گنجور

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عنصری

جام از لب تو گونۀ مرجان گیرد

وز جعد تو باد بوی ریحان گیرد

نقاش چو نقش تو نیاراید به

دیدار تو باز دل گروگان گیرد

مولانا

آن روز که جانم ره کیوان گیرد

اجزای تنم خاک پریشان گیرد

بر خاک بانگشت تو بنویس که خیز

تا برجهم از خاک و تنم جان گیرد

قاسم انوار

گر دلبر من شیوه مستان گیرد

بر عاشقان خود هزار دستان گیرد

نومید مشو ازو،که در آخر کار

هم عاقبت کار تو آسان گیرد

وحشی بافقی

تیرت چو ره نشان پران گیرد

هر بار نشان زخم پیکان گیرد

از حیرت آن قدرت بخت اندازی

مردم لب خود بخش به دندان گیرد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه