گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
میبدی

روی ابی بن کعب قال، قال النبی (ص): «من قرأ سورة الاعراف جعل اللَّه بینه و بین ابلیس سترا، و کان آدم له شفیعا یوم القیامة».

این سورة الاعراف بعدد کوفیان دویست و شش آیت است، و سه هزار و هشتصد و بیست و پنج کلمه، و سیزده هزار و هشتصد و هفتاد و هفت حرف. جمله بمکه فرو آمد بروایت جویبر از ضحاک. مقاتل گفت: مگر پنج آیت که در مدنیات شمرند: وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ تا بآخر پنج آیت. گفت: این پنج آیت به مدینه فرو آمد باقی همه به مکّه فرو آمد.

و درین سورة منسوخ نیست مگر یک آیت، و هی قوله تعالی: خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ. گفته‌اند که: اول این آیت منسوخ است، و میانه آیت محکم، و آخر آیت منسوخ. اول گفت: خُذِ الْعَفْوَ یعنی الفضل من اموالهم، و این آن بود که در ابتداء اسلام کسی که صاحب مال بود، هزار درم از بهر خویش بنهادی، یا ثلث مال، و باقی بصدقه دادی. و اگر صاحب ضیاع و زرع بودی، یک ساله نفقه خود و عیال بنهادی، و باقی بصدقه دادی. اگر پیشه ور بودی، قوت یک روزه بنهادی، و باقی بصدقه دادی. پس زکاة فرض آن را منسوخ کرد. و میانه آیت، «وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ» یعنی بالمعروف، این محکم است، وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِینَ منسوخ است بآیت سیف.

المص نامی است از نامهای قرآن بقول حسن. آن گه گفت: کِتابٌ أُنْزِلَ إِلَیْکَ تا معلوم شود که نام قرآن است. میگوید: قرآن نامه‌ای است فرو فرستاده بتو. ابن عباس گفت: انا اللَّه الصادق. بروایتی دیگر هم از وی: انا اللَّه افصل. زید بن علی گفت: انا اللَّه الفاصل. عکرمه گفت: انا اللَّه اعلم و أصدق. عطاء بن ابی رباح گفت: ثنائی است که اللَّه بر خویشتن کرد بسزای خویش و بقدر خویش. ابن عباس گفت: سوگند است که اللَّه یاد کرد بنام خویش و صفت خویش. قومی گفتند: معنی این همانست که گفت: أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ؟ و شرح این کلمات در صدر سورة البقره مستوفی رفت.

کِتابٌ أُنْزِلَ إِلَیْکَ ای: هذا کتاب انزل الیک، فَلا یَکُنْ فِی صَدْرِکَ حَرَجٌ مِنْهُ ای شک منه، ای من الکتاب أنه من اللَّه. نگر که بگمان نباشی که این کتاب از نزدیک خدا است، و گفته اوست، و صفت و علم اوست. معنی دیگر: فلا یضیقن صدرک بابلاغ ما ارسلت به. باین قول «منه» این «ها» با انذار شود، میگوید: یا محمد! نگر تا دلت بتنگ نیاید، و از دشمن نترسی بپیغام رسانیدن، و ایشان را بیم نمودن، و این از بهر آن گفت که مصطفی (ص) در ابتداء وحی از دشمنان میترسید و میگفت: «ای ربّ انّی اخاف ان یثلغوا رأسی».

پس رب العزة خبر داد که وی در امان و زینهار حق است، و از کید دشمنان معصوم، و ذلک فی قوله تعالی: وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ.

پس گفت: لِتُنْذِرَ بِهِ یعنی: ایمن باش و مترس، و بقوت دل پیغام برسان، و ایشان را بیم نمای، و آگاه کن که این قرآن بآن فرو فرستادیم تا تو بوی انذار کنی، و ایشان را از عذاب ما بترسانی. وَ ذِکْری‌ لِلْمُؤْمِنِینَ یعنی: مواعظ للمصدقین.

اتَّبِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ این خطاب با اهل مکه است. ایشان را اتباع دین حق میفرماید، و بر طاعت خدا و رسول میخواند، و از مخالفت دین و پرستیدن بتان باز میزند. میگوید: دین آنست که رسول آورد، و کتاب خدا بآن فرو آمد. بر پی آن روید، و بر پی باطل مروید، و فرود از اللَّه این بتان را بخدایی مگیرید، و ایشان را دوستان و یاران مگیرید و مپسندید.

قَلِیلًا ما تَذَکَّرُونَ یعنی: قلیلا یا معشر المشرکین اتعاظکم! و قیل: معناه، قلیلا من یتذکر منکم! حمزه و کسایی و حفص از عاصم تذکرون بتخفیف ذال خوانند. باقی بتشدید ذال، مگر ابن عامر که بیاء و تاء خواند: «یتذکّرون» علی الغیبة.

وَ کَمْ مِنْ قَرْیَةٍ أَهْلَکْناها «کم» دو معنی را گویند: کثرة را و استفهام را، و اینجا بمعنی کثرت است، و القریة المدینة سمّیت قریة، لانها تقری الناس ای تجمعهم.

اهلکناها ای: اهلکنا اهلها بالعذاب، یعنی الامم الماضین الذین کذّبوا الرسل. خبر میدهد رب العالمین که مردمان شهرها بسی هلاک کردیم، و بایشان انواع عذاب فرو گشادیم، و نشان ایشان از زمین برداشتیم چون عاد و ثمود و قوم لوط و قوم صالح و قوم نوح و قوم تبّع و امثال ایشان. رب العزّة میگوید: کُلٌّ کَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ وَعِیدِ اینان همگان رسولان ما را دروغ زن گرفتند، تا واجب گشت و سزا، رسانیدن بایشان آنچه بیم داده بودیم ایشان را بآن. آن گه بیان کرد که ایشان را چون کشتیم و چون هلاک کردیم، گفت: فَجاءَها بَأْسُنا بَیاتاً أَوْ هُمْ قائِلُونَ بأس و بطش ما و عذاب ما فرا سر ایشان نشست ناگاه، و ایشان در خواب و غفلت. وقت شبیخون و وقت قیلوله بذکر مخصوص کرد، که باین دو وقت مردم در خواب شوند، و از حوادث و طوارق غافل باشند. یعنی که ایشان توقّع نداشتند، و غافل بودند که ناگاه بایشان عذاب آمد. آن گه چون عذاب معاینه بدیدند، بظلم خود و کفر خود اقرار دادند. اینست که رب العالمین گفت: فَما کانَ دَعْواهُمْ ای: قولهم و دعاؤهم و تضرعهم، إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا إِلَّا أَنْ اقروا علی انفسهم بالشرک، و قالُوا إِنَّا کُنَّا ظالِمِینَ. ظلم ایدر بمعنی شرک است.

همانست که در سورة الانبیاء گفت: یا وَیْلَنا إِنَّا کُنَّا ظالِمِینَ. فَما زالَتْ تِلْکَ دَعْواهُمْ حَتَّی جَعَلْناهُمْ حَصِیداً خامِدِینَ. پشیمان شدند و بجرم خود اقرار دادند لکن بوقت معاینه عذاب ندامت و اقرار سود ندارد، و تضرع و ابتهال بکار نیاید.

فَلَنَسْئَلَنَّ یعنی فی الآخرة الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ یعنی الامم الخالیة الذین اهلکوا فی الدنیا، ما اجابوا الرسل؟ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ ما ذا اجیبوا فی التوحید؟ و نسألهم هل بلغوهم؟ و قیل: لنسألنّ الذین ارسل الیهم عن قبول الرسالة و القیام بشروطها، و لنسألن المرسلین عن اداء الرسالة و الامانة فیها، و قیل: لنسألنّ الذین ارسل الیهم عن حفظ حرمات الرسل، و لنسألن المرسلین علی الشفقة علی الامم. رب العزة جل جلاله خود داناتر که ایشان چه گفتند؟ و چه جواب شنیدند؟ اما در قیامت از ایشان بپرسید تا حجت آرد بر کافران که از توحید سروا زدند، و حق نپذیرفتند، و ایشان را در آن عذر نماند، و حجّت نبود. آن گه در شرح بیفزود، و این معنی را بیان کرد، گفت: فَلَنَقُصَّنَّ عَلَیْهِمْ یعنی اعمالهم بعلم منا وَ ما کُنَّا غائِبِینَ عن اعمالهم من الخیر و الشر فی الدنیا، فلا یخفی علیه منها صغیر و لا کبیر، و لا سر، و لا علانیة. خبر میدهد جل جلاله که: سؤال ما ازیشان نه از آنست که می‌ندانیم که چه گفتند؟ و چه جواب شنیدند؟ که ما کردار و گفتار و انفاس و حرکات خلق همه دانسته‌ایم، و شمرده ایم. بر ما هیچ پوشیده نیست، و بعلم ما هیچ فرو شده نیست، اما سؤال میکنیم از روی توبیخ و تقریع ایشان، و اقامت حجّت بر ایشان. و آنجا که گفت جل جلاله: وَ لا یُسْئَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ یعنی: لا یسألون سؤال استرشاد و استعلام، انما هو سؤال توبیخ و تبکیت، و قیل: انه فی وقت انقطاع المسئلة عند حصولهم علی العقوبة، کما قال تعالی: فَیَوْمَئِذٍ لا یُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لا جَانٌّ، و قیل: استشهاد الرسل کاستنطاق الجوارح، و روی عن النبی (ص) انه قال: «ان اللَّه یسأل کل احد بکلامه، لیس بینه و بینه ترجمان».

وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ میگوید: وزن اعمال روز رستاخیز بودنی است در ترازویی که آن را عمود است و دو کفه و زبان. مردی از ابن عباس پرسید که: ترازوی قیامت بر چه صفت است؟ گفت: طول العمود خمسون الف سنة، و هو من نور شطره، و شطره من ظلمة. اما الظلمة ففیها السیئات، و الشطر الذی هو من نور، ففیه الحسنات، فویل للمکذبین بهذا ایها الرجل! و روی انّه قال: الکفّة التی توزن بها الحسنات من نور، و موضعها عن یمین العرش، و التی توزن بها السیئات من ظلمة، و موضعها عن یسار العرش. و روی ان داود النبی (ص) سأل ربه ان یریه المیزان، فأراه، فاذا کل کفة من کفتیه مثل السماء و الارض. فلما رآه خرّ مغشیّا علیه، ثم افاق، فقال: الهی! من یقدر علی ان یملأها حسنات؟ فقال اللَّه سبحانه: یا داود! انی اذا رضیت عن عبدی ملأتها بتمرة.

اگر کسی گوید: عمل از جمله اعراض است نه از جمله اجسام که در ترازو توان نهاد، یا وصف آن بثقل و خفة توان کرد، پس سختن آن در ترازو چون درست آید؟

و اعتقاد در آن چگونه توان داشت؟ جواب آنست که: مقتضی خبر مصطفی (ص) آنست که این سخن بصحف آن باز میگردد، یعنی که آن صحیفها که اعمال بنده در آن نوشته‌اند در ترازو نهند، و این قول عبد اللَّه بن عمرو است، یدل علیه‌

قول النبیّ (ص): «یؤتی بالرجل یوم القیامة الی المیزان، ثم یخرج له تسعة و تسعون سجلا، کل سجل منها مثل مدّ البصر، فیها خطایاه و ذنوبه، فیوضع فی کفّة، ثم یخرج له کتاب مثل الأنملة، فیها شهادة ان لا اله الا اللَّه، و أن محمدا عبده و رسوله، فیوضع فی الکفة الأخری، فترجح خطایاه و ذنوبه».

و قیل: یوزن الانسان کما قال عبید بن عمیر: یؤتی بالرجل العظیم الجثة، فلا یزن جناح بعوضة. و قیل: یجعل اللَّه فی کفة الحسنات ثقلا و فی کفة السیئات خفّة یراها الناس یوم القیامة.

اگر کسی گوید: اعمال و احوال بندگان همه بعلم خدا است. همه میداند.

خرد و بزرگ آن می‌بیند. کمیت و کیفیت آن و اندازه آن میشناسد، پس سختن آن در ترازو چه معنی دارد؟ جواب آنست که: رب العزة با خلق می‌نماید که بندگان را بنزدیک وی چیست جزاء کردار از خیر و شر، و تا اهل سعادت را از اهل شقاوت بآن علامت باز دانند. گرانی کفّه حسنات گروهی را نشان نجات است، یعنی که اللَّه نجات وی خواسته و وی را آمرزیده، و گرانی کفه سیئات گروهی را نشان هلاک است، یعنی که اللَّه هلاک وی خواسته، و او را از درگاه خود رانده. و نیز تا اللَّه را بر خلق حجّت باشد بر جزاء کردار، و دانند که اللَّه مجازات که میکند بحق میکند، و ایشان سزای آنند، و نظیره قوله: هذا کِتابُنا یَنْطِقُ عَلَیْکُمْ بِالْحَقِّ إِنَّا کُنَّا نَسْتَنْسِخُ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ.

فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ میزان یکی است، اما بجمع گفت، از بهر آنکه اعمال که بدان می‌سنجند بسیار است، و کثرت در آن است، پس بحکم جوار اعمال موزونه میزان را نیز بجمع گفتند، هم چنان که ابراهیم (ع) یک مرد است در ذات خود، اما کثرت اتباع را وی را امت نام نهادند: إِنَّ إِبْراهِیمَ کانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ. و روا باشد که بلفظ جمع باشد و بمعنی واحد، چنان که گفت: یا أَیُّهَا الرُّسُلُ و المراد به الرسول (ص) وحده. جای دیگر گفت: الَّذِینَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ، و المراد به نعیم بن مسعود، «ان الناس» یعنی ابا سفیان و اصحابه، و گفته‌اند: میزان مشتمل است بر چند چیز: عمود و لسان و کفتین، و تا این اجزاء مجتمع نبود، سختن بوی راست نیاید، پس جمع آن اشارت باجتماع این اجزاست، و قیل: لأن لکل عبد یوم القیامة میزانا، یوزن به عمله، فلذلک ذکره علی الجمع.

قال ابو بکر الصدیق حین حضره الموت فی وصیته لعمر بن الخطاب: انما ثقلت موازین من ثقلت موازینه یوم القیامة باتّباعهم للحق فی الدنیا، و ثقله علیهم، و حق لمیزان یوضع فیه الحق غدا ان یکون ثقیلا، و انما خفّت موازین من خفّت موازینه یوم القیامة باتّباعهم الباطل فی الدّنیا و خفّته علیهم، و حق لمیزان فیه الباطل غدا ان یکون خفیفا. و قیل: الموازین ثلاثة: میزان یفرق به بین الحق و الباطل، و هو العقل، و میزان یفرق به بین الحلال و الحرام، و هو العلم، و میزان یفرق به بین السعادة و الشقاوة و هو المشیة و الارادة، و اللَّه اعلم.

فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ یعنی: رحجت حسناته علی سیّئاته و لو وزن ذرّة، فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ افلحوا و سعدوا و خلّدوا فی الجنة.

وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ ای رجحت سیئاته علی حسناته، فَأُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ صاروا الی العذاب. بِما کانُوا بِآیاتِنا یَظْلِمُونَ ای یجحدون بما جاء به محمّد (ص). این «با» از بهر آن در آمد که مراد باین ظلم کفر و تکذیب است، چنان که جای دیگر گفت: فَظَلَمُوا بِها ای فکفروا بها.

وَ لَقَدْ مَکَّنَّاکُمْ فِی الْأَرْضِ این خطاب با مشرکان مکّه است. یقول: مکناکم فیما بین مکّة الی الیمن و الی الشام. میگوید: شما را درین دیار حجاز از مکه تا بیمن تا بشام دست رس دادیم، و تمکین کردیم تا در آن می‌نشینید، و این راهها بر شما گشادیم، تا بتجارت در آن می‌روید، و مال و نعمت در دست شما نهادیم، تا از آن روزی خود می‌خورید. المعایش جمع المعیشه، و هو ما یتعیشون به، و قیل: ما منه العیش من مطعم و مشرب. آن گه گفت: قَلِیلًا ما تَشْکُرُونَ ای ما اقلّ شکرکم! و قد فعلت بکم هذه کلها، و قیل: معناه، قلّ من یشکر منکم!