گنجور

 
میبدی

قوله تعالی: یَسْئَلُونَکَ ما ذا یُنْفِقُونَ الآیة... فرمان آمد در قرآن چند جایگه که أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ و أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناکُمْ نفقت کنید، و از آنچه شما را روزی کردیم چیزی بیرون دهید، پرسیدند که چه دهیم؟ و چند دهیم؟ و فرا که دهیم؟ و این پرسنده گویند که عمرو بن الجموح بوده درین آیت جواب آمد که فرا که دهید: گفت هر چه نفقت کنید از مال خیر اینجا بمعنی مال است، فَلِلْوالِدَیْنِ یعنی علی الوالدین، ابتدا به پدر و مادر کنید، و این یکی در نفقات واجب منسوخ گشت، اکنون نفقه پدر و مادر بر فرزندان واجب است، و زکاة و صدقه و وصیّت ایشان را حرام. دلیل قرآن بر وجوب نفقه پدر و مادر آنست که گفت: وَ قَضی‌ رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً و من الاحسان الانفاق علیهما.

و دلیل سنت آنست که مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم گفت: «ان اطیب ما یأکل الرجل من کسبه و انّ ولده من کسبه.

وَ الْأَقْرَبِینَ و خویشاوندان یعنی ایشان که نه وارثان اند، و فاضلتر آنست، که احسان با پیوستگی خویش کند، و صدقه بایشان دهد، اگر چه با ایشان بخصومت بود، که مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم گفت: «افضل الصدقة علی ذی الرحم الکاشح».

و میمونة بنت الحارث گفت: «یا رسول اللَّه اعتقت جاریة لی فقال صلی اللَّه علیه و آله و سلم آجرک اللَّه اما انّک لو اعطیتها اخوالک کان اعظم لاجرک. و قال صلی اللَّه علیه و آله و سلم لزینب امرأة عبد اللَّه بن مسعود: زوجک و ولدک احق من تصدقت علیهم.

وَ الْیَتامی‌ و پدر مردگان نا.

قال النبی صلی اللَّه علیه و آله و سلم: «اذا بکی الیتیم اهتز عرش الرحمن لبکائه» فقال اللَّه عز و جل للملائکة من ابکی عبدی و انا قبضت اباه و واریته فی التراب؟ قال فتقول الملائکة ای رب! لا علم لنا، فیقول اللَّه لملائکته اشهدکم انه من ارضاه ارضیته»

و قال صلی اللَّه علیه و آله و سلم «کافل الیتیم له او لغیره، انا و هو کهاتین فی الجنّة یعنی السبابة و الوسطی»

وَ الْمَساکِینِ و درویشان و مسکین آنست که خرج مهم وی از دخل بیش بود، و کفایت یک ساله تمام ندارد، هر چند که سرای و جامه ضرورت و فرش و خنور خانه دارد و بدان محتاج است، هم مسکین بود.

ابو سعید خدری گفت: احبّوا المساکین فانی سمعت رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلم یقول «اللهمّ احینی مسکینا! و امتنی مسکینا! و احشرنی فی زمرة المساکین!»

وَ ابْنِ السَّبِیلِ مهمان است اگر سفری باشد و اگر حضری، و حق مهمان داری سه روز است، چون ازین سه روز بر گذشت معروف باشد، و کل معروف صدقة وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ و هر چه هزینه کنید در وجوه برّ، و مصالح، و احسان با مردمان، خدای بداند آن از شما، یعنی که بر شمارد و بآن پاداش دهد، همچنانست که گفت: فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ ای یری المجازاة علیه. قال ابو جعفر یرید ابن القعقاع «نسخت الزکاة کل صدقة فی کتاب اللَّه تعالی، و نسخ شهر رمضان کل صوم، و نسخ ذباحة الاضحی کل ذبح.

کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ الآیة... مسلمانان را ده سال بمکه و روزگاری‌ بمدینه باعراض و صفح میفرمودند، آخر فرمان آمد بقتال، اول فرمان آمد و فریضه کرد که یک مسلمان با ده کافر باز کارد، و بجنگ بیستد، و پشت ندهد بهزیمت، آن بر مسلمانان دشوار آمد که ثواب قتال نیز نشنیده بودند و با زندگانی و دوستی جان گرائیدند، این آیت آمد که: کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ قومی مفسران گفتند این حکم صحابه رسول راست علی الخصوص، دون غیرهم، از اینجاست که ابن جریح عطا را گفت، که بحکم این آیت غزو بر همه مسلمانان واجب است؟ قال لا، کتب علی اولئک حینئذ» و قومی ظاهر آیت بر کار گرفتند و غزو بر همه مسلمانان واجب دیدند، الی قیام الساعة و ما

روی عن النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم یدل علیه، قال: ثلاث من اصل الایمان: الکف عمن قال لا اله الا اللَّه، لا نکفره بذنب و لا نخرجه من الاسلام بعمل، و الجهاد ماض منذ بعثنی اللَّه عز و جل الی ان یقاتل آخر امتی الدجال لا یبطله جور و لا عدل و الایمان بالاقدار، و قال من لم یغزو لم یحدّث نفسه بالغزو، مات علی شعبة من النفاق.

و قول صحیح و مذهب مشهور آنست که جهاد و غزو فرض کفایت است نه فرض عین، اذا قام به من فئة کفایة، سقط الفرض عن الباقی، کحضور الجنازة و رد السلام و تشمیت العاطس.

اهل معانی گفتند: وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ این کراهیت نه آنست که فرمان خدای را عز و جل کاره بودند، یا بظاهر کراهیتی نمودند، لکن در طبع خود نفوری میدیدند از آنک هم بر مال مؤنت میدیدند، و هم بر نفس مشقت، و هم بر روح خطر، پس بعاقبت که ثواب جهاد و فوائد آن از رسول خدا شنیدند آن کراهیت برخاست. عکرمه گفت انهم کرهوه ثم احبوه و یشهد لذلک قصة عمّ انس بن مالک، قال انس غاب عمّی انس بن النصر عن قتال بدر، فشق علیه لما قدم، و قال غبت عن اول مشهد شهده رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلم، لئن اشهدنی اللَّه قتالا لیرین اللَّه بما اصنع، فلما کان یوم احد مشی بسیفه، فلقیه سعد بن معاذ، فقال ای سعد، و الذی نفسی بیده انی لاجد ریح الجنة دون احد. فقال سعد، فما استطعت یا رسول اللَّه ما صنع قال انس. فوجدناه بین القتلی، به بضع و ثمانون جراحة، من بین ضربة بسیف و طعنة برمح و رمیة بسهم، و قد مثلوا به فما عرفناه حتی عرفته اخته بثیابه. و صح فی الخبر ان النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم قال: «و الذی نفسی بیده لوددت انی اقتل فی سبیل اللَّه ثم احیی، ثم اقتل، ثم احیی ثم اقتل.»

مصطفی بتخاصیص قربت و بصیرت نبوت بدید آنچه رب العزة شهیدان را ساخته است در غیب، از لطائف کرامات و شرائف درجات، تا لاجرم نقدی درین سرای فانی این آرزویش بخواست که «وددت انی اقتل فی سبیل اللَّه ثم احیی ثم اقتل» باز دیگران که باین مثابت نرسیدند، و این دیده غیب بین نداشتند، لعمری که همین آرزو کنند، اما نه امروز لکن فردا در فردوس که آن احوال برای العین بینند. مصداق این آن خبرست که مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم گفت: «ما احد یدخل الجنة یحب ان یرجع الی الدنیا و له ما فی الارض من شی‌ء الّا الشهید یتمنّی ان یرجع الی الدنیا فیقتل عشر مرات، لما یری من الکرامة.»

و روی ان اللَّه عز و جل اطّلع علیهم اطلاعة فقال: هل تشتهون شیئا؟ قال ایّ شی‌ء نشتهی. و نحن نسرح من الجنة حیث شئنا، ففعل ذلک بهم ثلث مرات فلما رأوا انهم لن یترکوا من ان یسألوا، قالوا یا رب نرید ان ترد ارواحنا فی اجسادنا حتی نقتل فی سبیلک مرة اخری. فلما رأی ان لیس لهم حاجة ترکوا.

عَسی‌ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ الآیة... و مگر که شما را چیزی کراهیت آید و آن خود شما را به بود، یعنی که غزو کردن کراهیت میدارید و در آن از دو نیکی یکی هست: امّا الظفر و الغنیمة، و امّا الشهادة و الجنة.

وَ عَسی‌ أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ الآیة... و مگر که چیزی دوست دارید شما و آن خود بتر است شما را، یعنی باز ماندن و با پس نشستن از غزو که در آن هم ذل فقر است، و هم حرمان غنیمت و شهادت.

قال ابن عباس کنت ردیف النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم فقال یا ابن عباس ارض عن اللَّه بما قدّر و ان کان بخلاف هواک، انه لمثبت فی کتاب اللَّه عز و جل. قلت یا رسول اللَّه این و قد قرأت القرآن؟ قال وَ عَسی‌ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ‌

و فی معناه انشدوا.

ربّ امر تتقیه خیر امر ترتضیه

خفی المحبوب منه و بد المکروه فیه

یَسْئَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ الآیة... این آیت در شأن قومی آمد از یاران رسول خدا که در سفری بودند، در پسین روز محرم، روز سی ام رسیدند فرامردی از مشرکان، و گله گوسپند با وی و آن مشرک تنها و جای خالی، و آن مرد خویشتن را می ایمن شمرد که ماه حرام است ازین جوک مسلمانان لختی قصد کشتن آن مرد کردند و گفتند که مرد مشرک است، و در گوسپند رغبت کردند و گفتند مگر دوش ماه نو بوده است، و امروز صفر است، و لختی از مسلمانان گفتند نه! که ماه حرام است آن قوم که در گوسپند رغبت کردند، آن مشرک را بکشتند. اولیاء کشته برسول خدا آمدند و دعوی خون کردند، و تشنیع کردند که ماه حرام بود، رسول خدا دیت آن کشته باز پذیرفت، و این آیت آمد: یَسْئَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ... یعنی یسئلونک عن قتال فی الشهر الحرام، قُلْ قِتالٌ فِیهِ کَبِیرٌ ای عظیم العقوبة فیه. پیش از نزول این آیت در ماههای حرام هیچکس کشتن نکردی تعظیم آن را تا این واقعه بیفتاد و این قصه برفت، و مشرکان ملامت و تعییر در گرفتند که در ماه حرام کشتن چون کنند؟ و آزرم آن چرا بگذارند؟.

گویند که عبد اللَّه جحش نامه نوشت بمؤمنان اهل مکه: اذا عیرکم المشرکون بالقتال فی الشهر الحرام فعیّروهم انتم بالکفر و اخراج رسول اللَّه و منعهم عن البیت. گفت چون کافران شما را تعییر کنند که در ماه حرام قتال کردید، شما ایشان را تعییر کنید که شما نیز کفر آورید، و رسول خدا و یاران را از مکه و مسجد حرام باز داشتید، پس این حکم خود منسوخ گشت بآیت سیف: قال اللَّه تعالی: فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ ای فی الحلّ و الحرم. اجماع مسلمانان امروز آنست که قتال با کافران در همه ماهها حلال آن و حرام آن رواست. پس این قوم که آن مشرک را کشته بودند گفتند یا رسول اللَّه چه بینی؟ اگر ما آن مرد مشرک را که در ماه حرام کشتیم ما را ثواب جهاد در سبیل خدای بود؟ این آیت آمد که إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا میگوید ایشان که بگرویدند، و رسالت تو پذیرفتند، و پیغام ما بجان و دل باز گرفتند وَ الَّذِینَ هاجَرُوا و ایشان که خان و مان و اوطان خویش بدرود کردند، و از اسباب و علائق و از خویش و پیوند خود ببریدند و صحبت رسول و موافقت وی بر همه اختیار کردند، و بحکم این فرمان برفتند که «هاجروا تورثوا ابناءکم مجدا» وَ جاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ و از بهر خدا در راه خدا با اعداء دین بکوشیدند، و جان بذل و تن سبیل، و دل فدا، و بخوش دلی استقبال این فرمان شرع مقدس کرده، که «اغزوا بسم اللَّه و فی سبیل اللَّه، قاتلوا من کفر باللّه» و تسکین دل ایشان را و تحقیق امید ایشان را مصطفی علیه السلام میگوید: «من قاتل فی سبیل اللَّه فواق ناقة وجبت له الجنة، من أنفق نفقة فی سبیل اللَّه کتب له سبعمائة ضعف رباط، یوم فی سبیل اللَّه خیر من الدنیا و ما فیها.»

أُولئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ بر فرمی مشکل شود رجا و تمنی، و آن را فرقی نه نهند و فرق آنست: که اگر با رجا غفلت بود، و در طاعت فترت، آن را تمنی گویند و تمنی آرزوست، و آرزو در راه دین معلول است و حال صاحب رجا بعکس اینست، و در راه دین محمول است. رب العزة درین آیت عین معاملت و حقیقت طاعت از ایمان و هجرت و مجاهدت در پیش داشت، آن گه رجاء ایشان پس اجتهاد و طاعة به پسندید، و ایشان را در آن بستود گفت: أُولئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ جای دیگر گفت یَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ یَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ ابن خبیق گفت: امیدواران سه مرداند: یکی نیکو کردار امید میدارد که کردارش قبول کنند، و وی را در آن پاداش دهند. دیگر مردی بد کردار که توبه کرد و از بدی بازگشت، و دل در عفو و مغفرت بست، امید میدارد که عفو کنند و وی را بیامرزند. سدیگر مردی است سر بگناهان در نهاده، و ناپاکیها بر دست گرفته، آن گه میگوید امید دارم که بیامرزد: این یکی صاحب تمنی است و آن دو دیگر صاحب رجاء

روی ان النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم دخل علی اصحابه من باب بنی شیبه فرآهم یضحکون فقال أ تضحکون؟ لو تعلمون ما أعلم، لضحکتم قلیلا و لبکیتم کثیرا. ثم مرّ ثم رجع القهقری، و قال نزل علیّ جبرئیل، و اتی بقوله تعالی نَبِّئْ عِبادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِیمُ‌

و عن ابن مسعود رض قال «الکبائر: الاشراک باللّه، و الامن من مکر اللَّه، و القنوط من رحمة اللَّه، و الیأس من روح اللَّه عز و جل.

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode