گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
میبدی

قوله تعالی: کانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً الآیة... ای علی ملة واحدة. خلافست میان علما که این ملت کفر است با ملة اسلام، قومی گفتند ملت کفر است، میگوید مردمان همه بر ملت کفر بودند، یعنی در سه روزگار در آن زمان که نوح علیه السلام پیغام آورد بخلق، و در آن زمان که ابراهیم ع پیغام آورد، و در آن زمان که محمد مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم پیغام آورد، مردمان همه درین سه وقت یک گروه بودند، بر یک کیش، در هر کنجی صنمی، در هر سینه از کفر و شرک رقمی، در هر میان زناری، در هر خانه بیت الناری، هر چند در انواع کفر مختلف بودند اما در جنس یکی بودند فالکفر کلّه ملة واحدة. اما بقول ایشان که گفتند ملت اسلام است، معنی آنست که مردمان همه بر ملت اسلام بودند، یعنی از عهد آدم تا مبعث نوح، و میان ایشان ده قرن بودند، همه بر ملت اسلام و دین حق و کیش پاک پس در روزگار نوح مختلف شدند، و روزگار عمر نوح بقول عکرمة هزار و هفصد سال بود، از آن جمله هزار کم پنجاه سال مدت بلاغ و دعوت بود.

روی فی الخبر انه کانوا یضربونه کل یوم عشر مرات حتی یغشی علیه‌

کلبی گفت: کانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً اهل سفینه نوح بودند یک گروه راست بر ملت اسلام و دین حنیفی، پس مختلف شدند بعد از وفات نوح، و اللَّه تعالی بایشان پیغامبران فرستاد. ابی کعب گفت «کان النّاس امّة واحدة» یعنی روز میثاق که رب العالمین فرزندان آدم را همه از پشت آدم بیرون کرد، و همه را فا آدم نمود، و نام هر یکی آدم را بگفت که چیست، و عمر هر یکی چند است، آن گه با ایشان عهد بست و پیمان بستد ازیشان بر خدای خویش، و بندگی ایشان، و همه را بر یکدیگر گواه کرد، آن روز مردم همه بر یک ملت بودند و بر یک فطرت، پس بعد از آدم در اختلاف افتادند فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ و اللَّه بایشان پیغامبران و کتاب فرستاد، و پیغامبران خدای چه از آدمیان و چه از فریشتگان صد هزار و بیست و چهار هزارند. سیصد و سیزده ازیشان مرسل.

و در قرآن ازیشان بیست و هشت نام برده‌اند، و زین پیغامبران کس بود که صوتی شنید بآن پیغامبر گشت، و کس بود که خوابی دید بآن خواب پیغامبر گشت، و خواب پیغامبران وحی باشد، و کس بود ازیشان که در دل وی افکندند که پیغامبر است. علی الجمله چنانک امروز بر بسیط زمین اولیا اند در آن عهد پیشین انبیا بودند، اما پیغامبران مرسل فریشته را بمیان دیدند بصورت مرد، و بایشان سخن گفت، و فی ذلک ما

روی عن النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم قال «من الانبیاء من یسمع الصوت فیکون بذاک نبیا، و کان منهم من ینفث فی اذنه و قلبه فیکون بذلک نبیا، و ان جبریل ع یأتینی فیکلّمنی کما یکلم احدکم صاحبه»

و بر هر مسلمان واجب است که جمله پیغامبران را دوست دارد، و بهمه ایمان آرد، و جدا نکند میان یکی از ایشان با دیگران در تصدیق، و همه را درود فرستد.

قال النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم «صلّوا علی انبیاء اللَّه و رسله، فان اللَّه بعثهم کما بعثنی»

وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ بِالْحَقِّ ای بالعدل و الصدق لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ حاکم اینجا خداست: جل جلاله، که احکم الحاکمین بحقیقت اوست و رسول که فرستاده اوست، و کتاب که نامه اوست. و چون بکتاب حکم کنند روا باشد، که بر سبیل توسع کتاب را حاکم گویند، نظیره قوله هذا کِتابُنا یَنْطِقُ عَلَیْکُمْ بِالْحَقِّ ثم قال: فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ وَ مَا اخْتَلَفَ فِیهِ این‌ها با کتاب شود، إِلَّا الَّذِینَ أُوتُوهُ جهودان و ترسایانند، که کتاب بایشان دادند و در آن مختلف و دو گروه شدند. و این اختلاف ایشان بر دو وجه بود: یکی آنک ببعضی کتاب مؤمن و ببعضی کافر می‌شدند، چنانک اللَّه گفت: وَ یَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ. وجه دیگر آنست که در کتاب تحریف و تبدیل آوردند، و صفت و نعت محمد بگردانیدند، چنانک گفت: یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ یا خود بر گرفتند و پنهان داشتند چنانک اللَّه گفت: إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ الْکِتابِ کعب احبار گفت: از راهبی پرسیدم که آن آیتها که جهودان در توریة بپوشیدند کدامند؟

گفت: شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الایة وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً الآیة و الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ الی قوله الْإِسْلامِ دِیناً الآیة وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ و مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَأْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ الآیة هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی‌ الآیة ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ بَغْیاً بَیْنَهُمْ... و آن اختلاف ایشان و کتمان ایشان جز حسد را نبود، که در توریت دانسته بودند که نبوت محمد حق است و راست، چون او را از عرب یافتند حسد آمد ایشان را، و بحسد در کار وی مختلف شدند، پس هر کس که اللَّه تعالی بفضل خود او را هدایت داد، و در علم وی از مؤمنان بود حقیقت این اختلاف بشناخت، و بتوفیق و ارادت حق بدین حق راه یافت، و بر سنن صواب راه برد.

اینست که رب العالمین گفت فَهَدَی اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا الی آخر الآیة ابن زید در تفسیر این آیت گفت: اختلفوا فی الصلاة، فمنهم من یصلّی الی المشرق و منهم من یصلی الی المغرب، و منهم من یصلی الی بیت المقدس، فهدانا اللَّه للکعبة و اختلفوا فی الصیام: فمنهم من یصوم بعض یوم و منهم من یصوم باللیل، فهدانا اللَّه فیه الی الحق و هو شهر رمضان. و اختلفوا فی الجمعة: فاخذت الیهود السبت و النصاری الاحد، فهدانا اللَّه للجمعة، و اختلفوا فی ابراهیم: فقالت الیهود کان یهودیا، و قالت النصاری کان نصرانیا فهدانا اللَّه فیه الی الحقّ. بِإِذْنِهِ الاذن الامر، و العلم، و الارادة جمیعا.

وَ اللَّهُ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلی‌ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ الآیة... قال عطاء لمّا دخل رسول اللَّه و اصحابه المدینة اشتد الضرّ علیهم، لانهم خرجوا بالامال و ترکوا اموالهم و دیارهم فی ایدی المشرکین، فانزل اللَّه تطبیبا لقلوبهم أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ المیم صلة، معناه أ ظننتم یا معشر المؤمنین ان تدخلوا الجنة من غیر بلاء و لا مکروه؟ میگوید شما که مؤمنانید می‌پندارید که بی رنجی و بلائی که بشما رسد در بهشت شدید؟ جای دیگر گفت أَ یَطْمَعُ کُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ یُدْخَلَ جَنَّةَ نَعِیمٍ؟ کَلَّا! هر کس پندارد و طمع دارد که در بهشت شود رنج نابرده و بار بلانا کشیده کلا! نه چنانست که می‌پندارند و طمع دارند، همانست که در خبر می‌آید

«الاحمق من اتبع نفسه هواها و تمنی علی اللَّه وَ لَمَّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ الآیة... مضوا من قبلکم.

ای و لم یصبکم مثل الذی اصابهم، فتصبروا کما صبروا، میگوید پندارید که در بهشت شوید و هنوز بشما نرسید آنچه بگروه پیشینیان رسید، و در صبر بر بلاها رنجها نه کشیدید چنانک ایشان کشیدند. و انگه تفسیر کرد که ایشان را چه رسد.

مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ بایشان رسید درویشی و ناکامی و سختی وَ الضَّرَّاءُ و بیماری و شکستگی اندام و گرسنگی گفته‌اند که بأساء رنج تن بود، و ضراء زیان مال، وهب منبه گفت: وجدوا فیما بین مکة و الطائف سبعین نبیا میتین، کان سبب موتهم الجوع و القمّل. مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم گفت حکایت از کردگار قدیم جل جلاله: أ یفرح عبدی اذا بسطت له رزقی؟ و صببت علیه الدنیا صبا؟ أما یعلم عبدی انّ ذلک له منّی قطعا و بعدا؟ أ یحزن عبدی اذا منعت عنه الدنیا و رزقته قوت الوقت؟ اما یعلم عبدی ان ذلک له قربا و وصلا؟ و ذلک من غیرتی علی عبدی.»

