گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
مسعود سعد سلمان

به سوی هند خرامید بهر جستن کین

رکاب خسرو محمود سیف دولت و دین

گشاده چتر همایون چو آسمان بلند

کشیده رایت عالی بر اوج علیین

قرار برده ز برنده خنجر هندی

ز بهر آنکه دهد بوم هند را تسکین

ز عکس خنجر او آفتاب خیره شده

ز سم مرکب او زلزله گرفته زمین

چه تاب دارد نخجیر و آهو و روباه

چو سوی صید خرامد ز بیشه شیر عرین

خدایگانا این داستان معروف است

که کرد بنده به شعر خود اندرون تضمین

هزار بنده ندارد دل خداوندی

هزار کبک ندارد دل یکی شاهین

هزار سرکش هر روز بامداد پگاه

به پیش فرش تو بر خاک می نهند جبین

همه غلام تو اند با که کرد خواهی رزم

همه رهی تو اند از که جست خواهی کین

مگر ز بهر تماشا به راه و رسم شکار

یکی خرامی ناگه ز راه هند به چین

بگرد شاها اندر جهان که گشتن تو

دهد جهان را ترتیب و ملک را تزیین

تو آسمان برینی و بی گمان باشد

ثبات گیتی از گشت آسمان برین

به کار نایدت از بهر رزم تیغ و عمود

نه نیز حاجت باشد به خنجر و زوبین

جهان بگیری بی آنکه هیچ رنج بری

به حزم صادق و عزم درست و رای رزین

زهی موفق و مسعود پادشاه بزرگ

زهی مظفر و منصور شهریار زمین

هزار بحری هنگام بزم در یک صدر

هزار شیری هنگام رزم در یک زین

تو را بیژن و گرگین صفت چگونه کنم

که هر غلام تو صد بیژنست و صد گرگین

چو بر فروختی از تیغ آتش اندر هند

به شهر فارس فرو مرد آتش برزین

به هر چه قصد کنی مر تو را چه باک بود

چو هست ایزد در کارها دلیل و معین

به هر کجا که نهی روی باشدت بی شک

فتوح و نصرت پیوسته بر یسار و یمین

همیشه بادی تابنده تر ز بدر منیر

همیشه بادی پاینده تر ز کوه متین

به هر رهی که روی رهبر تو فتح بود

کراست در همه آفاق رهبری به ازین

نه دیر باشد شاها که کلک هفت اقلیم

چنانکه هند شود مر تو را به زیر نگین

هزار شهر گشایی ز شهرهای بزرگ

هزار نامه فتحت رود سوی غزنین

محل رتبت تو بر شده به مهر سپهر

ثبات ملک تو پیوسته بر شهور و سنین

مباد هرگز عمر تو را فنا یا رب

مباد هرگز ملک تو را زوال آمین