گنجور

 
میبدی

قوله تعالی: وَ لَمَّا جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً چون از نزدیک ابراهیم بیامدند روی نهادند بشارستان قوم لوط و از آنجا که ابراهیم بود تا بشارستان لوط چهار فرسنگ بود، چون آنجا رسیدند در نیمه روز لوط را دیدند در صحرا کشاورزی میکرد، لوط در ایشان نگرست قومی را دید بصورت جوانان نیکو رویان سیاه چشمان خوش بویان جامهای نیکو بر تن ایشان و فراز آمده بصورت مهمانان، لوط چون ایشان را بر آن صفت دید از آمدن ایشان و بسبب ایشان اندوهگن و دل تنگ گشت دانست که قوم وی قصد ایشان کنند و او را دفع باید کرد و رنج باید کشید اینست که ربّ العزّة گفت سِی‌ءَ بِهِمْ ای ساء مجیئهم و احزن بسببهم، یقال: سؤته فسئی، نظیره: سررته فسرّ. مدنی و شامی و کسایی و رویس «سیئ» باشمام ضم خوانند اشارة الی الاصل فانّ اصله سوی بهم من السّوء، غیر انّ الواو اسکنت و نقلت کسرتها الی السّین تخفیفا، وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً ای ضاق بمکانهم صدره لما یعرف من قومه، یقال: ضاق بامره ذرعا، اذا لم یجد من المکروه سبیلا. و نسب الی الذرع علی عادة العرب فی وصف القادر علی الشی‌ء المنبسط فیه بالتذرع و التبوع و طول الید و الباع و الذراع ثم یوضع ضیق الذرع مکان ضیق الصدر و هو نصب علی التمییز وَ قالَ هذا یَوْمٌ عَصِیبٌ ای ثقیل و شدید فی الشر و کذلک العصبصب و اصله من العصب و هو الشد.

گفته‌اند لوط چون فریشتگان دید بترسید، هم چنان که ابراهیم بترسید پس گفت: شما که باشید، ایشان گفتند ما مهمانان‌ایم، لوط با فریشتگان فرا راه بود تا بخانه روند و ایشان را مهمانی کند، و رب العزة با فریشتگان گفته که: لا تهلکوهم حتی یشهد علیهم لوط اربع شهادات، براه در چون می‌آمدند لوط ایشان را گفت ما بلغکم امر هذه القریة، بشما چه رسید کار و خبر این شارستانها؟ گفتند: و ما امرهم؟

و کار و خبر ایشان چیست و در چه‌اند ایشان؟ لوط گفت: اشهد باللّه انها لشرّ قریة فی الارض عملا، چهار بار این سخن باز گفت تا چهار بار بر ایشان گواهی بداد ببدی و پلیدکاری تا مستوجب عقوبت گشتند، پس همی رفتند تا در خانه شدند و کس خبر نداشت از حال ایشان مگر زن لوط آن عجوز بد که از خانه بدر شد و قوم لوط را گفت که جمعی رسیده‌اند نکو رویان و جوانان و هرگز از ایشان نیکو روی‌تر و زیباتر ندیده‌ام. اینست معنی آن که رب العزة گفت فَخانَتاهُما خیانت وی این بود که مهمانان را بقوم می‌سپرد نه آنکه از وی فجور می‌آمد که در خبر است که: ما فجرت امرأة نبی قط.

قوم لوط چون آن خبر شنیدند بشتاب آمدند، فذلک قوله تعالی: وَ جاءَهُ قَوْمُهُ یُهْرَعُونَ إِلَیْهِ ای لطلب الفاحشة منهم. و الاهراع، الاسراع مع رعدة. و قیل: هو السوق العنیف و جاء علی لفظ المجهول، کقولهم: عنیت بکذا.

و قیل: کان یسوق بعضهم بعضا و یحث بعضهم بعضا. وَ مِنْ قَبْلُ یعنی من قبل مجی‌ء الملائکة کانُوا یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ، کنایة عن اتیان الذکران. و قیل: کانوا تأتون النساء فی ادبارهنّ، و المعنی الفوا الفاحشة فجهروا بها و لم یستحیوا منها. و قیل: کانوا یتضارطون فی المجالس و یتنابزون بالالقاب و یتصافعون.

