قوله تعالی: «ارْجِعُوا إِلی أَبِیکُمْ» الآیة... چون یعقوب در فراقج یوسف بی سر و سامان شد و درمانده درد بی درمان شد، خواست که از یاد آن عزیز جرح خویش را مرهم سازد و با پیوندی از آن یوسف عاشقی بازد، بنیامین را که با او از یک مشرب آب خورده بود و در یک کنار پرورده یادگار یوسف ساخت و غمگسار خویش کرد، و عاشق را پیوسته دل به کسی گراید که او را با معشوق پیوندی بود یا بوجهی مشاکلتی دارد، نبینی مجنون بنی عامر که بصحرا بیرون شد و آهویی را صید کرد و چشم و گردن وی بلیلی ماننده کرد، دست بگردن وی فرو میآورد و چشم وی میبوسید و میگفت: فعیناک عیناها و جیدک جیدها.
چون یعقوب دل در بنیامین بست و پارهای در وی آرام آمد، دیگر باره در حقّ وی دهره زهر از نیام دهر بر کشیدند، از پدر جدا کردند، تا نام دزدی بر وی افکندند، بر بلاء وی بلا افزودند و بر جراحت نمک ریختند و سوخته را باز بسوختند، چنانک آتش خرقه سوخته خواهد تا بیفزود، درد فراق دلسوختهای خواهد تا با وی در سازد:
هر درد که زین دلم قدم بر گیرد
دردی دیگر بجاش در بر گیرد
زان با هر درد صحبت از سر گیرد
کآتش چون رسد بسوخته در گیرد
یعقوب تا بنیامین را میدید او را تسلّی حاصل میشد که: من منع من النظر تسلّی بالاتر، پس چون از بنیامین درماند، سوزش بغایت رسید، و از درد دل بنالید، بزبان حسرت گفت: یا اسفی علی یوسف، وحی آمد از جبّار کائنات که: یا یعقوب تتأسّف علیه کلّ التأسّف و لا تتأسّف علی ما یفوتک منّا باشتغالک بتأسّفک علیه» ای یعقوب تا کی ازین تأسف و تحسر بر فراق یوسف و تا کی بود این غم خوردن و نفس سرد کشیدن، خود هیچ غم نخوری، بدان که از ما باز ماندهای تا بوی مشغولی:
با دو قبله در ره توحید نتوان رفت راست
یا رضای دوست باید یا هوای خویشتن
ای یعقوب نگر تا پس ازین نام یوسف بر زبان نرانی و گرنه نامت از جریده انبیاء بیرون کنم.پیر طریقت گفت: یاد یعقوب، یوسف را تخم غمانست، یاد یوسف، یعقوب را تخم ریحانست، چون یعقوب را بیاد یوسف چندان عتابست! پس هر چه جز یاد اللَّه همه تاوانست، میگویند یاد دوست چون جانست، بهتر بنگر که یاد دوست خود جانست. یعقوب چون سیاست عتاب حق دید پس از آن نام یوسف نبرد تا هم از درگاه عزّت از روی ترحّم و تلطف بجبرئیل فرمان آمد که ای جبرئیل در پیش یعقوب شو و یوسف را با یاد او ده، جبرئیل آمد و نام یوسف برد یعقوب آهی کرد، وحی آمد از حق جلّ جلاله که: یا یعقوب قد علمت ما تحت انینک فو عزّتی لو کان میّتا لنشرته لک لحسن وفائک.
قوله «وَ ابْیَضَّتْ عَیْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ کَظِیمٌ» قال الاستاد ابو علی الدّقاق: انّ یعقوب بکی لاجل مخلوق فذهب بصره و داود کان اکثر بکاء من یعقوب فلم یذهب بصره اذ کان بکاؤه لاجل ربّه عزّ و جلّ، گریستن که از بهر حق باشد جلّ جلاله دو قسم است: گریستن بچشم، و گریستن بدل گریستن بچشم گریستن تائباتست که از بیم اللَّه بر دیدار معصیت خویش گریند، و گریستن بدل گریستن عارفانست که از اجلال حق بر دیدار عظمت گریند، گریستن تائبان از حسرت و نیازست، گریستن عارفان از راز و نازست.
پیر طریقت گفت: الهی در سر گرستنی دارم دراز، ندانم که از حسرت گریم یا از ناز، گریستن از حسرت نصیب یتیم است، و گریستن شمع بهره ناز، از ناز گریستن چون بود؟ این قصّه ایست دراز. مصطفی (ص) گفت: فردا در قیامت چشمها همه گریان بود از هول رستاخیز و فزع اکبر، مگر چهار چشم: یکی چشم غازیای که در راه خدای زخمی بر وی آید و تباه شود، دیگر چشمی که از محارم فرو گیرند تا بناشایست ننگرد، سوّم چشمی که از قیام شب پیوسته بی خواب بود، چهارم چشمی که از بیم خدای بگرید، روی انّ داود علیه السلام قال: الهی ما جزاء من بکی من خشیتک حتّی تسیل دموعه علی وجهه؟ قال جزاؤه ان اومنه من الفزع الاکبر و ان احرّم وجهه علی لفح النّار.
و روی انّ اللَّه عزّ و جلّ قال: و عزّتی و جلالی لا یبکی عبد من خشیتی الّا سقیته من رحیق رحمتی، و عزّتی و جلالی لا یبکی عبد من خشیتی الا ابدلته ضحکا فی نور قدسی.
«وَ ابْیَضَّتْ عَیْناهُ مِنَ الْحُزْنِ» نگفت عمی یعقوب تا جفایی نبود، که عمی بحقیقت نابینایی دلست، چنانک گفت: «فَإِنَّها لا تَعْمَی الْأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ»، و یعقوب را بینایی و روشنایی دل بر کمال بود، اما چشمش از مشاهده غیر یوسف در حجاب بود که در حکم عشق چشم عاشق در غیبت معشوق در حجاب باید از غیر او که دیگری را دیدن بجای دوست در مذهب دوستی عین شرک است، و فی معناه انشدوا:
لمّا تیقّنت انّی لست ابصرکم
غمّضت عینی فلم انظر الی احد
ما را ز برای یار بد دیده بکار
اکنون چکنم بدیده بی دیدن یار
«قالَ إِنَّما أَشْکُوا بَثِّی وَ حُزْنِی إِلَی اللَّهِ»
شکا الی اللَّه و لم یشک من اللَّه، فمن شکا الی اللَّه وصل من شکا من اللَّه انفصل. یعقوب گفت درد خود هم بدو بردارم، و از و بکس ننالم، که من میدانم که وی جلّ جلاله دردها را شافی است و مهمّها را کافی، و وعدهها را وافی، آن گه زبان تضرّع بگشاد گفت: الهی بهر صفت که هستم بر خواست تو موقوفم، بهر نام که خوانند مرا ببندگی تو معروفم:
تا جان دارم غم ترا غمخوارم
بی جان غم عشق تو بکس نسپارم
«یا بَنِیَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا» ای اطلبوا یوسف بجمیع حواسکم بالبصر لعلکم تبصرونه، و بالاذن لعلّکم تسمعون ذکره، و بالشّم لعلّکم تجدون ریحه، روید ای پسران من یوسف را بجوئید، و خبر و نشان وی بپرسید، و از روح خدا نومید مباشید، محنت بغایت رسید، بوی فرج میآید، کارد باستخوان رسید، وقتست اگر میبخشاید.
ای قافله چون روی بسوی سفر آرید
ما را بشما آرزویی هست برآرید
زان یوسف کنعانی در مصر نشسته
یک بار بیعقوب غریوان خبر آرید
یعقوب آن سخن ایشان را از بهر آن گفت، که از مهر دل خود نظاره مهر دل ایشان کرد، ندانست که مهر یوسفی را سینه یعقوبی باید، از بهر آنک جمال یوسفی را هم دیده یعقوبی شاید.
مرد بی حاصل نیابد یار با تحصیل را
سوز ابراهیم باید درد اسماعیل را
ثمّ احالهم علی فضل اللَّه فقال: «لا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ». قال الجنید: تحقّق رجاء الراجین عند تواتر المحن و ترادف المصائب لانّ اللَّه تعالی، یقول: لا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ، و النّبی (ص) یقول: «افضل العبادة انتظار الفرج».
«فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَیْهِ قالُوا یا أَیُّهَا الْعَزِیزُ» الآیات... برادران یوسف که به کنعان باز گشتند بنوبت دوم و بنیامین را به مصر بگذاشته بعلت دزدی، آن قصّه با یعقوب بگفتند، یعقوب گفت: این چه داغ است که دیگر باره بر جگر این پیر سوخته غمگین نهادید، گاه عذر گرگ آرید، و گاه عذر دزدی! از خاندان نبوّت دزدی نیاید که نقطه نبوّت جز در محلّ عصمت نیوفتد، شما را باز باید رفت که ازین حدیث بویی همی آید، ایشان گفتند ای پدر ما را بر آن درگاه آب روی نیست، مگر تو نامهای نویسی که نامه ترا ناچار حرمت دارند، پدر قلم برداشت و کاغذ و این نامه نبشت: «بسم اللَّه الرحمن الرحیم من یعقوب اسرائیل اللَّه بن اسحاق ذبیح اللَّه بن ابراهیم خلیل اللَّه الی عزیز مصر، المظهر للعدل، الموفی للکیل، اما بعد: فانا اهل بیت موکل بنا البلاء فاما جدی فشدت یداه و رجلاه و وضع فی المنجنیق فرمی به الی النار فجعلها اللَّه تعالی علیه بردا و سلاما، و اما ابی فشدت یداه و رجلاه و وضع السکین علی قفاه لیقتل ففداه اللَّه، و اما انا فکان لی ابن و کان احب اولادی الی فذهب به اخوته الی البریة، ثم اتونی بقمیصه ملطخا بالدم و قالوا قد اکله الذئب فذهبت عینای ثم کان لی ابن و کان اخاه من امه و کنت اتسلی به فذهبوا به، ثم رجعوا و قالوا انه سرق و انک حبسته لذلک و انا اهل بیت لا نسرق و لا نلد سارقا، فان رددته الی و الا دعوت علیک دعوة تدرک السابع من ولدک» حاصل نامه آنست که ما خاندانیایم که دل و جان ما بر اندوه وقف کردهاند، و میشنویم که تو جوانی زیبایی، از بهر خدا آن قرّة العین ما بما باز فرست، و بر عجز و پیری من رحمت کن، که من بی یوسف روزگار با بنیامین میگذاشتم، و گر نفرستی تیری دردناک ازین جگر سوخته رها کنم که الم آن به هفتمین فرزند تو برسد. یوسف چون این نامه بخواند، برقع فرو گشاد و تاج از سر فرو نهاد، گفت این عتاب ما تا آن گه بود که شفاعت آن پیر پیغامبر در میان نیامده بود، اکنون که شفاعت وی آمد من یوسفم و شما برادران منید.
«لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ» گفتهاند مثل محاسبت اللَّه با مؤمنان روز قیامت مثل معامله یوسف است با برادران، یوسف گفت: «هَلْ عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِیُوسُفَ» همچنین ربّ العزّه گوید «هل علمتم ما فعلتم عبادی»، یوسف چون ایشان معترف شدند بگناه خویش از کرم خود روا نداشت جز آن که گفت: «لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ» اگر یوسف را این کرم میرسد، پس اکرم الاکرمین و ارحم الرّاحمین سزاوارتر که در مقام خجل، بندگان را گوید: «لا خَوْفٌ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ». قال الاستاد ابو علی الدقاق: لما قال یوسف: «إِنَّهُ مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ» احال فی استحقاق الاجر علی ما عمل من الصبر انطقهم اللَّه حتّی اجابوه بلسان التّوحید، فقالوا «تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَکَ اللَّهُ عَلَیْنا» یعنی انّ هذا لبس بصبرک و تقواک، انّما هذا بایثار اللَّه ایّاک علینا فیه تقدّمت علینا لا بجهدک و تقویک. فقال یوسف علی جهة الانقیاد للحقّ «لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ» اسقط عنهم اللوم، لانّه کما لم تقویه من نفسه حیث نبّهوه علیه لم یر جفاهم منهم فنطق عن عین التّوحید و اخبر عن شهود التقدیر.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن درباره داستان یعقوب و یوسف است و به ویژه درد و غم یعقوب در فراق یوسف و بنیامین میپردازد. یعقوب در فقدان یوسف دچار اندوهی عمیق میشود و برای تسلی خاطر خود به بنیامین، که یادگاری از یوسف است، دلخوش میکند. اما هنگامی که بنیامین نیز از او جدا میشود، غم او شدت میگیرد و یعقوب به یاد یوسف به خدا شکایت میکند. متن تأکید دارد که شکایت به خدا موجب نزدیکی به او میشود. در نهایت، یعقوب با شفاعت خود به یوسف میرسد و پیوند خانوادگی دوباره برقرار میشود. این داستان به ما یادآوری میکند که یاد خدا و توکل به او تنها راه نجات از اندوه و مصائب است و یاد یوسف به جای استرس باید به یاد خدا باشد.
هوش مصنوعی: وقتی یعقوب از یوسف جدا شد و به شدت دلتنگ و ناامید گردید، تصمیم گرفت با یادآوری او کمی از غمش بکاهد. او بنیامین، برادر کوچکتر یوسف، را که از همان آب و خاک بزرگ شده بود، به یاد یوسف نزد خود نگه داشت و همدم غمهایش قرار داد. عاشقان معمولاً به کسی دل میبندند که با معشوقشان پیوندی دارند یا در موردی با آنها مشابهت دارند. همانطور که مجنون بنی عامر به صحرا رفت و آهوئی را صید کرد، او آن را به موی چشم و گردن یار خود مانند کرد و با آن آهو به یاد محبوبش آغوشی برقرار کرد و گفت: چشمان تو را چون چشمان او میبوسم و گردن تو را به گردن او تشبیه میکنم.
هوش مصنوعی: یعقوب عشق و محبت زیادی به بنیامین داشت و در او آرامش پیدا کرده بود. اما دوباره مشکلاتی برای او به وجود آوردند و او را از پدرش جدا کردند، به گونهای که به او اتهام دزدی زدند. این اتفاقات به درد و رنج او افزود و مانند آن بود که بر زخم او نمک میپاشیدند و آتش دردش را دوباره شعلهورتر میکردند. این درد و فراق همچنان بر دلش سنگینی میکرد و او را عمیقاً آزار میداد.
هوش مصنوعی: هر دردی که از دل من به وجود بیاید، دردی دیگر جای آن را میگیرد.
هوش مصنوعی: این شخص به محض اینکه با درد و مشکل مواجه میشود، با شجاعت و قدرت به آن پاسخ میدهد؛ چرا که وقتی آتش به جسم میرسد، اوج سوختن را تجربه میکند و از آن گریزی ندارد.
هوش مصنوعی: یعقوب وقتی بنیامین را میدید، احساس راحتی میکرد و این برایش تسلی بود. اما وقتی بنیامین هم دچار مشکل شد، دلش به شدت سوخت و از درد و حسرت ناله کرد و به زبان حسرت گفت: «ای وای بر یوسف». در این میان، پیامی از خالق هستی به او رسید که گفت: «ای یعقوب، چرا اینقدر بر یوسف تأسف میخوری؟ غم خوردن تو نباید باعث شود از ما دور شوی و از چیزهایی که داریم غافل بمانی.» به یعقوب گفته میشود که دیگر از این غم و تأسف دست بردارد و به زندگی و زمین ادامه دهد.
هوش مصنوعی: در مسیر توحید نمیتوان با دو هدف مختلف پیش رفت. یا باید به رضایت دوست توجه کرد یا به خواستههای خود.
هوش مصنوعی: ای یعقوب، توجه کن که پس از این نام یوسف را بر زبان نیاوری، وگرنه نامت را از فهرست انبیاء حذف خواهم کرد. پیر راه گفت: یاد یعقوب برای یوسف، مایه غم است و یاد یوسف برای یعقوب، مایه خوشحالی. یعقوب به خاطر یاد یوسف، دچار عتاب الهی شد. بنابراین، هر چیزی غیر از یاد خدا عذاب است. میگویند یاد محبوب مانند جان است، پس باید بهتر بنگری که یاد محبوب خود زندگی است. یعقوب پس از دیدن عتاب الهی، دیگر نام یوسف را نبرد. سپس از درگاه عزت، به جبرئیل دستور داده شد که به یعقوب برو و یاد یوسف را به او برسان. جبرئیل آمد و نام یوسف را بر زبان آورد. یعقوب آهی کشید و وحی از جانب خداوند متعال رسید که: ای یعقوب، میدانی چه در دل داری و سوگند به عزت من، اگر او مرده بود، به خاطر وفای تو او را زنده میکردم.
هوش مصنوعی: یعقوب به خاطر اندوهی که داشت، چشمانش سفیدی زد و کور شد، اما داود بیشتر از یعقوب گریه کرد و بیناییاش را از دست نداد، زیرا گریهاش به خاطر خداوند عز و جل بود. گریهای که به خاطر حق باشد، به دو دسته تقسیم میشود: یکی گریه با چشم و دیگری گریهای که نشأت گرفته از آن است. گریه تائبین به خاطر ترس از دیدار اعمال ناپسندشان است، در حالی که گریه عارفان به خاطر عظمت خدا و شناخت اوست. گریه تائبین از حسرت و نیاز ناشی میشود و گریه عارفان از درک راز و جاذبه الهی است.
هوش مصنوعی: پیر راه و عرفان میگوید: خدایا، در دل griefی عمیق دارم که نمیدانم بخندم یا بگریم. گریه از حسرت چیزی است که به یتیمان اختصاص دارد و گریه شمع به خاطر زیبایی خاصی است. اما گریه کردن از زیبایی چه معنایی دارد؟ این داستان خیلی طولانی است. پیامبر (ص) فرمود: فردا در روز قیامت همه چشمها از ترس آن روز گریان خواهند بود، مگر چهار چشم: یکی چشمی که در جنگ برای خدا زخم خورده و آسیب دیده، دیگری چشمی که از محارم خود محافظت کرده و به نامحرمان نگاه نکرده، سومی چشمی که مدام در شب بیدار و مشغول عبادت بوده، و چهارمی چشمی که از ترس خداوند گریسته است. داود (ع) گفت: خدایا، پاداش کسی که از ترس تو بگرید و اشکهایش بر صورتش بیفتد چیست؟ خداوند پاسخ داد: پاداش او این است که از هول بزرگ قیامت در امان خواهد بود و چهرهاش از آتش جهنم محفوظ خواهد ماند.
هوش مصنوعی: خداوند عز وجل فرموده است: به عزت و جلالم قسم، هیچ بندهای از ترس من نگریسته نمیشود مگر آنکه او را از شراب رحمت خود سیراب میکنم، و به عزت و جلالم قسم، هیچ بندهای از ترس من نگریسته نمیشود مگر آنکه او را با خندهای در نور قدسی جایگزین میکنم.
هوش مصنوعی: چشمان یعقوب از شدت غم و اندوه سفیدی پیدا کرد. او نابینا نبود، بلکه واقعاً نابینایی دل را تجربه میکرد. همانطور که گفته شده: «چشمها نابینا نمیشوند، بلکه دلهایی که در سینهها هستند، نابینا میشوند». یعقوب از نظر عقل و دل بینا و روشن بود، اما چشمانش به دلیل عشقش به یوسف نمیتوانست چیز دیگری جز او را ببیند. این وضعیت به نوعی همانند عاشقانی است که در غیبت معشوق خود، نمیتوانند به دیگری نگاه کنند و این در دنیای عشق، نوعی بیوفایی محسوب میشود.
هوش مصنوعی: وقتی مطمئن شدم که نمیتوانم شما را ببینم، چشمهایم را بستم و به هیچ کس نگاه نکردم.
هوش مصنوعی: به خاطر محبوبی که بدی های مرا دیده است، حالا چه باید بکنم وقتی که چشم به دیدار او نمیزنم.
هوش مصنوعی: او گفت: «من فقط غم و اندوه خود را به خدا شکایت میکنم.»
هوش مصنوعی: شکایت خود را به خدا میبرم و هیچ گاه از او شکایت نمیکنم. کسی که به خدا شکایت کند به هدفش میرسد، اما کسی که از خدا شکایت کند از او دور میشود. یعقوب گفت که درد خود را به او میبرم و از کس دیگری گلایه نمیکنم، زیرا میدانم که خداوند دردها را درمان میکند و نیازها را برآورده میسازد و وعدههایش را به جا میآورد. سپس با زبانی پر از ناله گفت: پروردگارا، به هر صفتی که دارم، همه امورم به خواست تو وابسته است و به هر نامی که مرا میخوانند، من به بندگی تو شناخته میشوم.
هوش مصنوعی: تا زمانی که زندهام، نگران و غمخوار تو هستم و نمیگذارم که غم عشقت را به کسی غیر از خودم بسپارم.
هوش مصنوعی: ای پسرانم، بروید و هر طور که میتوانید یوسف را جستجو کنید. با چشمانتان نگاه کنید، شاید او را ببینید؛ با گوشهایتان گوش دهید، شاید یادش به گوشتان برسد؛ و با حس بویاییتان بوی او را پیدا کنید. به راه بیفتید و او را بیابید و از او خبر بگیرید. هرگز از رحمت خدا ناامید نشوید. مشکلات به اوج خود رسیدهاند، اما نشانههایی از امید و رهایی در راه است. زمان آن رسیده که اگر قرار است چیزی بخشیده شود، این کار انجام گیرد.
هوش مصنوعی: ای کاروان، وقتی به سفر میروید، یاد ما را هم کنید و برای ما آرزویی خوب داشته باشید.
هوش مصنوعی: از یوسف کنعانی که در مصر زندگی میکند، یک بار به یعقوب خبر غمانگیزی بدهید.
هوش مصنوعی: یعقوب به خاطر علاقه و محبت خودش به دیگران صحبت کرد، اما متوجه نشد که عشق به یوسف نیاز به قلب یعقوب دارد، چرا که زیبایی یوسف هم باید از دید یعقوب دیده شود.
هوش مصنوعی: انسانی که تلاش و کوشش نکند، نمیتواند به هدفش دست یابد. برای رسیدن به یک عشق واقعی و عمیق، باید درد و رنجهایی مثل درد ابراهیم و اسماعیل را تحمل کرد.
هوش مصنوعی: سپس او آنها را به فضل خدا ارجاع داد و گفت: «از رحمت خدا ناامید نشوید». جنید گفت: امیدواری امیدوران در زمان سختیها و مصیبتها باید تقویت شود، زیرا خداوند میفرماید: «از رحمت خدا ناامید نشوید» و رسول خدا (ص) نیز فرمود: «بهترین عبادت انتظار فرج است».
هوش مصنوعی: زمانی که برادران یوسف به مصر آمدند و عزمی برای دیدار یوسف داشتند، به او گفتند که ای عزیز مصر! به خانه خود در کنعان بازگشتند و بنیامین را به دلیل دزدی در مصر ماندگار کردند. وقتی که این خبر را به یعقوب منتقل کردند، او بسیار غمگین شد و گفت که چرا دوباره بر دل او غم میافزایید. او به آنان یادآوری کرد که از خاندان نبی دزدی سر نمیزند و خواست که آنان مجدد به مصر بازگردند تا حقیقت را بگویند. برادران از یعقوب درخواست کردند که نامهای برای یوسف بنویسد تا با این نامه در آنجا آبرو داشته باشند. یعقوب نامهای نوشت و در آن به داستانهایی از بلاهایی که بر خانوادهاش گذشته اشاره کرد. او در نامه خواستار بازگرداندن یوسف شد و اظهار داشت که در غم یوسف و بنیامین روزگار را سپری میکند. یوسف پس از خواندن این نامه، متوجه شد که شفاعت پدرش موجب تغییر وضعیت خواهد شد و به برادرانش گفت که او یوسف است و آنها برادرانش میباشند.
هوش مصنوعی: در روز قیامت، خداوند با مؤمنان به گونهای مهربانانه رفتار میکند که شبیه رفتار یوسف با برادرانش است. یوسف زمانی که برادرانش به گناه خود اعتراف کردند، با بزرگواری به آنها گفت: «امروز بر شما سرزنشی نیست». اگر یوسف اینگونه با برادرانش برخورد کرد، پس چه کسی به جز خداوند که بهترین بخشنده و مهربانترین است سزاوارتر است که در روز حساب به بندگان خود بگوید: «امروز نگران نباشید و غمگین نباشید». استاد ابوعلی دقاق اشاره کرده است که وقتی یوسف گفت: «کسی که تقوا پیشه کند و صبر نماید، خدا پاداش نیکوکاران را ضایع نخواهد کرد»، این به معنای آن است که پاداش به دلیل صبر و تقوای خودشان است. برادرانش به زبان توحید پاسخ دادند که یوسف، خداوند تو را بر ما برگزیده است و این انتخاب الهی تو را نسبت به ما متمایز کرده است. یوسف به نشانهی تسلیم در برابر حقیقت گفت: «امروز بر شما سرزنشی نیست»، چرا که او همچنین میدانست که برادرانش به دلیل کاری که انجام دادهاند، از درون خود احساس گناه دارند و او از جایگاه توحید، واقعیت را بیان کرد و از علم الهی خبر داد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.