خواص گفته که این بلاوبی کامی و درویشی و بی‌نوایی در دنیا لبسه مؤمنان است، و حیلت پیغامبران، و زینت عارفان، و رأس المال صدّیقان، فرعونی که مطرود مملکت بود او را چهار صد سال عمر بود، که هرگز او را تبی نگرفت، و رنجی نرسید و بی‌کامی ندید، و در آن تمرد و طغیان خود میگفت «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی‌»، «ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرِی» حال آن دشمن چنین بود، و حال مصطفی بر خلاف این بود! عایشه صدیقه میگوید هرگز روزی فراشب نشدی که مصطفی را از کافران جفایی نرسیدی! یا او را تبی نگرفتی یا به نوعی رنجی در او نگرفتی، گفتند یا رسول اللَّه این همه رنج و بلا از کجا روی بتو نهاده است؟

گفت نمیدانید که این رنج و بلا باندازه ایمان بود، هر کرا ایمان تمامتر، بلاء وی بیشتر، چون ایمان ما بر ایمان عالمیان بیفزود، لا جرم بلاء ما نیز بر بلاء عالمیان بیفزود. و روی فی بعض الاخبار «ان اللَّه عز و جل لیبتلی المؤمن بالفقر شوقا الی دعائه».

وَ زُلْزِلُوا حَتَّی یَقُولَ الرَّسُولُ برفع لام قراءة مدنی است، و برین وجه مستقبل بمعنی ماضی بود ای حتی قال الرسول میگوید، ایشان را از جای بجنبانیدند از پس مصیبتها که بایشان رسید، و بلاها که بر ایشان ریختند، تا آن گه که رسول ایشان گفت و مؤمنان که با وی بودند مَتی‌ نَصْرُ اللَّهِ این فتح ما را کی برآید؟ و اللَّه ما را بر دشمن کی نصرت دهد؟ و گزند از ما کی باز برد؟ رب العالمین گفت أَلا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِیبٌ جواب دادیم آن گروه را در عهد خویش همان جواب که می‌دهم شما را ای مهاجر و انصار و یاران رسول من، آگاه بید که هنگام یاری دادن اللَّه نزدیک است.

عسی الکرب الّذی امسیت فیه

یکون وراءه فرج قریب‌

این آیت در شأن فقراء مهاجرین آمد، آن درویشان و شکستگان و اندوهگنان که روی ایشان از هیبت خدای بر سوخته، وز تعظیم دین اسلام خویشتن را در بوته ریاضت فرو گداخته، بترک خان و مان و دیار وطن بگفته، بر ناکامیها و دشواریها صبر کرده، و طلب رضاء خدا و صحبت رسول وی بر همه اختیار کرده، چون رنج ایشان بغایت رسید، و جان بچنبر گردن رسید، و منافقان از پس وقعه احد زبان طعن دراز کرده که «الی متی تقتلون انفسکم؟» رب العالمین تسکین دل ایشان را این آیت فرستاد.

و روی مصعب بن سعد عن ابیه: قال قلت یا رسول اللَّه ای النّاس اشد بلاء؟ قال الانبیاء ثم الامثل فالامثل، حتی یبتلی الرجل علی قدر دینه، فان کان صلب الدین اشتد بلاؤه، و ان کان فی دینه رقة ابتلی علی قدر ذلک، فما یبرح البلایا بالعبد حتی یمشی علی الارض و ما علیه خطیئة.»

و عن خباب بن الارث قال شکونا الی رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلم و هو یتوسد بردة له فی ظلّ الکعبة، فقلنا ألا تدعوا اللَّه؟ ألا تستنصر اللَّه لنا؟ فجلس یحمارّ لونه او وجهه، فقال لنا لقد کان من قبلکم یؤخذ الرجل فیحفر له فی الارض، ثم یجاء بالمنشار فیجعل فوق رأسه ثم یجعل بفریقین، ما یصرفه عن دینه، او یمشط با مشاط الحدید ما دون عظمه من لحم و عصب، ما یصرفه عن دینه، و لینصر اللَّه هذا الامر حتی یصیر الراکب منکم من صنعاء الی حضرموت، لا یخشی الا اللَّه عز و جل، و الذئب علی غنمه لکنکم تستعجلون.»

و عن عبد الرحمن بن زید قال: کان وزیری لعیسی ع رکب یوما فاخذه السبع، فاکله قال عیسی یا رب وزیری فی دینک و عونی علی بنی اسرائیل، و خلیفتی فیهم، سلّطت علیه کلبک فاکله قال نعم کانت له عندی منزلة رفیعة لم اجد عمله بلغها فابتلیته بذلک لا بلّغه تلک المنزله.