گنجور

 
میبدی

بدانک این سوره چهل و سه آیت است و هشتصد و پنجاه و پنج کلمه و سه هزار و پانصد و شش حرفست، جمله بمکّه فرو آمد بقول جماعتی مفسران و بقول ابن عباس و مجاهد جمله بمدینه فرو آمد و قول درست آنست که بمکه فرو آمد مگر دو آیت: «هُوَ الَّذِی یُرِیکُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَ طَمَعاً» و این را قصّه ایست که بآن رسیم شرح دهیم، دیگر آیت «وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا». و در این سوره دو آیت منسوخ است: یکی مجمع علی نسخها و دیگر مختلف فی نسخها. امّا آنک باجماع منسوخ است: «وَ إِنْ ما نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ فَإِنَّما عَلَیْکَ الْبَلاغُ» بآیت سیف منسوخ است، آیت دیگر: «وَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَةٍ لِلنَّاسِ عَلی‌ ظُلْمِهِمْ» بقول بعضی محکم است و بقول بعضی منسوخ و ناسخها قوله: «إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ» و در فضیلت سوره ابیّ کعب روایت کند از مصطفی (ص) قال: من قرأ سورة الرّعد اعطی من الاجر عشر حسنات بوزن کلّ سحاب مضی و کلّ سحاب یکون الی یوم القیامة و کان یوم القیامة من الموفین بعهد اللَّه.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ المر» قال ابن عباس معناه انا اللَّه اعلم و اری، و الکلام فی تأویل الحروف قد سبق، «تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ» اینجا سخن تمام شد و معناه تلک الاخبار الّتی قصصتها علیک من خبر یوسف و غیره هی آیات الکتاب الذی انزلته علی الانبیاء قبلک می‌گوید ای محمّد آن قصّه‌های پیغامبران که بر تو خواندیم و آئین رفتگان و سرگذشت ایشان که ترا در قرآن بیان کردیم هم چنان در تورات موسی و انجیل عیسی و زبور داود بیان کردیم و با ایشان بگفتیم یعنی که این کتابهای خداوند، آیات و سخنان وی همه موافق یکدیگراند و مصدّق یکدیگر، و گفته‌اند که کتاب اینجا لوح محفوظ است یعنی که آن همه آیات و سخنان ما است در لوح محفوظ نبشته و مثبت کرده، آن گه گفت: «وَ الَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْکَ» یعنی و القرآن الذی انزل الیک، «مِنْ رَبِّکَ الْحَقُّ» فاعتصم به و اعمل بما فیه.

ابن عباس گفت: آیات الکتاب قرآنست، هر چه پیش ازین سوره فرو آمد از احکام و اخبار و قصص، «وَ الَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْکَ» یعنی هذه السّورة می‌گوید آنچ پیش ازین سوره فرو آمد از قرآن و این سوره همه حقّ است و راست، کلام خداوند و صفت وی نه چنانک کفّار مکّه می‌گویند: انّ محمّدا تقوله من تلقاء نفسه، «وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ» من مشرکی مکّة، «لا یُؤْمِنُونَ» لا یصدّقون بالقرآن انّه من عند اللَّه، قال الزّجاج: لمّا ذکر انّهم لا یؤمنون عرّف الذی یوجب التّصدیق من دلایل الرّبوبیّة و شواهد القدرة.

فقال عزّ من قائل: «اللَّهُ الَّذِی رَفَعَ السَّماواتِ» ای من وضعها من جانب العلوّ، «بِغَیْرِ عَمَدٍ» جمع عماد و قیل جمع عمود، تقول العرب عمود البیت و عماد البیت و جمعها عمد بفتحتین کادم و اهب و یجمع العمود علی عمد ایضا کرسول و رسل، «تَرَوْنَها» الضمیر یعود الی السّماوات ای ترونها کذلک فلا حاجة الی بیان، و قیل یعود الی العمد و فیه قولان احدهما لها عمد غیر مرئیّة و هی قدرة اللَّه سبحانه، و قیل هی جبل قاف و السّماء مثل القبّة اطرافها علی ذلک الجبل و ذلک الجبل محیط بالدّنیا، مخلوق من زبر جدة خضراء و انّ خضرة السّماء من جبل قاف. این آیت جواب سؤال مشرکانست که از رسول خدا (ص) پرسیدند که آن خداوند که معبود تو است فعل و صنع وی چیست؟ و در قرآن مثل این آیت بجواب ایشان صد و هشتاد آیت است، و المعنی خلق اللَّه السّماوات فی الهواء من غیر اساس و غیر اعمدة و بناء الخلق لا یثبت الّا باساس و اعمدة لیعتبروا و یعرفوا قدرة اللَّه تعالی، «ثُمَّ اسْتَوی‌ عَلَی الْعَرْشِ» الاستواء فی العربیة ضدّ الاعوجاج و الاستیفاز و قد سبق بیانه، «وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ» معنی السّخرة ان یکون مقهورا مدبّرا لا یملک لنفسه ما یخلّصه من القهر می‌گوید آفتاب و ماه را روان و فرمانبردار کردیم تا همی روند در مجاری خویش و همی برند درجات و منازل نام زد کرده خویش که بآن در نگذرند تا شما بر رفت ایشان سال و ماه و روزگار همی دانید و حساب معاملات همی کنید، اینست معنی «کُلٌّ یَجْرِی لِأَجَلٍ مُسَمًّی» بیک قول، و بقول دیگر کلّ یجری لاجل مسمّی، ای کلّ واحد منهما یجری الی وقت معلوم و هو فناء الدّنیا و قیام السّاعة الّتی عندها تکوّر الشمس و یخسف القمر و تنکدر النجوم، «یُدَبِّرُ الْأَمْرَ» یقضیه وحده، و قیل یبعث الملائکة بالوحی و الرزق، «یُفَصِّلُ الْآیاتِ» یبیّن الآیات الدّالّة علی وحدانیّته، و قیل یبیّن آیات القرآن، «لَعَلَّکُمْ بِلِقاءِ رَبِّکُمْ تُوقِنُونَ» کی تتفکروا یا اهل مکّة فتعرفوا قدرته علی البعث و الاعادة.

«وَ هُوَ الَّذِی مَدَّ الْأَرْضَ» ای بسطها من تحت الکعبة لیثبت علیها اقدام الخلق، این آیت دلیلست که شکل زمین بسیط است نه بر مثال کره، ربّ العزّه از زیر کعبه پهن باز کشید بر یک طبقه، آن گه شکافته کرد آن را و هفت طبقه ساخت فذلک قوله: «کانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما» پس ربّ العالمین فریشته‌ای فرستاد از زیر عرش تا بزیر این طبقه‌های زمین در شد و آن را بر دوش خود گرفت، یک دست آن فریشته سوی مشرق دیگر دست سوی مغرب و هر دو طرف زمین بدو دست خود استوار بگرفته، فریشته در نگرست قدم خود دید بر هوا معلّق ایستاده و بهیچ قرارگاه نرسیده تا ربّ العزّه از فردوس گاوی فرستاد که وی را چهل هزار سیر و است و چهل هزار قائمه و برزه آن گاو قرارگاه قدم فریشته ساخت، و می‌گویند سروهای گاو از اقطار زمین در گذشته است و هر دو بینی گاو روی ببحر دارد، و هو یتنفّس کلّ یوم نفسا فاذا تنفّس مدّ البحر و اذا مدّ نفسه جزر، و آن گاو قدم بر هیچ قرارگاه نداشت چنانک فریشته نداشت تا ربّ العزّه زیر وی صخره‌ای آفرید سبز برنگ یاقوت چندانک هفت آسمان و هفت زمین تا قدم گاو بر آن صخره قرار گرفت، و هی الصّخرة التی قال لقمان لابنه «یا بُنَیَّ إِنَّها إِنْ تَکُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُنْ فِی صَخْرَةٍ»، و آن گه صخره بر هوا بود آن را مستقرّی نه تا ربّ العزّه ماهی بیافرید از آن صخره بزرگتر و عظیم‌تر فوضع الصّخرة علی ظهره و سائر جسده خال، و گفته‌اند که ماهی بر دریاست و دریا بر باد و باد بر قدرت حق.

وهب منبه گفت: ربّ العالمین باد را بیافرید و آن را در زمین دوّم محبوس کرد اکنون بادهای مختلف از آنجا بیرون می‌آید و چنانک اللَّه خواهد در عالم می گرداند کما قال عزّ و جل: «وَ تَصْرِیفِ الرِّیاحِ»، و در زمین سوم خلقی آفریده که رویهای ایشان چون روی آدمیانست امّا دهنهاشان چون دهنهای سگان، دستهاشان چون دست آدمی و پایهاشان چون پای گاو و گوش چون گوش گاو و موی چون پشم میش، بر تن ایشان هیچ جامه نه و کار ایشان جز عبادت اللَّه تعالی نه: لا یعصون اللَّه طرفة عین لیلنا نهارهم و نهارنا لیلهم، و زمین چهارم معدن سنگ کبریت است اعدّها اللَّه تعالی لاهل النّار تسخّن بها جهنم، قال النّبی (ص): «و الذی نفسی بیده ان فیها لاودیة من کبریت لو ارسل فیها الجبال الرواسی لماعت».

و در زمین پنجم کژدمان و ماران عظیم آفریده چنانک کوه کوه هر یکی را هژده هزار نیش است بر مثال خرما بنان زیر هر نیش هژده هزار قله زهر ناب که اگر یک نیش از آن بر کوه‌های زمین زند آن را پست گرداند، ربّ العزّه آن را آفریده تا فردا برستاخیز کافران را بدان عذاب کند. و زمین ششم سجّین است جای ارواح کافران و دواوین اعمال ایشان چنانک ربّ العزّه گفت: «کَلَّا إِنَّ کِتابَ الفُجَّارِ لَفِی سِجِّینٍ». و زمین هفتم مسکن ابلیس است و جای لشکر وی، فی احد جانبیه سموم و فی الآخر زمهریر و احتوشته جنوده من المردة و عتاة الجنّ و منها یبثّ سرایاه و جنوده فاعظمهم عنده منزلة اعظمهم فتنة.

روی سلمة بن کهیل عن ابی الزعراء عن عبد اللَّه قال: الجنّة الیوم فی السّماء السّابعة فاذا کان غدا جعلها اللَّه حیث یشاء، و ان النّار الیوم فی الارض السّفلی فاذا کان غدا جعلها اللَّه حیث شاء. «وَ جَعَلَ فِیها رَواسِیَ» جبالا ثوابت من رسا الشی‌ء اذا ثبت و کانت الارض تضطرب فخلق اللَّه الجبال اوتادا فاستقرّت. قال ابن عباس: کان ابو قبیس اوّل جبل وضع علی الارض.

روی انس بن مالک قال قال رسول اللَّه (ص): لمّا خلق اللَّه الارض جعلت تمید فخلق الجبال فالقاها علیها فاستقامت فتعجّبت الملائکه من شدّة الجبال فقالت یا رب فهل من خلقک شی‌ء اشدّ من الجبال؟ قال نعم، الحدید. فقال یا ربّ هل من خلقک شی‌ء اشدّ من الحدید؟ قال نعم، النّار. قالت یا ربّ فهل من خلقک شی‌ء اشدّ من النار؟ قال نعم، الماء، قالت یا رب فهل من خلقک شی‌ء اشد من الماء؟ قال نعم، الرّیح. قالت یا ربّ فهل من خلقک شی‌ء اشدّ من الرّیح؟ قال نعم، الانسان یتصدّق بیمینه فیخفیها من شماله.

قوله: «وَ أَنْهاراً» ای و جعل فیها انهارا لمنافع الخلق، جمع نهر و هو سبیل الماء من نهرت الشّی‌ء ای وسعته «وَ مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ» ای و من اجناس الثّمرات، «جَعَلَ فِیها زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ» ای لونین و ضربین حلوا و حامضا و مرّا و عذبا و حارّا و باردا یرید اختلاف کلّ جنس من الثّمر و الزوج واحد و الزوج اثنان و لهذا قیّد لیعلم انّ المراد بالزّوج ها هنا الفرد لا التّثنیة و خصّ اثنین بالذّکر و ان کان من اجناس الثّمار ما یزید علی ذلک لانّه الاقل اذ لا نوع ینقص اصنافه عن اثنین. و قیل «زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ» الشّمس و القمر، و قیل اللّیل و النّهار علی انّ الکلام تمّ علی قوله: «وَ مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ»، «یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهارَ» ای یغشی ظلمة اللّیل ضوء النّهار و ضوء النّهار ظلمة اللّیل، «إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ» فیها.

«وَ فِی الْأَرْضِ قِطَعٌ مُتَجاوِراتٌ» ای متقاربات متدالیات یقرب بعضها من بعض بالجوار و یختلف بالتّفاضل فمنها عذبة و منها مالحة و منها طیّبة تنبت و منها سبخة لا تنبت و بعضها ینبت شجرا لا ینتبه بعضها می‌گوید در زمین بقعتهاست متصل یکدیگر، یکی خوش که نبات می‌دهد و درخت می‌رویاند، یکی شورستان که نبات ندهد و درخت نرویاند و انگه آن زمین که رویاند در یکی انگور و در دیگر نه، در یکی نخل در دیگر نه، در یکی زیتون در دیگر نه، در یکی ترنج و نارنج در دیگر نه، در یکی نارجیل در دیگر نه، در یکی نیل در دیگر نه، در یکی کتان در دیگر نه، «وَ جَنَّاتٌ مِنْ أَعْنابٍ» ای و بساتین من ثمر الکرم، و در زمین بستان هاست از میوه انگور رنگارنگ لونالون، قریب دویست گونه انگور عدد کرده‌اند، «وَ زَرْعٌ وَ نَخِیلٌ صِنْوانٌ وَ غَیْرُ صِنْوانٍ» این همه رفع‌اند بر قراءت ابن کثیر و ابو عمرو، عطف بر جنّات، و بر قراءت باقی همه جرّاند، عطف بر اعناب. و الزّرع القاء الحبّ للنّبات فی الارض، و النّخیل جمع نخلة، و الصنوان ان یکون الاصل واحدا ثمّ یتفرّع فیصیر نخیلا یحملن و اصلهنّ واحد. و غیر صنوان هی المتفرّقة واحدة واحدة. و الصنوان جمع صنو مثل قنوان جمع قنو و الصنو المثل، و تقول العرب هو صنوه ای اخوه لابیه و امّه. و فی الخبر: عمّ الرّجل صنو ابیه، «یُسْقی‌» بالیاء قراءة شامی و عاصم و یعقوب، ای ذلک کلّه یسقی و قرأ الباقون بتاء التّأنیث ای هذه الاشیاء تسقی، «بِماءٍ واحِدٍ» فالماء فی اصله متّحد الوصف و اختلاف الوان الماء و طعومه بالمجاورة، «و یفضل» بالیاء قراءة حمزة و الکسائی ردّا علی قوله یدبّر و یغشی، و قرأ الباقون: «نُفَضِّلُ» بالنون اخبارا عن اللَّه بلفظ الجمع کقوله: «إِنَّا نَحْنُ نُحْیِی وَ نُمِیتُ». «بَعْضَها عَلی‌ بَعْضٍ فِی الْأُکُلِ» ای فی الثمر و هو خلاصة الشجر تأتی مختلفة و ان کان الهواء واحدا فقد علم انّ ذلک لیس من اجل الهواء و لا الطّبع و انّ لها مدبّرا.

قال ابن عباس: «وَ نُفَضِّلُ بَعْضَها عَلی‌ بَعْضٍ فِی الْأُکُلِ» قال الحلو و الحامض و الفارسی و الدقل. قال مجاهد هذا مثل لبنی آدم صالحهم و طالحهم و ابوهم واحد.

و عن جابر قال سمعت النبی (ص) یقول لعلّی (ع): النّاس من شجر شتّی و انا و انت من شجرة واحدة ثم قرأ النبی (ص) و فی الارض قطع متجاورات حتّی بلغ یسقی بماء واحد، «إِنَّ فِی ذلِکَ» ای فی الذی مضی ذکره لدلالات «لِقَوْمٍ» ذوی عقول، قال النبی (ص): «العاقل من عقل عن اللَّه امره».

و قال الواسطی العاقل ما عقلک عن المجازی «وَ إِنْ تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ» تقدیر الآیة و ان تعجب فقولهم: «أَ إِذا کُنَّا تُراباً أَ إِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ» عجب، معنی آنست که ای محمّد اگر شگفت خواهی که بینی و شنوی آنک شگفت سخن ایشانست پس آنک می‌بینند که من درخت تهی گشته و خشک شده هر سال سبز میکنم و پر بار، و زمین تهی گشته خشک سبز میکنم و پر بر، میگویند ما را در آفرینش نو خواهند گرفت، و قیل و ان تعجب یا محمد من عبادتهم ما لا ینفع و لا یضرّ و تکذیبک بعد البیان فاعجب منهم تکذیبهم بالبعث و قولهم، «أَ إِذا کُنَّا تُراباً» بعد الموت، «أَ إِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ» نعاد خلقا جدیدا کما کنّا قبل الموت. مکی و ابو عمرو و عاصم و حمزه «ا ئذا کنا ترابا، ا إنا» هر دو کلمت باستفهام خوانند، نافع و کسایی و یعقوب «أَ إِذا کُنَّا تُراباً» باستفهام خوانند، «انا لفی خلق جدید»، ابن عامر بضدّ ایشان خواند: «اذا کنا ترابا ا إنا» و حاصل معنی آنست که اذا کنّا ترابا نبعث و نحیی، و این سخن بر سبیل انکار گفتند، پس ربّ العالمین خبر داد که بعد از این بیان که کردیم و برهان که نمودیم آن کس که بعث و نشور را انکار کند کافرست.

فقال عزّ من قائل: «أُولئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ» لانّهم انکروا البعث، «وَ أُولئِکَ الْأَغْلالُ فِی أَعْناقِهِمْ» یوم القیامة و فی النّار الاغلال جمع الغلّ و هو طوق یقید به الید الی العنق و قیل الاغلال الاعمال اللازمة لهم المؤدیة الی العذاب، «وَ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ» ای سکّان النّار، «هُمْ فِیها خالِدُونَ» ماکثون ابدا لا یموتون فیها و لا یخرجون منها.

«وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ» الاستعجال طلب التّعجیل و التّعجیل تقدیم الشی‌ء قبل وقته، «بِالسَّیِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ» ای بالعقوبة قبل التصدیق و التوبة، این در شأن مشرکان مکّه است که از رسول خدا عذاب خواستند، بر سبیل استهزاء گفتند: «فَأَسْقِطْ عَلَیْنا کِسَفاً مِنَ السَّماءِ»، جای دیگر گفت: «إِنْ کانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ»، «قَبْلَ الْحَسَنَةِ» گفته‌اند این قبل بمعنی وقت است یعنی یستعجلونک بالعذاب وقت احسان اللَّه الیهم بتأخیره عنهم الی یوم القیامة میگوید عذابی که بعاجل ایشان را نفرستادم و تا روز قیامت در تأخیر نهادم، ایشان بتعجیل میخواهند.

و یحتمل «قَبْلَ الْحَسَنَةِ» ای دون الحسنة کما یستعمل دون بمعنی قبل و ذلک فی قوله (ص): «من قتل دون ماله فهو شهید»

و یقال اختر الجود قبل البخل ای دونه، «وَ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمُ الْمَثُلاتُ» یعنی مضت من قبلهم العقوبات فی الامم المکذّبة فلم یعتبروا بها، المثلة العقوبة الشدیدة التی یضرب بها المثل لعظمها و الجمع المثلات، مثل صدقة المرأة و صدقات، «وَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَةٍ لِلنَّاسِ عَلی‌ ظُلْمِهِمْ» یرید تأخیر العذاب الی یوم الدّین لا غفران الذّنوب. و قیل هو کقوله «یَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ» و قوله «عَلی‌ ظُلْمِهِمْ» حال للنّاس ما لم یکن شرکاء. و قیل علی ظلمهم بالتّوبة منه. و قیل علی ظلمهم یعنی علی الصّغائر، «وَ إِنَّ رَبَّکَ لَشَدِیدُ الْعِقابِ» یعنی علی المشرکین.

روی سعید بن المسیّب قال لمّا نزلت هذه الآیة

قال رسول اللَّه (ص): «لو لا عفو اللَّه و رحمته و تجاوزه لما هنأ احدا عیش و لو لا عقابه و وعیده و عذابه لاتکل کل احد».

«وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ لا أُنْزِلَ» ای هلا انزل علیه أی علی محمّد، «آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ» ای علامة و حجّة لنبوّته لم یقنعوا بما انزل علیه من الآیات الواضحة من انشقاق القمر و القرآن الذی دعوا الی ان یأتوا بسورة مثله و التمسوا آیة کآیة موسی و عیسی و صالح فقال مجیبا لهم، «إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ» ای لیس علیک الّا ابلاغ الرّسالة و انذار الکفّار و تبشیر المؤمنین، «وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ» یهدی الی الطاعة، فیه اربعة اقوال: احدها انّ الهادی هو المنذر و هو النبی (ص) ای انت منذر و هاد لکلّ قوم، و الثّانی انّ الهادی هو اللَّه ای انت منذر و اللَّه هاد لکلّ قوم، و الثّالث انّه عام یعنی و لکلّ امة نبی بعث الیهم یهدیهم بما یعطیه اللَّه من الآیات لا بما یتحاکمون فیه و یقترحون علیه و هو الذی اشار الیه ابن عباس «وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ» ای داع الی الحقّ، و القول الرّابع انّه علیّ (ع). قال ابن عباس لمّا نزلت هذه الآیة وضع رسول اللَّه (ص) یده علی صدره فقال انا المنذر و اوما بیده الی منکب علیّ فقال انت الهادی یا علی بک یهتدی المهتدون من بعدی، و دلیل هذا التّأویل ما روی حذیفة ان النبی (ص) قال: ان ولیتموها ابا بکر فزاهد فی الدّنیا راغب فی الآخرة و ان ولیتم عمر فقویّ امین لا تأخذه فی اللَّه لومة لائم و ان ولیتم علیّا فهاد مهدیّ.