گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
میبدی

قوله تعالی: الَّذِینَ یَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِینَ مفسّران گفتند: چون رسول خدا خواست که بغزاء تبوک بیرون شود یاران را تحریض کرد بر صدقات، تا عدّت غزا و لشکر اسلام بسازد و ساز راه کند، صحابه رفتند و هر کس بر اندازه طاقت خویش صدقه می‌آورد. عبد الرحمن عوف چهار هزار درم آورد گفت: یا رسول اللَّه، هشت هزار درم داشتم، یک نیمه آوردم و یک نیمه عیال و فرزندان را بگذاشتم. رسول خدا گفت: بارک اللَّه لک فیما انفقت و فیما امسکت.

از برکت دعاء رسول خدا مال وی بدان رسید که چون از دنیا بیرون شد، دو زن داشت، ثمن مال وی که بایشان رسید صد و شصت هزار درم بر آمد. عمر خطاب همی آمد و چهار هزار درم آورد، رسول خدا گفت: ما ذا ابقیت لاهلک و عیالک؟

عیال خود را چه گذاشتی؟ گفت: اللَّه و رسوله. گفت انّ ما بین صدقتیکما کما بین کلمتیکما.

عثمان عفان آمد و صد سر شتر آورد و صد سر است.

رسول گفت ما ضرّ ابن عفان بعد الیوم.

عاصم بن عدی العجلانی آمد و صد وسق خرما آورد. بو عقیل انصاری نام وی صحاب مردی پیر بود و درویش، آمد و یک صاع خرما آورد گفت: یا رسول اللَّه همه شب آب کشیده‌ام کشت زار فلان را و دو صاع خرما استده‌ام یک صاع آورده‌ام و یک صاع عیال و فرزندان را بگذاشته‌ام. منافقان گفتند ابو بکر و عمر و عثمان و عبد الرحمن می‌بخشند از مال فراخ، دانیم که می‌نام جویند این صاع خرمای بو عقیل باری خدای بوی چه نیاز دارد مگر که خویش را بیاد خدا و رسول میدارد، توانگران را بریاء متهم کردند و بر اندک بو عقیل طنز میکردند تا رب العالمین آیت فرستاد، الَّذِینَ یَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِینَ ای یعیبون المطوعین المتنفّلین من المؤمنین، فِی الصَّدَقاتِ التطوع من الصدقة ما لا یلزمه لزوم الزکاة.

وَ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ إِلَّا جُهْدَهُمْ... الآیه الجهد بالضم غایة ما یقدر علیه الانسان و بالفتح مصدر جهد فی الامر اذا بالغ، و قیل هما لغتان فبالضم لغة اهل الحجاز و بالفتح لغة اهل نجد. جهد هر کس طاعت اوست، نامی است توان اندک مرد را، یقال: فلان جهید العطاء، زهیده. بو عقیل آن صاع خرما بیاورد. مصطفی فرمود: تا بر سر هم مال صدقات بپاشیدند آن گه لمز منافقان تفسیر کرد، گفت: فَیَسْخَرُونَ مِنْهُمْ ای یستهزءون بهم، سَخِرَ اللَّهُ مِنْهُمْ جازاهم جزاء سخریّتهم حیث صاروا الی النار.

وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ ای مولم. مصطفی را از ایمان و مغفرت ایشان نومید کرد گفت: اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ. صیغت صیغت امر است و معنی معنی شرط، ای ان شئت فاستغفر لهم و ان شئت فلا تستغفر لهم، یعنی استغفارک لهم و ترک الاستغفار سواء إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِینَ مَرَّةً فَلَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ. میگوید یا محمد اگر آمرزش خواهی از بهر ایشان و اگر نخواهی همه یکسان است اگر هفتاد بار آمرزش خواهی از بهر ایشان، ایشان را نیامرزم. مصطفی گفت: لازیدن علی السهمین لعل اللَّه یغفر لهم.

بر هفتاد بیفزایم مگر که بیامرزد. آیت آمد، که سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ. و مقصود از این هفتاد، نه عددی موقت است بلکه مقصود کثرت است. چنان که گویند: قد قلت لک مائة مرة و نهیتک عنه الف مرّة. عرب گویند: سبّع اللَّه لک الاجر، ای اکثر لک، اراد التضعیف و لهذا جاء فی الاخبار: فله سبع و له سبعون و له سبع مائة. قال الازهری: ان السبعین فی هذه الآیة جمع السبعة التی تستعمل فی الکثرة لا السبعة التی فوق الستّة، الا تری انه لو ازداد علی السبعین لم یغفر.

و در استغفار رسول از بهر ایشان دو قول است: یکی آنست که نفاق ایشان نمی‌شناخت، و یقین نبود، از آن دعا کرد و آمرزش خواست. قول دیگر آنست که جماعتی مؤمنان که خویش و پیوند منافقان بودند از مصطفی در میخواستند تا از بهر ایشان آمرزش خواهد بامید آنکه باستغفار مصطفی مخلص شوند و از نفاق توبه کنند تا از عذاب و عقوبت برهند. تا رب العزة مصطفی را باز زد و ایشان را از ایمان ایشان و مغفرت ایشان نومید کرد گفت: ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ، این بسبب آن کردم که ایشان بخدای و رسول کافر شدند و الکافر لا یغفر له، وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقِینَ المتمردین فی الکفر.

فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ الفرح بالذنب اعظم من الذنب. شادی بگناه صعب‌تر است از عین گناه. فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ ای المتروکون تخلفهم عن رسول اللَّه ص. این عبد اللَّه ابی بود با هشتاد مرد منافق که بی‌عذری تخلف کردند و با یکدیگر گفتند: «لا تَنْفِرُوا فِی الْحَرِّ»، درین گرمای گرم و صمیم صیف بیرون مروید بجنگ. و المعنی: فرحوا بقعودهم فی المدینه و التخلف و ان لم ینلهم حر الصیف خلاف رسول اللَّه فیکون نصبا لانه مفعول له، و قیل علی المصدر و هو مصدر خالف یخالف مخالفة و خلافا، و قیل معناه خلاف رسول اللَّه، ای: بعد خروجه، فیکون خلاف بمعنی خلف و نصبه علی الظرف.

وَ کَرِهُوا ای لم یریدوا، أَنْ یُجاهِدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ قالُوا لا تَنْفِرُوا فِی الْحَرِّ ای قال بعضهم لبعض، و قیل: قالوا للمؤمنین: لا تَنْفِرُوا فِی الْحَرِّ. قُلْ نارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا و قد اخترتموها بهذه المخالفة و التخلف. لَوْ کانُوا یَفْقَهُونَ ان مصیرهم الیها.

فَلْیَضْحَکُوا قَلِیلًا یعنی فی الدنیا و هی قلیلة، وَ لْیَبْکُوا کَثِیراً فی الآخرة یعنی فی النار التی لا نهایة لها و التقدیر: فلیضحکوا قلیلا فسیبکون کثیرا جَزاءً بِما کانُوا یَکْسِبُونَ جزاء مفعول له. یعنی و لیبکوا لهذا الفعل. قال ابو موسی الاشعری: انّ اهل النار لیبکون الدموع فی النار حتی لو اجریت السفن فی دموعهم لجرت ثم انهم لیبکون الدم بعد الدموع. قال ابن عباس: انّ اهل النفاق لیبکون فی النار عمر الدنیا فلا یرقی لهم دمع و لا یکتحلون بنوم. و عن انس قال: قال رسول اللَّه ص لو تعلمون ما اعلم لضحکتم قلیلا و لبکیتم کثیرا.

فَإِنْ رَجَعَکَ اللَّهُ إِلی‌ طائِفَةٍ مِنْهُمْ یعنی المتخلفین طائفة منهم. از بهر آن گفت که نه هر که تخلف کرده بودند همه منافق بودند بل که ایشان سه گروه‌اند که باز نشستند و تخلف کردند گروهی بعداوت باز نشستند و شادی کردند چنان که خدای گفت: فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ. گروهی بر معذرت باز نشستند و بگریستند چنان که خدای گفت: وَ أَعْیُنُهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً أَلَّا یَجِدُوا ما یُنْفِقُونَ. قومی بر غفلت باز نشستند، پشیمان شدند چنان که گفت: ضاقَتْ عَلَیْهِمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ.

فَإِنْ رَجَعَکَ اللَّهُ ای یردک اللَّه الی المدینة من غزوة تبوک و فیها طائِفَةٍ مِنْهُمْ یعنی الّذین تخلفوا بغیر عذر.

فَاسْتَأْذَنُوکَ لِلْخُرُوجِ الی غزوة اخری، قیل هی غزوة خیبر.

فَقُلْ لَنْ تَخْرُجُوا مَعِیَ أَبَداً وَ لَنْ تُقاتِلُوا مَعِیَ عَدُوًّا لقعودکم عن تبوک و لنفاقکم.

إِنَّکُمْ رَضِیتُمْ بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ ای عن الوقت الّذی تستأذنون فیه فانّ غزوة تبوک لم یکن باول غزوة غزاها علیه السلام. و قیل اول مرة دعیتم و قیل اول مرة قبل الاستیذان.

فَاقْعُدُوا مَعَ الْخالِفِینَ مع من تخلف بعذر، و قیل مع النساء و الصبیان، و قیل مع اهل الفساد الّذین لا خیر فیهم، و قیل للرجل الذی هو شر اهله: هو خالف بنی فلان.

وَ لا تُصَلِّ عَلی‌ أَحَدٍ مِنْهُمْ ای من المنافقین. اجماع مفسران است که این آیت در شأن عبد اللَّه ابی فرو آمد که رسول خدا بر وی نماز کرد یا خواست که بر وی نماز کند چنان که اختلاف روایات است پسر وی آمد، و کان مؤمنا مخلصا، و از رسول خدا درخواست تا پیراهن که بر تن رسول است کفن وی سازد و بر وی نماز کند و بر سر گور وی بایستد و دعا کند. بروایتی دیگر گفته‌اند عبد اللَّه ابی در بیماری مرگ کس فرستاد بمصطفی و بخواند او را چون آمد گفت: ای بیچاره‌

اهلکک حب الیهود؟

دوستی داشتن با جهودان ترا هلاک کرد. گفت: مرا سرزنش مکن که نه از بهر سرزنش خواندم، استغفر لی و اعطنی ثوبک الّذی یلی جسدک. آمرزش خواه از بهر من و جامه خویش بمن ده تا مرا کفن سازند و بر من نماز کن و بر سر گور من بایست و مرا دعا کن.

رسول خدا پیراهن خویش بوی داد. مؤمنان گفتند: یا رسول اللَّه لم وجّهت الیه بقمیصک یکفن فیه و هو کافر؟ فقال: ان قمیصی لن یغنی عنه من اللَّه شیئا و انی آمل ان یدخل فی الاسلام خلق کثیر. لهذا السبب فیروی انه اسلم الف من الخزرج لما رأوه یطلب الاستشفاء بثوب رسول للَّه ص، و همت کرد مصطفی ص که بر وی نماز کند که ظاهر وی اسلام بود اگر چه در باطن نفاق داشت. عمر خطاب گفت یا رسول اللَّه بر وی نماز میکنی و قد فعل کذا و کذا. رسول گفت: یا عمر دست از من بدار که اگر دانمی که خدای بر وی رحمت کند هفتاد بار از بهر وی استغفار کردمی، تا در این حدیث بودند، جبرئیل آمد و آیت آورد بر وفق قول عمر: وَ لا تُصَلِّ عَلی‌ أَحَدٍ مِنْهُمْ ای من المنافقین، یرید صلاة الجنازة. صلاة درین آیت نماز جنازه است و نماز جنازه فرض کفایت است و آن را نه رکن است: اول نیت است و چهار تکبیر در آن چهار رکن‌اند اگر بر چهار بیفزایند نماز باطل شود و خواندن فاتحة الکتاب، از پس تکبیر اول، رکن است و هم چنین درود دادن بر رسول خدا از پس تکبیر دوم و دعاء مرده پس تکبیر سوم، و پس از تکبیر چهارم ذکری مفروض نیست و رکن نهم سلام باز دادن است ان شاء تسلیمة واحدة و ان شاء تسلیمتین.

قوله: وَ لا تَقُمْ عَلی‌ قَبْرِهِ ای لا تقف علی قبره حتّی یفرغ من دفنه و فی الخبر کان رسول اللَّه ص اذا دفن المیّت وقف علی قبره و دعا له.

إِنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ ماتُوا وَ هُمْ فاسِقُونَ فما صلّی رسول اللَّه ص بعدها علی احد منهم و لا قام علی قبره حتی قبض.

وَ لا تُعْجِبْکَ أَمْوالُهُمْ وَ أَوْلادُهُمْ... الآیة سبق تفسیرها و لیست بتکرار لانّها فی جماعة و هذه فی الأخری، قال ابن جریر: اراد اولاد عبد اللَّه و امواله وَ إِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ یعنی من القرآن و هذا دلیل علی انّ السورة کانت مسوّرة علی عهد رسول اللَّه لا کما زعم المبتدعة انّها سوّرت بعد رسول اللَّه و کذلک قوله بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ أَنْ آمِنُوا بِاللَّهِ این خطاب با منافقان است، ای آمنوا سرّا کما آمنتم جهرا.

و روا باشد که خطاب با مؤمنان نهند، ای دوموا علی الایمان.

وَ جاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ اسْتَأْذَنَکَ فی التأخر أُولُوا الطَّوْلِ مِنْهُمْ ذو القدرة و السعة فی المال.

وَ قالُوا ذَرْنا نَکُنْ مَعَ الْقاعِدِینَ یعنی الزمنی.

رَضُوا بِأَنْ یَکُونُوا مَعَ الْخَوالِفِ النساء اللاتی تخلفن فی البیت.

وَ طُبِعَ عَلی‌ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یَفْقَهُونَ استوثق منها فلا یدخلها الایمان. حجة علی المعتزلة و القدریة فی اثبات القدر و نفی الاستطاعة و احتیاج الخلق الی توفیق به یؤمنون و لو کان کما ذهبوا الیه لقال تطبعت و لم یقل و طبع علی قلوبهم و له فی القرآن نظائر کثیرة.

لکِنِ الرَّسُولُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ اهل الیقین من اصحاب رسول اللَّه ص، جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ فی الانفاق وَ أَنْفُسِهِمْ فی سبیل اللَّه بالقتال.

وَ أُولئِکَ لَهُمُ الْخَیْراتُ جمع خیرة و المراد بهنّ: الحور، لقوله فِیهِنَّ خَیْراتٌ حِسانٌ و یجوز ان یکون عاما فی جمیع الملاذ من الاطعمة و الاشربة و المنازل و الجواری و الغلمان، و قیل الخیرات: الغنائم.

وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ الباقون فی النعیم، أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ لفظ اعد دلیل علی انها مخلوقة معدة. این آیت گواهی میدهد که اصحاب رسول خدای ص که اهل یقین و اخلاص بودند و با مصطفی در غزاء تبوک بودند و رسول خدا از ایشان خشنود بود، ایشان قطعی در بهشت‌اند بر هر چه بودند از عمل، هم چنان که رسول خدا عشرة را گواهی داد که قطعی در بهشت‌اند آنان هم چون اینانند بشهادت آیت از بهر ایشان.