قالَ یا قَوْمِ هؤُلاءِ بَناتِی یعنی بنات صلبه و هما اثنتان زعورا و ریسا، تزویج دختران خود بر ایشان عرضه کرد، یعنی ان اسلمتم زوّجتکم هُنَّ أَطْهَرُ لَکُمْ ای هن احلّ لکم، میگوید: اگر مسلمان شوید ایشان را بزنی بشما دهم که شما را ایشان حلال‌تر باشند و تزویج ایشان پاک‌تر و بپرهیزگاری نزدیک‌تر، و دلیل برین قول آنست که بر عقب گفت: فَاتَّقُوا اللَّهَ و گفته‌اند: روا باشد، که در آن عصر نکاح میان کافر و مسلمان روا بود چنان که در عصر رسول خدا پیش از وحی، که از دختران خویش یکی بزنی به عتبة بن ابی لهب داد و یکی به ابو العاص بن الربیع و ایشان هر دو کافر بودند همچنین رؤسای قوم لوط دختران وی را پیش از آن حال به زنی میخواستند و لوط اجابت نمی‌کرد تا آن ساعت که کار بر وی تنگ شد گفت: اسعفکم بما کنتم تطلبون. یعنی آنچه تا اکنون نمی‌کردم اکنون می‌کنم و دختران را بزنی بشما می‌دهم. مجاهد گفت: بنات امّة میخواهد نه بنات صلب، و کل نبی ابو امّته، و منه قراءة من قرأ: النَّبِیُّ أَوْلی‌ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ هو ابوهم و ازواجه امهاتهم، فان قیل: فای طهارة فی نکاح الرجال حتی قال لبناته هُنَّ أَطْهَرُ لَکُمْ، قیل: هذا لیس بالف زیادة الفعل کقولهم: فلان غنی و فلان اغنی منه و انما هو الف التفضیل و هو سائغ فی کلام العرب، کقولنا: و اللَّه اکبر، و ما کابر اللَّه احد حتی یکون هو اکبر منه، و قد یقول الرجل لولده، الاعز و لیس له ولد غیره. و منه‌ قول النبی (ص) فی جواب ابی سفیان، قل یا عمر اللَّه اعلی و اجلّ، لما قال: اعل هبل. و لم یکن هبل قطّ عالیا.

فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ لا تُخْزُونِ فِی ضَیْفِی ای لا تذلّونی و لا تشوّرونی فیهم، من الخزایة و هو الاستحیاء. و قیل: لا تفضحونی فیهم لانّهم اذا هجموا علی اضیافه بالمکروه لحقته الفضیحة. و قوله: فِی ضَیْفِی یعنی فی اضیافی، یقال: هذا ضیفی و هؤلاء ضیفی، أَ لَیْسَ مِنْکُمْ رَجُلٌ رَشِیدٌ ای صالح سدید یأمر بالمعروف و ینهی عن المنکر، استفهام بمعنی الانکار.

«قالوا لقد علمت یا لوط ما لنا فی بناتک من حق» حق اینجا بمعنی حاجت است ای لا حاجة لنا فی بناتک. و قیل: معناه بناتک لن لنا بازواج فیکون لنا فیهن حقّ، وَ إِنَّکَ لَتَعْلَمُ ما نُرِیدُ یعنی اتیان الذکور.

قالَ لَوْ أَنَّ لِی بِکُمْ قُوَّةً این لَوْ بمعنی لیت است، ای لیتنی کان لی فیکم عشیرة تحمینی و تنصرنی. و قیل: معناه لو قدرت علی دفعکم ببدنی و قوّتی او انضمّ و ارجع الی عشیرة منیعة ینصروننی لدفعتکم، فحذف الجواب لدلالة الکلام علیه، قال زید بن ثابت: لو کان ل: لوط مثل رهط شعیب لجاهد بهم، و عن ابن عباس قال: ما بعث اللَّه بعد هذه الکلمة من لوط، نبیا الا فی عزّ و ثروة و عشیرة و منعة من قومه.

أَوْ آوِی إِلی‌ رُکْنٍ شَدِیدٍ

قال النبی (ص) عند قراءة هذه الایة: رحم اللَّه اخی لوطا لقد کان یأوی الی رکن شدید، یعنی الی اللَّه عز و جلّ، و نصره.

و گفته‌اند که: لوط این سخن با قوم خویش از پس دیوار و در میگفت که در سرای بایشان در بسته بود، و ایشان آهنگ آن کردند که بدیوار بر آیند فریشتگان چون دیدند، که لوط اندوهگن است بسبب ایشان، و در رنج و مشقت، گفتند: یا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّکَ لَنْ یَصِلُوا إِلَیْکَ بمکروه لانّا نحول بینهم و بین ذلک فهوّن علیک، یا لوط کار آسانتر از آن است که تو می‌پنداری، ما رسولان خداوند توایم، آمده‌ایم تا ایشان را هلاک کنیم، در سرای باز نه تا در آیند، و آن گه عجایب قهر و بطش حق بین بایشان، لوط چون سخن ایشان بشنید در سرای باز نهاد و ایشان در آمدند، جبرئیل پر خویش بر روی ایشان زد همه نابینا گشتند، هیچ کس را نمی‌دیدند و راه فرا در نمی‌بردند، همی گفتند: «النجا النجا» فانّ فی بیت لوط سحرة سحرونا. آن گه لوط را تهدید دادند که تو جادوان را بخانه آورده‌ای چون خویشتن، و آن گه می‌گویی که مهمان‌اند، کما انت یا لوط حتی یصبح، تا بامداد که بر ما روشن شود بینی که با تو چه کنیم، ازینجا گفت لوط: متی موعد هلاکهم؟ قالوا: الصبح، فقال: ارید اسرع من ذلک لو اهلکتموهم الآن. فقالوا: أَ لَیْسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ؟

آن گه جبرئیل گفت: فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ قرأ مکی و مدنی فَأَسْرِ موصولة الالف و قرأ الباقون فأسر مقطوعة الالف، و الوصل و القطع لغتان، یقال: سریت و اسریت اذا سرت لیلا، و نطق القرآن بهما. قال اللَّه تعالی: أَسْری‌ بِعَبْدِهِ لَیْلًا، و قال: وَ اللَّیْلِ إِذا یَسْرِ قوله: بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیْلِ القطع و القطیع هوی من اللیل، فریشتگان گفتند: ای لوط اهل و مال و مواشی خویش بشب بیرون بر، یک نیمه شب گذشته، شو ب: صارعوا، دهی بود بچهار فرسنگی سدوم وَ لا یَلْتَفِتْ مِنْکُمْ أَحَدٌ ای لا یتخلّف منکم احد، و قیل: لا ینظر الی ما ورائه. و قیل: لا یلتفت الی ماله هناک، ای لا یبال به إِلَّا امْرَأَتَکَ قرأ مکی و ابو عمرو بالرفع، و الباقون بالنصب، فمن رفع فعلی البدل من احد علی ان یکون الاستثناء من الالتفات لا من الاسراء و تکون المرأة مخرجة ملتفتة ای ناظرة الی ورائها، فالاستثناء علی هذا لیس من الموجب فلذلک رفعت امرأتک، کما تقول: ما جاءنی احد الا زید. و من نصب فعلی انه مستثنی من قوله: فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ فالاستثناء علی هذا من الموجب فلذلک صار نصبا، کما تقول: قام القوم الا زیدا، و المعنی «فاسر باهلک الا امرأتک» فیکون لوط مامورا بان لا یخرج امرأته لانّها کافرة، قیل: نهوا عن الالتفات فخالفت المرأة فالتفت فجاء حجر من السماء فقتلها.

إِنَّهُ مُصِیبُها ما أَصابَهُمْ یعنی ان المرأة تهلک کما یهلک القوم «إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ» ای موعد هلاکهم وقت الصّبح، فقال لوط: ارید اعجل من ذلک، فقالوا أَ لَیْسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ ای الوقت الذی امرنا فیه باهلاکهم قریب و هو اول الفجر.

فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا ای قضاؤنا فیهم بالهلاک و بلغ الکتاب اجله جَعَلْنا عالِیَها سافِلَها میگوید: چون حکم و قضای ما که در ازل کردیم بایشان رسید، و هنگام هلاک ایشان آمد، جبرئیل را فرمودیم تا پر خویش زیر چهار شارستان ایشان فرو کرد: سدوم و عامورا و داذوما و صبوائیم و هی المؤتفکات، و آن را از قعر زمین برآورد و بعنان آسمان برد چنان که اهل آسمان بانگ سگ و خروه می‌شنیدند، در گردانید و زیر آن زبر کرد.

روی انّ النبی (ص) قال ل: جبرئیل انّ اللَّه تعالی سمّاک باسماء ففسرها لی، قال اللَّه تعالی فی وصفک: ذِی قُوَّةٍ عِنْدَ ذِی الْعَرْشِ مَکِینٍ مُطاعٍ ثَمَّ أَمِینٍ فاخبرنی عن قوّتک. فقال: یا محمد رفعت قری قوم لوط من تخوم الارض علی جناحی فی الهواء حتی سمعت ملائکة السماء اصواتهم و اصوات الدیکة ثم قلبتها ظهرا لبطن. قال: فاخبرنی عن قوله: مُطاعٍ قال ان رضوان خازن الجنان و مالکا خازن النیران متی کلّفتهما فتح ابواب الجنّة و النّار فتحاهما لی. قال: فاخبرنی عن قوله: «امین» قال: انّ اللَّه عز و جلّ انزل من السماء مائة و اربعة کتب علی انبیائه لم یاتمن علیها غیری.

قوله: وَ أَمْطَرْنا عَلَیْها یعنی علی المدن. و قیل: علی شذّاذها و مسافریها، میگوید: سنگ باران کردیم بر مسافران قوم لوط ایشان که در وقت عذاب بغربت بودند آنجا که بودند سنگ بارید بر سر ایشان تا هلاک شدند. مجاهد گفت: مردی از ایشان در حرم مکه بود ببازرگانی، قال: فجاء حجر لیصیبه فی الحرم، فقامت الیه ملائکة الحرم، فقالوا: للحجر ارجع من حیث جئت فانّ الرجل فی حرم اللَّه فخرج الحجر فوقف خارجا من الحرم اربعین یوما بین السماء و الارض حتّی قضی الرجل تجارته، فلمّا خرج اصابه الحجر خارجا من الحرم. و عن مقاتل عن ابی نضرة عن ابی سعید قال: من عمل ذلک من قوم لوط انما کانوا ثلاثین رجلا و نیفا لا یبلغون الاربعین فاهلکهم اللَّه عز و جلّ جمیعا، یؤید ذلک‌

قول النبی (ص): لتأمرن و لتنهون عن المنکر او لیعمنّکم العقوبة.

و عن ابی بکر بن عیاش قال: سألت ابا جعفر اعذّب اللَّه نساء قوم لوط بعمل رجالهم؟ فقال: اللَّه تعالی اعدل من ذلک استغنی الرجال بالرجال و النّساء بالنّساء.

قوله: وَ أَمْطَرْنا عَلَیْها حِجارَةً ای جعلنا الحجارة بدل المطر حتی اهلکهم من آخرهم مِنْ سِجِّیلٍ ابن عباس گفت: سِجِّیلٍ پارسی معرّب است یعنی سنگ و گل، بدلیل قوله: لِنُرْسِلَ عَلَیْهِمْ حِجارَةً مِنْ طِینٍ سنگها بود در دیدار گل و در تا شش سنگ سخت، و گفته‌اند: سِجِّیلٍ سجّین است فابدلت نونه لاما و سجّین جهنم است یعنی امطرنا علیها حجارة من جهنّم. ابن زید گفت: السّجیل اسم للسماء الدنیا، عکرمه گفت: بحر معلّق بین الارض و السماء منه انزلت الحجارة، و قیل: سجّیل فعیل من اسجلته، اذا ارسلته فکانها مرسلة علیهم. و قیل: حجارة من مثل السّجل فی الارسال، و السجل الدلو. و قیل: من سجّیل کقولک: من سجل ای مما کتب لهم، و المعنی انها حجارة ممّا کتب اللَّه ان یعذّبهم بها مَنْضُودٍ نضد بعضه علی بعض حتی صار حجرا، یقال: نضدت اللبن اذا جعلت بعضه علی بعض. و قیل: مَنْضُودٍ ای مصفوف فی تتابع یتلوا بعضه بعضا کالمطر قطرة بعد قطرة مُسَوَّمَةً ای معلمة ببیاض و حمزة. یقال: سوّمت الشی‌ء اذا اعلمته. و قیل: مُسَوَّمَةً بعلامة یعلم بها انّها لیست من حجارة اهل الدنیا و یعلم بسیماها انها مما عذّب اللَّه عز و جل به. و قیل: مکتوب علیها اسم من اهلک بها عند ربّک فی خزائنه و فی علمه. وهب منبه گفت: آتش و کبریت بود که بر ایشان بارانیدند. آن گه ربّ العزة کفار مکه را باین عذاب و این عقوبت بیم داد گفت: وَ ما هِیَ مِنَ الظَّالِمِینَ بِبَعِیدٍ ای لیست هذه الحجارة و العذاب عن مکذّبیک ببعید، ان اصرّوا علی ذلک. و قیل: ما هی ممّن عمل، عمل قوم لوط ببعید.

قال انس بن مالک: سأل رسول اللَّه (ص) جبرئیل عن قوله: وَ ما هِیَ مِنَ الظَّالِمِینَ بِبَعِیدٍ فقال یعنی عن ظالمی امتک ما من ظالم منهم الا و هو بعرض حجر یسقط من ساعة الی ساعة.

وَ إِلی‌ مَدْیَنَ یعنی و ارسلنا الی اهل مدین فحذف اهل و اقیم مدین مقامه.

مدین نام آن زمین است که شعیب آنجا مسکن داشت نزدیک طور است: و قیل: هی اسم للقبیلة. و قیل: اسم لقریة بناها ابن ل: ابراهیم (ع)، اسمه مدین فسمّیت به و شعیب صهر موسی است، شعیب بن یثرون بن بویب بن مدین بن ابراهیم. قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ وَ لا تَنْقُصُوا الْمِکْیالَ ای المکیل بالمکیال و الموزون بالمیزان، إِنِّی أَراکُمْ بِخَیْرٍ ای فی نعمة و خصب و سعة یعنی فایّ حاجة بکم‌ الی التّطفیف مع ما انعم اللَّه سبحانه علیکم من المال و رخص السّعر، وَ إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ مُحِیطٍ یعنی یوم یحیط عذابه بکم. قیل: هو غلاء السّعر. و قیل: اراد به القیامة.

روی عکرمة عن ابن عباس قال قال رسول اللَّه (ص): «یا معشر التّجار انّکم قد ولیتم امرا اهلکت فیه الامم السّالفة المکیال و المیزان».

و روی طاوس عن ابن عباس قال قال رسول اللَّه (ص): ما نقض قوم العهد الّا سلّط علیهم عدوّهم و لا طفّفوا الکیل الّا منعوا النّبات و اخذوا بالسّنین.

و قال (ص): «ما نقص قوم المکیال و المیزان الّا سلّط اللَّه علیهم الجوع.

وَ یا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِکْیالَ وَ الْمِیزانَ انّ الوفاء تمام الحقّ و الایفاء اتمامه. یقول: اجعلوها وافیة. بِالْقِسْطِ ای بالعدل مصدر امیت فعله و الفعل منه بالزّیادة.

وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیاءَهُمْ ای حقوقهم ذکر باعمّ الالفاظ یخاطب به القائف و النّخاس و الخرّاص و صاحب القبّان و المسّاح و الذرّاع و المحصی. میگوید: هیچ چیز از حقوق مردمان مکاهید وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ العثی و العیث اشدّ الفساد، یقال: عاث یعیث و عثی یعثی واحد.

بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ ای ما ابقی اللَّه لکم بعد ایفاء الکیل و الوزن خیر لکم من التّطفیف لانّ اللَّه تعالی یجعل فیه البرکة. و قیل: طاعة اللَّه خیر لکم لانّ ثوابها یبقی ابدا. و قیل: رزق اللَّه و رحمة اللَّه، من قوله وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَ أَبْقی‌. قال ابن زید: الهلاک فی العذاب، و البقیّة فی الرّحمة، یعنی اذا اطعتم فبقیتم خیر من ان عصیتم فهلکتم إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ شرط الایمان لانّهم انّما یعرفون صحة ما یقول اذا کانوا مؤمنین. وَ ما أَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفِیظٍ ای لم اومر بقتالکم و اکراهکم علی الایمان ما علیّ الّا البلاغ و قد بلغت، و قیل: وَ ما أَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفِیظٍ یحفظ علیکم نعمکم فاحفظوها بترک المعصیة.

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode