ما یزرون، محلّه رفع لانّه فاعل ساء.

«قَدْ مَکَرَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ» ای من قبل قریش میگوید، اگر این قریش ساز بد می‌سازند و بابطال دین حق می‌کوشند پیش از ایشان هم ساختند این ساز بد و بابطال دین حق کوشیدند و کاری از پیش نبردند و آن نمرود بن کنعان بود که سوگند یاد کرد که قصد بالا کند بساز و مکر خویش تا خدای ابراهیم علیه السلام را دریابد: فصعد فی التّابوت علی النّسور نحو السّماء ثم عاد خائبا ثمّ بنی بنیانا عظیما طوله خمسة آلاف ذراع حتی اذا بلغ اعلی ما یقدر علیه ارتقی فوقه یروم بجهله اله ابرهیم فاحدث من الفزع و ارسل اللَّه تعالی ریحا فالقت رأس البنیان فی البحر و خرّ علیهم الباقی و ائتکفت ببیوتهم فتبلبلت السن النّاس یومئذ من الفزع فتکلّموا بثلثة و سبعین لسانا و لذلک سمّیت بابل و انّما کان لسان النّاس قبل ذلک بالسریانیّة معنی آنست که ای محمّد آن کافران و گردنکشان پیشینیان چندانک توانستند مکر ساختند و تدبیرها کردند تا دین حق باطل کنند و بعاقبت ربّ العزّه تدبیر ایشان باطل کرد و ایشان را هلاک‌ کرد، اینست که گفت: «فَأَتَی اللَّهُ بُنْیانَهُمْ» ای اتی امر اللَّه و هو الرّیح التی خرّبتها، «فَخَرَّ» ای سقط، «عَلَیْهِمُ السَّقْفُ مِنْ فَوْقِهِمْ» و هم تحته، «وَ أَتاهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ» ای دخل بعوضة قد جفّ منها شقّها فی خیاشیمه فقتلته.

«ثُمَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ یُخْزِیهِمْ» معنی آنست که هر چند ایشان را در دنیا عذاب کردند و خزی و نکال و وبال کردار خود دیدند بر آن اقتصار نکنند که خزی عظیم و عذاب صعب ایشان را در قیامت خواهد بود، و ربّ العزّه ایشان را گوید: «أَیْنَ شُرَکائِیَ» ای الّذین فی دعواکم انّهم شرکائی این هم لیدفعوا العذاب عنکم کجااند آنانک شما دعوی کردید که ما را انبازان‌اند تا امروز عذاب از شما دفع کنند، «الَّذِینَ کُنْتُمْ تُشَاقُّونَ» ای تخالفون و تحاربون النّبی و المؤمنین، «فیهم» و الاصل کنتم فی شقّ غیر شقّ المؤمنین لاجلهم کجااند ایشان که از بهر ایشان با رسول من و با مؤمنان جنگ کردید و مخالفت و معادات نمودید، و قرأ نافع: تشاقّون بکسر النّون مخففة و الاصل فیه تشاقوننی فحذف النّون الثّانیة تخفیفا و انّما حذف الثّانیة لان الاولی علامة الرّفع ثمّ حذف یاء الضّمیر و اکتفی بالکسرة و المعنی: الّذین کنتم تخالفوننی فیهم و لاجلهم، «قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ» یعنی العلم باللّه و هم الملائکة، و قیل هم المؤمنون.

مؤمنان چون عذاب خزی کفّار بینند در قیامت گویند: «إِنَّ الْخِزْیَ» ای الذلّة، «الْیَوْمَ وَ السُّوءَ» ای العذاب، «عَلَی الْکافِرِینَ» لا علینا.

«الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ» قرأ حمزة یتوفیهم بالیاء فی الحرفین، ذکر الفعل لتقدّمه و لکون تأنیث فاعله غیر حقیقی لانّه تأنیث جمع و للفصل، و قرأ الباقون: تتوفاهم بالتاء فیهما انّثوا الفعل و ان تقدّم لانّه مسند الی جماعة فهی مؤنّثة کما قال تعالی: «وَ إِذْ قالَتِ الْمَلائِکَةُ». «تَتَوَفَّاهُمُ» ای تقتبض ارواحهم بامر اللَّه. و قال الحسن: تتوفاهم الی النّار الی تحشرهم الیها و المتوفی‌ هو اللَّه سبحانه، لقوله: «اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها» و لیس بینهما تناف لانّ الملائکة یتولون ذلک بامر اللَّه، فجاز اسناده الی اللَّه لانّه بامره و قدرته و جاز اضافته الی الملائکة لکونهم مباشرین لذلک. و قیل اسباب التوفی بالملائکة و اتمام التّوفّی باللّه.

عکرمه گفت: این آیه در شأن قومی آمد که در مکّه بزبان کلمه شهادت بگفتند و اقرار دادند که ما مسلمانیم، امّا هجرت نکردند به مدینه و روز بدر قریش ایشان را باکراه با خود به بدر بردند و فرا جنگ داشتند تا همه کشته شدند. ربّ العالمین از بهر ایشان گفت: «ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ» بر خود ستم کردند که در مکّه مقام داشتند و به مدینه هجرت نکردند یعنی آن اسلام سود نداشت که با وی هجرت نبود، «فَأَلْقَوُا السَّلَمَ» قال اهل اللّغة السّلم الاستسلام و الانقیاد، یعنی لمّا عاینوا الموت و زال شکّهم اظهروا الایمان و الاسلام و الخروج من العداوة. و قالوا للملائکة، «ما کُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ» ای کفر و معصیة.

بوقت معاینه که فریشتگان مرگ را دیدند خویشتن را بیفکندند و از خود اسلام نمودند و گفتند ما کافر نبوده‌ایم و شرک نیاورده‌ایم، فریشتگان جواب دهند: «بلی» شما کافران بودید و شرک آوردید، «إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» من الشرک و التّکذیب.

«فَادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ» ای درکاتها. و قیل المراد به عذاب القبر، فقد جاء فی الخبر: القبر روضة من ریاض الجنّة او حفرة من حفر النّار. و قیل یخاطبون به عند البعث، «خالِدِینَ فِیها فَلَبِئْسَ مَثْوَی الْمُتَکَبِّرِینَ» المتعظّمین من اتباع محمّد (ص) جهنّم و ابوابها.