گنجور

 
میبدی

قوله تعالی: «وَ قالَ اللَّهُ لا تَتَّخِذُوا إِلهَیْنِ اثْنَیْنِ» ای لا تعتقدوا المعبود اثنین اللَّه گفت جلّ جلاله بندگان خویش را که اعتقاد مکنید که معبود دواند که معبود خود یکیست، یکتای بی همتا، موجود بذات، موصوف بصفات، فلا تتّخذوا له شریکا فتکونوا قد جعلتم الهین اثنین و الاله الحقّ واحد با وی انباز مگویید که با پس او با شریک دو باشند و خدا خود یکیست، یکتایی و یگانگی صفت او، «فَإِیَّایَ فَارْهَبُونِ» یعنی فانا ذلک الاله الواحد فخافونی، چون بدانستید که معبود بسزا یکیست، یگانه، آن یکی و یگانه منم از من ترسید، آن گه سخن با «هو» برد گفت: «وَ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» ای له جمیع ما فی السّماوات و الارض من الاشیاء لا شریک له فی شی‌ء من ذلک هو خالقهم و رازقهم و هو محییهم و ممیتهم، هر چه در هفت آسمان و هفت زمین خلقست و چیز همه ملک و ملک اوست، همه رهی و چاکر اوست، همه آفریده و صنع اوست، با وی در آن هیچ انباز نه، آفریننده و روزی دهنده همه اوست، زنده کننده و میراننده اوست، «وَ لَهُ الدِّینُ واصِباً» ای و له الطاعة دائما یعنی طاعته واجبة ابدا، ای لیس احد یطاع له الّا انقطع ذلک عنه بزوال او هلاک غیر اللَّه فانّ الطاعة تدوم له، و نصب واصبا علی القطع. و قیل واصبا ای شاقّا یعنی طاعته واجبة علی کلّ الاحوال و ان کان فیها الوصب ای التّعب و له الطاعة رضی العبد بما یؤمر به ا و لم یرض و سهل علیه ا و لم یسهل، ثمّ قال: «أَ فَغَیْرَ اللَّهِ تَتَّقُونَ» ای أ فغیر اللَّه الذی خلق کل شی‌ء و أمر أن لا یتّخذ اله معه تتّقون.

«وَ ما بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ» ای ما حلّ بکم من نعمة یعنی ما اعطاکم اللَّه جلّ و عزّ من صحة فی جسم أو سعة فی رزق او متاع بمال فکل ذلک من اللَّه جلّ و عزّ، «ثُمَّ إِذا مَسَّکُمُ الضُّرُّ» ای المرض و الفقر و الجدب، «فَإِلَیْهِ تَجْئَرُونَ» ترفعون اصواتکم بالدّعاء، و اصله من جوار البقر و هو صوته اذا رفعه لا لم یلحقه و الاصوات مبنیّة علی فعال و فعیل فاما فعال فنحو الصراخ و الجوار و البکاء و امّا فعیل فنحو العویل و الزّئیر و النّهیق و الشّهیق معنی آیت آنست که هر چه بشما رسد از نعمت عافیت و صحّت و فراخی و راحت همه از خدای تعالی است و چون شما را بیماری و قحط و فقر برسد دست درو زنید و در وی زارید، چون میدانید که نعمت ازوست و باز برد محنت و اندوه ازوست چونست که این بتان را با وی انباز می گیرید و آن را می‌پرستید؟! «ثُمَّ إِذا کَشَفَ الضُّرَّ عَنْکُمْ» ای دفع المرض و الشدّة و البلاء و وهب لکم العافیة و السّلامة، «إِذا فَرِیقٌ مِنْکُمْ بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ» یجعلون له شریکا فی عبادتهم الاوثان و یذبحون لها الذّبائح تشکرا لغیر من انعم علیهم بالفرج می‌گوید چون شما را بلائی و محنتی رسد در اللَّه تعالی زارید، چون آن بلا و محنت از شما باز دارد و بجای شدّت عافیت دهد، شما آن عافیت از بتان بینید و شکر از ایشان کنید و از بهر ایشان قربان کنید؟ چونست که در وقت بلا دعا باخلاص کنید و بوقت عافیت شکر می‌آرید؟

«لِیَکْفُرُوا بِما آتَیْناهُمْ» این لام لام عافیت گویند: ای جعلوا عاقبة النّعم الکفر بدل الشّکر عاقبت آن نعمت که بایشان دادیم آن بود که بجای شکر کفر آرند و نعمت ما را منکر شوند، چنانک جای دیگر گفت: «أَ فَبِنِعْمَةِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ» و گفته‌اند معنی آنست که ایشان را نعمت دادیم تا آن را راه کفر خود سازند و در ضلالت بیفزایند، چنانک جای دیگر گفت: «رَبَّنا إِنَّکَ آتَیْتَ فِرْعَوْنَ وَ مَلَأَهُ زِینَةً وَ أَمْوالًا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا رَبَّنا لِیُضِلُّوا عَنْ سَبِیلِکَ» پس ایشان را بیم داد و بتهدید گفت: «فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ» چنانک جای دیگر گفت: «قُلْ آمِنُوا بِهِ أَوْ لا تُؤْمِنُوا» این نه امر تعبید است که امر تهدید است و قول اینجا مضمر است: ای قل لهم تمتّعوا فی الدّنیا فسوف تعلمون فی الآخرة و بال ذلک.

«وَ یَجْعَلُونَ» ای یعتقدون و یحکمون، «لِما لا یَعْلَمُونَ» فیه اضمار و فی الاضمار وجهان: احدهما یجعلون للَّه لجهلهم به نصیبا ممّا رزقناهم من الحرث و الانعام، و الوجه الثانی و یجعلون للَّه الّذی لا یعلمونه، فیکون ما بمعنی اللَّه کقوله: «وَ السَّماءِ وَ ما بَناها وَ الْأَرْضِ وَ ما طَحاها» و شرح این آیت در سوره الانعام است آنجا که گفت: «وَ جَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَ الْأَنْعامِ نَصِیباً» الآیة... و قیل معنی الآیة: «وَ یَجْعَلُونَ لِما لا یَعْلَمُونَ» ای للاوثان التی لا علم لها، «نَصِیباً مِمَّا رَزَقْناهُمْ» ثمّ رجع من الخبر الی الخطاب فقال: «تَاللَّهِ لَتُسْئَلُنَّ» سؤال توبیخ، و «عَمَّا کُنْتُمْ تَفْتَرُونَ» علی اللَّه من أنّه امرکم بذلک.

«وَ یَجْعَلُونَ لِلَّهِ الْبَناتِ» این بنو خزاعه‌اند و بنو کنانه که ایشان گفتند: ستر الملائکة لانّها بناته، و بیرون از ایشان هیچ کس نگفته است از امم! و ربّ العالمین خود را از آن منزّه کرد، گفت: «سُبْحانَهُ» پاکست جلّ جلاله و عظم کبریاؤه از آنچ ایشان می‌گویند، «وَ لَهُمْ ما یَشْتَهُونَ» ای لهم الشی‌ء الّذی یشتهون یعنی البنین کما قال تعالی: «أَمْ لَهُ الْبَناتُ وَ لَکُمُ الْبَنُونَ».

«وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ» ای و اذا اخبر احدهم بولادة بنت، «ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا» تغیر لونه من الغم، هذا السّواد کدرة الحزن التی تعلوا الکئیب.

قال الشّاعر یقال هو عبد اللَّه بن الزّبیر:

فردّ شعور هنّ السّود بیضا

رمی الحدثان نسوة آل حرب

بمقدار سمدن له سمودا

و ردّ وجوههن البیض سودا

یعنی سواد الحزن و معنی قوله سمدن یعنی لطمن الوجوه و صحن و زفنّ حین نحن، «وَ هُوَ کَظِیمٌ» الکظیم الّذی امتلأ حزنا و سکت علیه.

«یَتَواری‌ مِنَ الْقَوْمِ» یبعد عنهم و یختفی، «مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ» من الحزن و العار و الحیاء. ثمّ یتفکر و یقول فی نفسه، «أَ یُمْسِکُهُ» یعنی أ یترکها و ذکر الکنایة لانّها تعود الی لفظ ما، «عَلی‌ هُونٍ» ای علی هوان و مشقّة، «أَمْ یَدُسُّهُ» یخفیه، «فِی التُّرابِ» فیئیده، عادت اهل جاهلیّت چنان بود که هر زن وی بارور بودی بوقت زادن از مردم پنهان شدی و انتظار کردی تا خبر چه آید، پسری بود یا دختری، اگر پسر آمدی خرّم گشتی و بشادی فرا دیدار مردم آمدی و اگر دختر بودی غمگین و دل تنگ نشستی، آن گه در کار آن دختر با خود اندیشه کردی که او را بخواری و مشقّت بپرورم یا زنده در خاک کنم؟ پس از ایشان کس بود که بخواری و مشقّت و بی مرادی بداشتی و بپروردی و کس بود که زنده در خاک کردی، و ایشان که دختر را زنده در خاک می‌نهادند از بیم فقر می‌کردند و از بیم عار که اگر ناکفوی در وی طمع کند و این آن وأد است که قرآن بدان ناطق است: «وَ إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ». و گفته‌اند صعصعه جدّ فرزدق صد و بیست موءوده از پدران بستده هر یکی بدو ناقه و ایشان را زنده بگذاشته، و فیه یقول الفرزدق:

و جدی الّذی منع الوائدات

و احیی الوئید فلم تؤد

... «أَلا ساءَ ما یَحْکُمُونَ» بئس ما یقضون فیجعلون اللَّه البنات و لانفسهم البنین، هذا کقوله: «تِلْکَ إِذاً قِسْمَةٌ ضِیزی‌».

«لِلَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ» ای لهؤلاء الکفار الّذین یجعلون للَّه البنات صفات الذم و الامثال السّیئة، «وَ لِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلی‌» الصّفات الحسنی و الامثال العلی میگوید کافران را مثل بد است و صفت عیب که ایشان را حاجت بفرزند است وانگه از بیم فقر ایشان را می‌کشند و بر خود اقرار ببخل می‌دهند. و فی الخبر: اکبر الکبائر ان تجعل للَّه ندا و هو خلقک ثمّ تقتل ولدک خشیة ان یأکل معک. و خدای تعالی را صفت بزرگوار است و مثل نیکو، بی فرزند و بی نیاز از فرزند و پاک از مانند و سزای آنک او را یگانه دانند و باخلاص توحید پرستند. قال ابن عباس:«لِلَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ مَثَلُ السَّوْءِ» ای العذاب و النّار، «وَ لِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلی‌» التوحید و الاخلاص و هو شهادة ان لا اله الّا اللَّه.

قوله: «وَ لَوْ یُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ» ای لو کان من سنّة اللَّه تعجیل هلاک الکافرین و معاقبتهم بکفرهم و افترائهم علی اللَّه تعالی، «ما تَرَکَ عَلَیْها» یعنی علی الارض، «مِنْ دَابَّةٍ» کنایة عن غیر مذکور و هو جائز لانّ الدّواب لا تکون الّا فی الارض، و فی الدّابة قولان: احدهما انّها عامّة فی بنی آدم و غیرهم ممّا یدبّ، و الثّانی انّ المراد بها ها هنا البهیمة. و فی معنی الآیة ثلاثة اقوال: احدها لو عجل عقوبة کفّار بنی آدم ما ترک علی الارض ما یدب علیها، و الثّانی من دابّة یعنی من ظالم کافر، و الثّالث لو اهلک الآباء بکفرهم لم یکن الأبناء. و قیل لو اهلک کلّ عاص ساعة عصیانه لانقطع النّسل، «وَ لکِنْ یُؤَخِّرُهُمْ إِلی‌ أَجَلٍ مُسَمًّی» قیل هو وقت العذاب، و قیل الی حین الموت، و قیل الی یوم القیامة، «فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ» ای فاذا اتی احد هذه الاوقات لهلکوا البتّة من غیر تقدیم و لا تأخیر.

«وَ یَجْعَلُونَ لِلَّهِ ما یَکْرَهُونَ» ای یجعلون للَّه البنات اللّاتی یکرهونهنّ، «وَ تَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ الْکَذِبَ» ای و تقول السنتهم الکذب، «أَنَّ لَهُمُ الْحُسْنی‌» ای البنین. و قیل الحسنی الجنّة، و محلّ ان نصب بدل من الکذب، ای یقولون انّ لنا الجنّة ان کان البعث حقّا. زجّاج گفت: معنی آیت آنست که ایشان با فعل قبیح و گفتار بیهوده که گفتند: لنا البنون و للَّه البنات، همی طمع بهشت دارند و می‌گویند: انّ لنا عند اللَّه الجزاء الاحسن یعنی الجنّة، ربّ العالمین گفت: «لا» ای لیس الامر کما وصفوا، «جَرَمَ أَنَّ لَهُمُ النَّارَ» ای حقّ لهم النّار و وجبت. و قیل کسبت قولهم، «أَنَّ لَهُمُ النَّارَ وَ أَنَّهُمْ مُفْرَطُونَ» ای متروکون فی النّار منسیون.

و قیل کسب عملهم السّیئ انّ لهم النّار و انّهم فی الآخرة مقدّمون الی النّار، یقول افرطت الرّجل ای قدمته الی الماء، و منه‌

قول النبی (ص): «انا فرطکم علی الحوض» ای متقدّمکم.

قال الحسن: «مُفْرَطُونَ» ای معجّلون الی النّار، قرأ نافع:

«مُفْرَطُونَ» بکسر الرّاء و التّخفیف ای افرطوا فی اعمالهم یعنی اسرفوا بالآثام علی انفسهم. و قرأ ابو جعفر: «مُفْرَطُونَ» بکسر الرّاء و التّشدید ای مضیّعون امر اللَّه.

«تَاللَّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنا» یعنی رسلا الی اممها، «مِنْ قَبْلِکَ» کما ارسلناک الی امّتک بالدّعاء الی توحید اللَّه، «فَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ» الخبیثة و ما کانوا علیه من الکفر باللَّه حتی کذبوا رسلهم، «فَهُوَ وَلِیُّهُمُ الْیَوْمَ» ای قرینهم یتولی اغوائهم و یتبرّأ منهم فی القیامة، «وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ» عذاب النّار فی الآخرة. و قیل «فَهُوَ وَلِیُّهُمُ الْیَوْمَ» یعنی یوم القیامة و اطلق اسم الیوم لشهرته.

«وَ ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ» یا محمّد، «الْکِتابَ» یعنی القرآن، «إِلَّا لِتُبَیِّنَ لَهُمُ» للنّاس، «الَّذِی اخْتَلَفُوا فِیهِ» ای لتبیّن لهم الحق من الباطل. و قیل لتبیّن للمشرکین ما ذهبوا فیه الی خلاف ما یذهب المسلمون فیقوم الحجّة علیهم ببیانک، «وَ هُدیً وَ رَحْمَةً» نصب معطوف علی موضع اللّام لانّه المفعول له، ای ما انزلناه علیک الا للهدایة و الرّحمة.

«وَ اللَّهُ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً» یعنی المطر، «فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها» ای انبت فیها من کلّ انواع النّبات بعد یبسها و جدوبتها، «إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ» سمع القلوب لا سمع الآذان.

«وَ إِنَّ لَکُمْ فِی الْأَنْعامِ لَعِبْرَةً» ای دلالة و علامة علی قدرة اللَّه و وحدانیّته یعبر بها من الجهل الی العلم. و قیل العبرة ادراک الغائب فی الشّاهد، «نُسْقِیکُمْ» قرأ نافع و ابن عامر و ابو بکر و یعقوب بفتح النّون و الباقون بضمّ النون و هما بمعنی واحد، یقال سقیته و اسقیته بمعنی. قال الخلیل: سقیته اذا ناولته فشرب و اسقیته جعلت له سقیا، و الانعام لفظه لفظ جمع و هو اسم للجنس بمعنی النّعم فیذکر و یؤنّث، یقال هو الانعام و هی الانعام، فقال تعالی: «مِمَّا فِی بُطُونِهِ» و فی موضع آخر: «مِمَّا فِی بُطُونِها»، «مِنْ بَیْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَناً» ای الانعام تعتلف الحشیش و الخضر فجعل اللَّه بعضه دما و بعضه فرثا و یحیل بعض الدّم الاحمر لبنا ابیض،«خالِصاً» صافیا من نتنه و لونه حلوا دسما. و قیل اذا استقر العلف فی بطنها طبخته فاستحال اعلاه دما و اوسطه لبنا و اسفله فرثا فیجری الکبد الدّم الی العرق و اللّبن الی الضرع و یبقی الفرث ثمّ ینحدر و فی ذلک عبرة لمن اعتبر، «سائِغاً لِلشَّارِبِینَ» یسوغ فی حلق من تناوله. قال ابن جریر: لم یغصّ احد باللّبن قطّ، و قیل سائغا حلالا، و قیل لا تعافه النّفس و ان خرج من بین الدّم و الفرث.

«وَ مِنْ ثَمَراتِ النَّخِیلِ وَ الْأَعْنابِ» ای و انّ لکم ممّا یخرجه اللَّه لکم من ثمرات النّخیل و الاعناب عبرا و آیات لانّکم، «تَتَّخِذُونَ» من ذلک، «سَکَراً وَ رِزْقاً حَسَناً» و التقدیر و من ثمرات النّخیل و الاعناب شی‌ء تتّخذون منه سکرا، فالهاء فی قوله «مِنْهُ» تعود الی الشّی‌ء و هو محذوف و السّکر الخمر. و قیل نزلت قبل تحریم الخمر، و الرّزق الحسن التّمر و الزّبیب و الدّبس و الخل، و قیل السّکر الطّعم. قال الرّاجز: جعلت اغراض کرام سکرا، ای طعما، فیکون المعنی تصنعون منه طعما یعنی الخلّ و رزقا حسنا یعنی الحلاوة. قال ابو عبید: السکر الخلّ و الرزق الحسن ما هو خیر من الخل، و قیل السّکر ما یسدّ الجوع مشتقّ من قولهم سکرت النّهر ای سددته. قال ابن بحر: السّکر المسکر، قال و اضاف الی نفسه سقی اللّبن و اضاف الی العباد اتّخاذا السّکر و هو ادّخارهم لذلک حتّی یصیر سکرا، قال و هذا انکار من اللَّه علیهم و تقدیره أ تتّخذون منه سکرا و یرزقکم اللَّه رزقا حسنا، «إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ» هذا تحریض من اللَّه للعاقل لیتأمل فی الآیات.

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode