گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
میبدی

قوله تعالی: وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادِی الآیة... مفسّران گفتند چون آیت آمد که وَ قالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ یاران گفتند یا رسول اللَّه اکنون که ما را بدعا فرمودند کی خوانیم و چون خوانیم؟ بروز خوانیم یا بشب؟ بآواز بلند خوانیم یا نرم خوانیم؟ نزدیک است تا براز خوانیم؟ یا دور است تا بآواز خوانیم؟

رب العزة بجواب ایشان این آیت فرستاد وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادِی عَنِّی... آورده‌اند در بعضی کتب که چون موسی علیه السّلام با حق مناجات کرد گفت بار خدایا! دوری تا ترا بآواز خوانم؟ یا نزدیکی تا براز خوانم؟ جواب آمد که ای موسی! اگر دوری را حدی بنهم هرگز بآن نرسی، و اگر نزدیکی را حدّی بنهم طاقت نداری، و زیر بار عظمت و جلال ما پست شوی.

پیر طریقت ازینجا گفت: الهی از نزدیک نشانت میدهند و برتر از آنی، وز دورت می‌پندارند و نزدیک‌تر از جانی، موجود نفسهای جوانمردانی، حاضر دلهای ذاکرانی. ملکا! تو آنی که خود گفتی و چنانک گفتی آنی. بشنو لطیفه نیکو درین آیت: گفتند سؤال هر رونده دلیل حال او باشد، قومی را همه اندیشه مخلوقات و محدثات گرفته بود و ز همت دون چندان در مصنوعات آویختند که خود پروای صانع نداشتند، و با حقیقت معرفت او نپرداختند، تا یکی از روح پرسید، یکی از کوه، یکی از مال غنیمت، یکی از حال یتیمان، یکی از خمر و قمار، یکی از عذر زنان، لا جرم جواب همگنان بواسطه داد چنانک گفت یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْأَنْفالِ قُلِ الْأَنْفالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ الآیة وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ، قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی الآیة. وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْجِبالِ فَقُلْ یَنْسِفُها رَبِّی نَسْفاً.

ای سید سادات و ای مهتر کائنات! ایشان که فرمود از ما با دیگری پرداختند، و بقدر همت خود سؤال کردند، همه را تو ای محمد جواب ده! و مقصودهاشان در کنار نه، باز قومی که از ما پرسند و از دوستی ما با دیگری نپردازند، تخصیص و تشریف ایشان را بجواب واسطه از میان بردارم بخودی خودشان جواب دهم.

فَإِنِّی قَرِیبٌ نگفت قل انّی قریب آن گه در تشریف بیفزود گفت: عِبادِی بندگان من، رهیکان من، اضافت ایشان با خود کرد، اگر کعبه سنگین را بآنچ رقم اضافت بروی کشید و گفت طَهِّرْ بَیْتِیَ چندان شرف یافت که مطاف جهانیان و قبله عالمیان گشت، و از هر جبّاری که قصد آن کرد آزاد شد. پس بنده مؤمن با معرفت و توحید چون این رقم تخصیص و اضافت بروی کشید اولی‌تر که بکرامتها و رتبتها رسد و گفته‌اند که عبد بر دو قسم است یکی آنست که این نام بر وی افتاد از طریق ایجاد و تسخیر، و برین معنی گفت اللَّه جل جلاله إِنْ کُلُّ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا آتِی الرَّحْمنِ عَبْداً، و برین اعتبار مؤمن و کافر و صدیق و زندیق را عبد گویند.

و قسم دیگر آنست که این نام بروی افتاد از طریق تخصیص و تشریک، چنانک گفت وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادِی عَنِّی الآیة... إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ الآیة، أَسْری‌ بِعَبْدِهِ الآیة، و عِبادُ الرَّحْمنِ الآیة...، و برین اعتبار اگر فاسقی را گویند یا کافری را که وی بنده خدا نیست که بنده طاغوت است، و بنده هوی و شهوت روا باشد و به قال اللَّه عز و جل وَ عَبَدَ الطَّاغُوتَ و قال النبی «تعس عبد الدرهم».

أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ این باز کرامتی دیگر است وابندگان، و فضلی دیگر، که اجابت خود در خواندن و دعا کردن ایشان بست، نه در اخلاص اعمال ایشان. تا اگر مفلسی باشد یا عاصیی که از سر ندامت و شکستگی بی بضاعت طاعت او را خواند، نومید نباشد، و خواندن بنده مر خدای را سه روی دارد هر سه دعا گویند: اول آنست که بروی ثنا گوید و بپا کی بستاید، و بیگانگی وی اقرار دهد، چنانک گوید «انت اللَّه لا اله انت، ربنا لک الحمد» هذا و امثاله، و الیه الاشارة

بقوله صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم «و الدعاء هو العبادة».

دیگر وجه آنست که بنده عفو خواهد و مغفرت و رحمت، گوید «اغفر لی و ارحمنی و اعف عنی و اهدنی.» و من ذلک قوله تعالی اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ. سدیگر وجه آنست که حظّ دنیوی خواهد گوید ارزقنی مالا و ولدا.، این هر سه قسم را دعا گویند، که بنده باوّل در همه خدای را خواند و گوید «یا اللَّه! یا رحمن! یا رب!» اما معنی آیت، گفته‌اند: که خاص است اگر چه بر لفظ عام است میگوید خواندن خواننده را پاسخ کنم، هر گه که خواند. یعنی خواندن او بشرط خویش باشد و در اجابت وی خیرت بود. و دلیل برین تخصیص آنست که مصطفی ع گفت.

«ما من مسلم دعا اللَّه عز و جل بدعوة لیس فیها قطیعة رحم و لا اثم الّا اعطاه بها احدی خصال ثلث: امّا ان یعجل دعوته، و امّا ان یدخر له فی الآخرة، و امّا ان یدفع عنه من الشر مثلها، قالوا یا رسول اللَّه اذ انکثر، قال اللَّه اکثر.

و عن ابی هریره، قال قال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم: ما قال عبد قطّ یا ربّ ثلاثا الّا قال اللَّه عز و جل لبیک عبدی، سل فیعجّل من ذلک ما شاء و یؤخر ما شاء.

و عن جابر قال قال رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله و سلّم یدعو اللَّه بعبده یوم القیمة فیقفه بین یدیه، فیقول عبدی! انّی امرتک ان تدعونی، و وعدتک ان استجیب لک فهل کنت تدعونی؟ فیقول نعم یا رب! کنت ادعوک، فیقول کنت تری لبعض دعائک اجابة و بعضه لا تری له اجابة، فیقول نعم یا رب! فیقول اما انّک ما دعوتنی بدعوة قطّ الّا استجبتها لک، فاما اکون عجلتها لک فی الدنیا و امّا ذخرتها لک فی الآخرة، أ لیس دعوتنی یوم کذا و کذا فی حاجة اقضیها فقضیتها فیقول نعم یا ربّ! فیقول انی ذخرت لک فی الجنة کذا و کذا. فلا یدعو اللَّه دعوة دعا بها عبده المؤمن فی الدنیا الّا بیّن له ما عجّل له و ما ذخّر، قال فبینا العبد فی ذلک الموقف، یقول یا لیت لم یعجل لی من دعائی شی‌ء.

و شرط دعا آنست، که بنده در حال دعا شکسته دل باشد و اندهگن، و دعا که کند بتضرّع و زاری کند با رهبت و خشیت، لقوله تعالی ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَةً. آنست که دعا بسرّ کند، و بآهستگی و شکستگی، نه بآواز بلند، که آواز بلند در دعا اعتداست، و اللَّه تعالی اعتداء در دعا دوست ندارد. یقول تعالی إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ.

و قال ابو موسی الاشعری: قدمنا مع رسول اللَّه فلما دنونا من المدینة کبّر الناس و رفعوا اصواتهم فقال صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم «یا ایها الناس انکم لن تدعو أصم و لا غائبا»

و ازینجاست که رب العالمین زکریا را بآواز نرم در دعا بستود گفت: إِذْ نادی‌ رَبَّهُ نِداءً خَفِیًّا.

و از آداب دعا آنست که طاعتی و صدقه فرا پیش دارد، که مردی از مصطفی ص دعا خواست، رسول گفت: اعنی علی کثرة الرکوع و السجود، دیگری آمد و دعا خواست گفت «و هل أتیت بجناح الدعاء؟» یعنی الصدقة .

و از آداب دعا الحاح است‌

فقد قال ص «انّ اللَّه یحب الملحین فی الدعاء»، و کان یقول «یا من لا یبرمه الحاح الملحّین و از آداب دعا تعمیم است فانه ص سمع رجلا یقول اللهم اغفر لی!

فقال «عم و لا تخص!»، و عن انس بن مالک قال رسول اللَّه «ان العبد لیدعو اللَّه و هو یحبّه» قال: «فیقول یا جبریل! اقض لعبدی هذا حاجته و اخّرها فانی احب ان لا ازال اسمع صوته و انّ العبد لیدعوا اللَّه و اللَّه یبغضه، فیقول اللَّه عز و جل یا جبریل اقض لعبدی هذا حاجته باخلاصه، و عجّلها فانی اکره ان اسمع صوته» و عن یحیی بن سعید القطان قال رأیت الحق فی المنام فقلت الهی کم ادعوک و لا تجیبنی! فقال یا یحیی لانی احب ان اسمع صوتک»

و عن ربیعة بن وقاص عن النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم قال ثلاث مواطن لا تردّ فیها دعوة العبد: رجل یکون فی برّیة حیث لا یراه احد، فیقوم فیصلّی فیقول اللَّه تعالی لملائکته: أری عبدی هذا یعلم انّ له ربا یغفر الذنوب، فانظروا ما یطلب فتقول الملائکة، ای رب! رضاک و مغفرتک، فیقول: اشهدوا انی قد غفرت له. و رجل یکون معه فیفرّ عنه اصحابه و یثبت هو فی مکانه، فیقول اللَّه للملائکة انظروا ما یطلب عبدی؟ فتقول الملائکة بذل مهجة نفسه لک و یطلب رضاک و مغفرتک، فیقول اشهدوا انّی قد غفرت له. و رجل یقوم من آخر اللیل فیقول اللَّه أ لیس قد جعلت اللیل سکنا و النوم سباتا، فقام عبدی هذا مصلّی و یعلم ان له ربا، فیقول اللَّه لملائکة انظروا ما یطلب عبدی، فتقول الملائکة رضاک و مغفرتک، فیقول اشهدوا انی قد غفرت له»

و عن جابر قال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم «و الذی نفسی بیده انّ العبد لیدعو اللَّه و أنّه علیه غضبان، فیعرض عنه ثم یدعوه فیعرض عنه ثم یدعوه، فیقول اللَّه تعالی للملائکة، ان عبدی لن یدعو غیری فقد استحییت منه، کم یدعونی و اعرض عنه، اشهدکم انی قد استجبت له»

و در خبرست که مردی در مسجد رسول صلی اللَّه علیه و آله و سلّم دعا میکرد و رسول در وی می نگریست و تبسّم میکرد، گفتند: یا رسول اللَّه چرا تبسم کردی؟ گفت عجب آمد مرا دعاء این مرد، یک بار بگفت که یا ربّ، اللَّه یک بار گفت که «لبیک» پس دو بار بگفت که یا رب! اللَّه دو بار بگفت که لبیک پس سه بار بگفت که «یا رب!» اللَّه سه بار بگفت که لبیک.

و عن عبد اللَّه بن عمر قال قال رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله و سلّم: «من فتحت له منکم ابواب الدعاء فتحت له ابواب الرحمة، و ما سئل اللَّه شیئا احبّ الیه من ان یسئل العافیة، انّ الدعاء ینفع بما نزل، و ممّا لم ینزل، فعلیکم عباد اللَّه بالدعاء»

و عن واثلة بن الاسقع قال قال رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله و سلّم اربعة لا ترد دعوتهم: امام عادل: و دعوة المریض، و دعوة المرء المسلم لاخیه بالغیب، و دعوة الوالد لولده.

و عن ابی هریرة قال قال رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله و سلّم: «ثلاثة لا ترد دعوتهم، الامام العادل و الصائم حین یفطر، و دعوة المظلوم، تحمل علی الغمام تفتح لها ابواب السماء، و یقول الرب عز و جل: لا نصرتک و لو بعد حین. و فی روایة الذاکر اللَّه کثیرا، مکان قوله و الصائم حین یفطر.»

أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ خداوندان معانی گفتند: این تشریف است و تخفیف و آنچه گفت فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی تکلیف است و تشدید، چون بعز خویش دانست که بار حکم و تکلیف بر بنده می‌نهد، نخست او را بشارت داد به این کرامت و نواخت که گفت أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ، تا بنده باین بشارت و کرامت آن بار حکم و تکلیف بر وی آسان شود. و نظیر این در قران فراوانست: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ارْکَعُوا وَ اسْجُدُوا و قال تعالی یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ هذا و امثاله.

فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَ لْیُؤْمِنُوا بِی هر چند که استجابت و ایمان بمعنی متقارب اند، امّا فرق آنست که استجابت بحکم استعمال در اعمال جوارح ظاهر رود، و ایمان در اعتقاد دل. و گفته‌اند استجابت بنده قول «لا اله الا اللَّه» است علی ما روی فی بعض الکتب ان اللَّه عز و جل قال لملائکته ادعوا لی عبادی، قالوا یا رب کیف و السماوات السبع دونهم و العرض فوق ذلک! قال انهم اذ قالوا لا اله الا اللَّه، فقد استجابوا لی. و قال بعض المفسرین فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی ای فلیجیبوا نی ای فی ما افترضت علیهم و تعبدتهم به من الایمان بی و برسولی و الطاعة لی.

اگر کسی گوید این دو آیت چون اجنبی است در میان احکام روزه که پیشین آیت و پسین آیت از احکام روزه است، پس چه فایده را این در میان آورد؟ جواب آنست که این همه متقارب‌اند و هیچ تجانب نیست، که اللَّه تعالی در پیشین آیت گفت، وَ لِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلی‌ ما هَداکُمْ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ایشان را بر ذکر خود داشت، و بتکبیر و شکر فرمود، آن گه ایشان را بثواب این تکبیر و شکر امیدوار کرد.

یعنی آن کس که وی را ذکر و شکر می‌کنید بشما نزدیک است، آواز شما می‌نیوشد و اجابت دعا میکند، این عارضی بود که در میان آمد لایق آیت پیشین، و تمامی آن.

پس آن گه باحکام روزه باز گشت که: أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَةَ الصِّیامِ... الآیة سبب نزول این آیت آن بود. که در ابتداء اسلام که فرمان آمده بود بروزه ماه رمضان، کسی که افطار کردی طعام و شراب و مباشرت اهل خویش او را حلال بودی و گشاده، تا آن گه که بخفتی، یا نماز خفتن کردی، پس بعد از آن حرام بودی هم طعام و هم شراب و هم مباشرت. تا دیگر شب. عمر خطاب شبی بعد از آنکه نماز خفتن کرده بود دست بزن خویشتن برد آن گه خود را ملامت کرد، و می‌گریست، باین مخالفت شرع که از وی بیامده بود، بحضرت مصطفی صلی اللَّه علیه و آله و سلّم آمد، و قصه خویش باز گفت، و رخصت طلبید. رسول خدای صلّی اللَّه علیه و آله و سلم گفت «ما کنت جدیرا بذلک یا عمر!»

این نه سزای تو است که کردی، در آن حال جماعتی برخاستند که همین واقعه افتاده بود ایشان را، و همه معترف شدند، پس خدای تعالی در شأن ایشان این آیت فرستاد. عبد الرحمن بن ابی لیلی بطریقی دیگر روایت میکند، میگوید عمر خطاب پیش مصطفی آمد گفت: یا رسول اللَّه دوش کام خود از اهل خود طلب کردم گفت که من خواب کرده‌ام، پنداشتم که بهانه است، دست بوی بردم و کام خود از وی برداشتم. رسول صلی اللَّه علیه و آله و سلم گفت یا عمر بدانچه کردی سزاوار نه! پس رب العالمین از بهر عمر این آیت فرستاد، و مسلمانان را رخصت داد.

أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَةَ الصِّیامِ الرَّفَثُ إِلی‌ نِسائِکُمْ رفث اینجا کنایت از جماع است و هر چه در قرآن آمد از مباشرت و ملامست و افضا و دخول. قال ابن عباس رض ان اللَّه عز و جل حی کریم یکنّی هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ ای هن سکن لکم و انتم سکن لهن، لباس اینجا کنایت است از رسیدن مرد بزن و زن بمرد بی جامه، همچنانک جای دیگر گفت وَ فُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ و فی الخبر «الولد للفراش»

اهل معانی گفتند: لباس آن جامه است که فاتن دارد، و شعار گویند پس مرد و زن را بدین معنی لباس خواند که یکدیگر را همچون جامه‌اند مر تن را. و گفته‌اند: ایشان را لباس از بهر آن خواند، که هر دوستر یکدیگرند از آنچه ناپسندیده شرعست، و دلیل برین قول آن خبرست که رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلم گفت، «من تزوّج فقد احرز دینه»

عَلِمَ اللَّهُ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَخْتانُونَ أَنْفُسَکُمْ ای تظلمون انفسکم بالجماع لیالی رمضان، فَتابَ عَلَیْکُمْ ان عاد علیکم بالترخیص، وَ عَفا عَنْکُمْ ما فعلتم قبل الرخصة، فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ همه امّت را میگوید بر سبیل اباحت نه بر سبیل ایجاب. چنانک در آن خبر گفت: «تناکحوا تکثروا»

، تناکحوا امر اباحت است نه امر وجوب، بَاشِرُوهُنَّ هم چنان است، میگوید اکنون می‌رسید باهل خویش، مباشرت رسیدن دو بشره بود بهم بی جامه.

وَ ابْتَغُوا ما کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ می‌جوئید آنچه اللَّه شما را نوشت در لوح محفوظ از فرزندی که باشد شما را.

در خبر می‌آید، که اعمال بنی آدم بمرگ همه منقطع شود و گسسته گردد، مگر صدقة روان، و فرزند پارسای شایسته، که پدر خویش را دعا گوید بعد از وی. و در خبر می‌آید که: ملک تعالی بنده را بنوازد و بزرگ گرداند، بنده گوید بار خدایا بچه عمل مرا باین رتبت رسانیدی؟ گوید بدعاء ولدک لک.

معاذ جبل گفت وَ ابْتَغُوا ما کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ یعنی لیلة القدر، حسن خواند وَ ابْتَغُوا ما کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ بر پی آن فرمان ایستید که اللَّه شما را نوشت.

وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا این در شأن ابو قیس آمد، صرمة بن انس بن صرمة که همه روز در کار بود بکشاورزی و روزه داشت، چون شب در آمد اهل وی خواست که طعامکی گرم از بهر وی بسازد، چون آن طعامک بساخت، ابو قیس از ماندگی در خواب شده بود، چون بیدار شد گفت: نخورم که مخالفت شرع باشد و نافرمانی حق، پس روزه در روزه پیوست و در نیمه روز بی طاقت شد، چنانک بیهوش گشت. رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلم چون او را چنان رنجور دید، گفت چه رسید ترا؟ ابو قیس قصه خویش بگفت، رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم پاره در گرفت، در حال آیت آمد وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا ای اللّیل کله.

حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الْخَیْطُ الْأَبْیَضُ الآیه. تفسیر این مصطفی ع عدی حاتم را در آموخت گفت: «صلّ کذا و کذا و صم فاذا غابت الشمس فکل و اشرب حتی یتبیّن لکم الخیط الأبیض من الخیط الاسود، عدی حاتم گفت چون این از مصطفی بشنیدم فراز گرفتم یک رشته سپید و دیگری سیاه، و بوقت صبح در آن مینگرستم و هیچ بر من روشن نمی‌شد، آن گه با رسول بگفت که من چه کردم، رسول بخندید گفت: «یا ابن حاتم انّک لعریض القفا»

قال ابو سلیمان الخطابی هذا یتأوّل علی وجهین: احدهما ان یکون کنایة عن الغباوة و سلامة الصدر، و الثانی انه اراد انک غلیظ الرقبة وافر اللحم، لان من اکل بعد الصبح لم ینهکه الصوم، و لم یبن له اثر فیه، ثم قال: «یا ابن حاتم انما ذاک بیاض النهار من سواد اللیل» ای پسر حاتم آن رشته سپید و سیاه مثلی است تاریکی شب و روشنایی روز را، نبینی که در عقب گفت: مِنَ الْفَجْرِ فجر نامیست اول بامداد را که نفس صبح بشکافد از شب، و در خبر می‌آید که «الفجر فجران: فجر یحرم فیه الطعام و تحلّ فیه الصّلاة، و فجر تحرم فیه الصّلاة، و یحل فیه الطعام»

فجر دواند، فجر صادق، فجر کاذب، اول فجر کاذب پدید آید سپیدی از مشرق ظاهر شود و ارتفاع گیرد مانند عمودی، و چندانک ربع آسمان طول آن برکشد، و عرب آن را ذنب السرحان گویند، و بقدر دو ساعت که از شب مانده باشد این فجر کاذب بپاید، آن گه اندک اندک باز میشود و در افق تاریکی می‌افزاید، پس از میان ظلمت فجر صادق سر بر زند، سرخی باشد که بعرض افق باز می‌افتد بتدریج، مصطفی ع ازینجا گفت: «لیس الفجر بالابیض المستطیل و لکنه الاحمر المعترض»

چون این فجر صادق آغاز کند طعام خوردن بر روزه دار حرام شود، و وقت نماز در آید، چنانک در خبر گفتیم. و بنده باید که در آن وقت بیدار باشد، که آن وقتی عزیز است و ساعتی بزرگوار، و رب العالمین از شرف آن سوگند بدان یاد کرده و گفته وَ الصُّبْحِ إِذا تَنَفَّسَ.

ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّیامَ إِلَی اللَّیْلِ الایة پس آن گه روزه خویش تمام کنید تا بشب، این إِلی‌ غایت راست که چون شب در آمد روزه بغایت رسید، و وقتش سپری گشت، و روزه دار در حد فطر افتاد اگر طعام خورد و اگر نه، و در بعضی روایات بیاید اکل او لم یأکل و مصطفی ع مواصلت کرد، روز و شب در هم پیوست، و طعام نخورد، جبرئیل آمد و گفت «قبلت مواصلتک و لا تحل لامّتک من بعدک» وصال تو پذیرفتند و امت ترا بعد از تو روا نیست که وصال کنند.

وَ لا تُبَاشِرُوهُنَّ وَ أَنْتُمْ عاکِفُونَ فِی الْمَساجِدِ این در شأن جماعتی آمد از یاران رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که در مسجد معتکف می‌نشستند، پس چون ایشان را ضرورتی پیش میآمد از بهر آن ضرورت بیرون می‌شدند، و در میانه باهل خود می‌رسیدند، آن گه بعد از غسل بمسجد باز می‌شدند، رب العالمین گفت وَ لا تُبَاشِرُوهُنَّ وَ أَنْتُمْ عاکِفُونَ فِی الْمَساجِدِ تا معتکف باشید در مسجدها بزنان خود مرسید و نزدیکی مکنید عکوف از روی لغت اقامت است، پائیدن بدرنگ و آرام، قال اللَّه تعالی فَأَتَوْا عَلی‌ قَوْمٍ یَعْکُفُونَ عَلی‌ أَصْنامٍ لَهُمْ و از روی شرع پائیدن است در مسجد بر وجه طاعت و قربت نیّت در آن شرطست، که قربت بی نیّت درست نیاید، و به‌

قال النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم «انما الاعمال بالنیّات»

ای صحة الاعمال بالنیات و مسجد در آن شرطست که گفت وَ أَنْتُمْ عاکِفُونَ فِی الْمَساجِدِ و مستحبّ است که با اعتکاف روزه دارد، پس اگر روزه ندارد اعتکاف درست باشد، بمذهب شافعی، که در اصل وی روزه از شرط اعتکاف نیست، و لهذا

قال عمر «انی نذرت ان اعتکف لیلة فی الجاهلیة» فقال النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم «أوف بنذرک»

و بدانک معتکف چنان فرا نموده است که من از جهان گریخته‌ام، و کرده همه سال را درمان ساز آمده‌ام، و درگاه را لزوم گرفته‌ام، و آستانه بالین کرده‌ام و خاک بستر، تا نیامرزی باز نگردم ازین در، لا جرم در خبر می‌آید که چون معتکف بیرون آید، او را گویند بیرون آری از گناه خویش چنان که آن روز که از مادر زادی. و فی الخبر من اعتکف عشرا فی رمضان کان کحجّتین و عمرتین»

و فی الاثر «من اعتکف یوما فکعدل عشر رقاب، و من اعتکف یومین فعدل عشرین رقبة، و من اعتکف ثلاثة ایام فعدل ثلثین رقبة، و من اکثر فعلی قدر ذلک.»

و فاضلتر آنست که در دهه آخر ماه رمضان معتکف نشیند، که مصطفی ع چنین کردی. و هرگز اعتکاف درین دهه دست بنداشتی. و درست است که یک سال سی روز معتکف نشست، و سال دیگر بیست روز، آن سال که سی روز نشست، سبب آن بود که ده روز پیشین معتکف نشست طلب شب قدر را، جبرئیل آمد و گفت آنچه می‌جویی در پیش است، پس ده روز میانین نشست، جبرئیل گفت دیگر باره آنچه میجویی در پیش است. پس ده روز پسین معتکف نشست تمامی سی روز. اما آن سال که بیست روز معتکف نشست، چنان بود که پیشین سال بغزا بود با یاران و اعتکاف از وی فائت شد. دیگر سال ده روز سال گذشته را قضا کرد، و ده روز آن سال را که در آن بود، و یک سال چنان افتاد که اعتکاف وی در ماه رمضان فائت شد، و در شوال معتکف نشست، و سبب آن بود که بمسجد آمد و خیمه زد اعتکاف را، زنی از زنان وی دستوری خواست باعتکاف، او را دستوری داد پس دیگر زنان آمدند و بمسجد خیمه زدند، عایشه و حفصه و دیگران، مصطفی نگاه کرد خیمها دید زده، خشم گرفت گفت باین می پارسایی خواهید؟ من امسال معتکف نمی‌نشینم، و بیرون آمد از اعتکاف خویش، پس در ماه شوال آن ده روز قضا کرد.

تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ قیل فرائض اللَّه و شروطه، و قیل ممنوعاته. این اندازها است که خدای نهاد در دین خویش، میان طاعت و معصیت پسند و ناپسند. فَلا تَقْرَبُوها گرد اندازهای وی مگردید بسست فرا گرفتن و فرو گذاشتن.

کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ آیاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ.

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode