گنجور

 
میبدی

قوله تعالی: وَ ما أَرْسَلْنا فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَبِیٍّ نفرستادیم در هیچ شهر پیغامبری إِلَّا أَخَذْنا مگر که فرا گرفتیم أَهْلَها مستکبران آن را بِالْبَأْساءِ بنا ایمنی وَ الضَّرَّاءِ و تنگی لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ (۹۴) مگر که ایشان در من زارند.

ثُمَّ بَدَّلْنا پس آن ایشان را بدل دادیم مَکانَ السَّیِّئَةِ الْحَسَنَةَ بجای آن بدیها ایمنی و فراخی حَتَّی عَفَوْا تا انبوه شدند وَ قالُوا و گفتند: قَدْ مَسَّ آباءَنَا الضَّرَّاءُ وَ السَّرَّاءُ این همیشه بوده است و بپدران ما هم رسیده روزگار بدو روزگار نیک. در آن عتاب نیست که نه خود جز با ما نیست فَأَخَذْناهُمْ بَغْتَةً فرا گرفتیم ایشان را ناگاه وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ (۹۵) از آنجا که ندانستند. وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری‌ و اگر این مردمان که در شهرهااند آمَنُوا وَ اتَّقَوْا ایمان آوردندی و از نافرمانی بپرهیزیدندی لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ ما بر ایشان بازگشادیمی بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ برکتهایی از آسمان و زمین وَ لکِنْ کَذَّبُوا لکن دروغ زن گرفتند فرستادگان مرا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ (۹۶) فرا گرفتیم ایشان را بآنچه میکردند. أَ فَأَمِنَ ایمن نشستند أَهْلُ الْقُری‌ این مردمان که در شهرهااند أَنْ یَأْتِیَهُمْ بَأْسُنا که بایشان آید زور گرفتن ما بَیاتاً وَ هُمْ نائِمُونَ (۹۷) و ایشان در خواب. أَ وَ أَمِنَ أَهْلُ الْقُری‌ یا ایمن نشستند این مردمان که درین شهرهااند أَنْ یَأْتِیَهُمْ بَأْسُنا ضُحًی تا آنکه بایشان آید زور گرفتن ما چاشتگاه وَ هُمْ یَلْعَبُونَ (۹۸) و ایشان در بازی خویش. أَ فَأَمِنُوا ایمن‌اند ایشان مَکْرَ اللَّهِ از ساز نهانی اللَّه که کاری سازد پنهان از ایشان فَلا یَأْمَنُ مَکْرَ اللَّهِ ایمن نه نشیند از ساز نهانی اللَّه إِلَّا الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ (۹۹) مگر گروه زیان‌کاران. أَ وَ لَمْ یَهْدِ پیدا نکرد و بازننمود لِلَّذِینَ یَرِثُونَ الْأَرْضَ این مردمان را که در شهر نشسته‌اند مِنْ بَعْدِ أَهْلِها پس هلاک کردن پیشینیان جهانیان را أَنْ لَوْ نَشاءُ که ما اگر خواهیم أَصَبْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ ایشان را بگیریم بگناهان ایشان وَ نَطْبَعُ عَلی‌ قُلُوبِهِمْ و مهر نهیم بر دلهای ایشان فَهُمْ لا یَسْمَعُونَ (۱۰۰) تا حق و پند نشنوند.

تِلْکَ الْقُری‌ آن شهرها که اهل آن هلاک کردیم نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْبائِها بر تو میخوانیم خبرها و قصّه‌های آن وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ و بایشان آمد رسولان ما بایشان به پیغامهای راست و معجزه‌های روشن فَما کانُوا لِیُؤْمِنُوا و بدان نبودند که ایمان آرند بِما کَذَّبُوا مِنْ قَبْلُ بآنچه دروغ شمرده بودند پیش از آن کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلی‌ قُلُوبِ الْکافِرِینَ (۱۰۱) هم چنان بر مینهد اللَّه بر دلهای کافران.

وَ ما وَجَدْنا لِأَکْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ و بیشتر ایشان را عهدی نیافتیم وَ إِنْ وَجَدْنا أَکْثَرَهُمْ لَفاسِقِینَ (۱۰۲) و نیافتیم بیشتر ایشان را مگر فاسقان و از طاعت بیرون آمدگان.

ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسی‌ پس از ایشان فرستادیم موسی را بِآیاتِنا بسخنان خویش إِلی‌ فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ بفرعون و کسان وی فَظَلَمُوا بِها منکر شدند آن را و ستم کردند فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدِینَ (۱۰۳) درنگر چون بود سرانجام کار مفسدان.

وَ قالَ مُوسی‌ یا فِرْعَوْنُ و موسی گفت ای فرعون! إِنِّی رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ (۱۰۴) من فرستاده‌ای‌ام از خداوند جهانیان.

حَقِیقٌ عَلی‌ أَنْ لا أَقُولَ عَلَی اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ سزاوارم من و استوار داشته که نگویم بر اللَّه مگر راستی قَدْ جِئْتُکُمْ بِبَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ آوردم بشما پیغامی راست و نشانی درست و معجزه‌ای پیدا از خداوند شما. فَأَرْسِلْ مَعِیَ بَنِی إِسْرائِیلَ (۱۰۵) رها کن با من بنی اسرائیل را قالَ إِنْ کُنْتَ جِئْتَ بِآیَةٍ فرعون گفت: اگر نشانی آورده‌ای فَأْتِ بِها إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ (۱۰۶) بیار آن نشان اگر از راستگویانی.

فَأَلْقی‌ عَصاهُ بیوکند عصای خویش فَإِذا هِیَ ثُعْبانٌ مُبِینٌ (۱۰۷) چون بدید ثعبانی گشته بود آشکارا.

وَ نَزَعَ یَدَهُ و دست خود بیرون کشید از زیر بازوی خویش فَإِذا هِیَ بَیْضاءُ لِلنَّاظِرِینَ که درنگرستند آن را دیدند سفید تابنده نگرندگان را.