تنم از رنج گرانبار مکن گو نکنم
جگرم چون دلم افگار مکن گو نکنم
دل نزارست ز عشق تو ببخشای برو
تن نزارست به غم زار مکن گو نکنم
بر من ار بخت گشاده کند از عدل دری
آن دراز هجر به مسمار مکن گو نکنم
خار هجر تو بتا تازه گلی زاد ز وصل
آن گل اکنون به جفا خار مکن گو نکنم
عهد کردی که ازین پس نکنم با تو جفا
کردی این بار و دگر بار مکن گو نکنم
صعب دردیست جدایی تو به هر هفته مرا
به چنین درد گرفتاری مکن گو نکنم
به دگر دوستیی کردی اقرار و مرا
چون خبر دادند انکار مکن گو نکنم
گنهی چون بکنی عذری از آن کرده بخواه
پس از آن بر گنه اصرار مکن گو نکنم
من هوادار دل آزارم هرزه دل خویش
از هوای من بیزار مکن گو نکنم
تیز بازاری هر جای به آزار تو تیز
از هوای من بیزار مکن گو نکنم
ای مرا روی تو چون جان و دل و دیده عزیز
به همه چیز مرا خوار مکن گو نکنم
بر من ای زلف تو و روی تو همچون شب و روز
روز روشن چو شب تار مکن گو نکنم
جای مهر تو دلست ای دلت از مهر تهی
پس دلم را ز تن آوار مکن گو نکنم
چون نیم نزد تو ماننده دینار عزیز
رخم از رنگ چو دینار مکن گو نکنم
ای تن آسان دل آسوده ز بیماری هجر
کار من بر من دشوار مکن گو نکنم
این دلم را که همه مهر و وفای تو گرفت
به غم و انده بیمار مکن گو نکنم
این دل خسته به اندازه تو رنج کشید
غم برین خسته دل انبار مکن گو نکنم
کم شود مهر چو بسیار شود ناز بتا
ناز با عاشق بسیار مکن گو نکنم
ای بدان وی دل افروز چو گلنار ببار
دلم آگنده تر از نار مکن گو نکنم
آخر آن لاله رخسار تو پژمرده شود
تکیه بر لاله رخسار مکن گو نکنم
ای دل ار هجر کشد لشکر اندوه مترس
علم صبر نگونسار مکن گو نکنم
عاشقا جور و جفا دیدی هرگز پس ازین
یاد بد عهد جفاکار مکن گو نکنم
گر نخواهی که گل تازه تو خار شود
یاد آن لعبت فرخار مکن گو نکنم
غم آن نرگس مخمور مخور گو نخورم
هوس آن گل بر بار مکن گو نکنم
هیچ کس نیست که راز تو نگه خواهد داشت
با کس این راز پدیدار مکن گو نکنم
ور تظلم کنی از عشق تو ای سوخته دل
پیش سلطان جهاندار مکن گو نکنم
او نداد که تو را عشق چنین سخره گرفت
خویش را رسوا زنهار مکن گو نکنم
بنده عشق همی خواهی خود را به نهان
با کس این بندگی اظهار مکن گو نکنم
بندگی شاه جهان را کن و از عشق بتاب
جز بدین بندگی اقرار مکن گو نکنم
شاه مسعود که چون همت او یاد کنی
یاد این گنبد دوار مکن گو نکنم
علم و حلمش را گر نسبت خواهی که کنی
جز به دریا و به کهسار مکن گو نکنم
ای ز عدل ملک عادل در سایه عدل
گله چرخ ستمکار مکن گو نکنم
ای به بخشش نظری یافته از مجلس شاه
جمع جز زر به خروار مکن گو نکنم
ای سخندان تو اگر مدحت شه گویی امید
جز به داننده اسرار مکن گو نکنم
گر عیار هنر شاه جهانی خواهی جست
جز کفایت را معیار مکن گو نکنم
قیمت هر چه برآرد به زبان شاه جهان
کمتر از لؤلؤ شهوار مکن گو نکنم
ور تو تشبیه کنی بزم ملک را در شعر
جز به آراسته گلزار مکن گو نکنم
ور همی نکته ای از خلق خوشش یاد کنی
صفت از کلبه عطار مکن گو نکنم
گر نخواهی که تو را بفسرد اندر رگ خون
وصف آن خنجر خونخوار مکن گو نکنم
مار زخمست به گرد صفتش هیچ مگرد
دست را در دهن مار مکن گو نکنم
گر همی مدحت شه گفت بخواهی به سزا
لفظ جز لؤلؤ شهوار مکن گو نکنم
ور تو خواهی که کنی شه را در مدح صفت
به جز از وارث اعمار مکن گو نکنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره درد و رنج ناشی از عشق و جدایی است. شاعر از شکنجههای عاطفی خود میگوید و به معشوقش درخواست میکند که او را بیشتر به زحمت نیندازد. او به وفاداری و عشق خود اشاره میکند و از معشوق میخواهد که به او جفا نکند و از گفتن وعدههای تکراری خودداری ورزد. شاعر همچنین به مشکلاتی که ناشی از جدایی و غم عشق است، اشاره کرده و میخواهد که معشوقهاش در رفتار خود تجدیدنظر کند تا دیگر آسیب نبیند. در نهایت، شاعر درباره عشق و بندگی خود تأکید میکند و از ارزشهای انسانی و عشق واقعی سخن میگوید.
هوش مصنوعی: بدن من را تحت فشار و زحمت نگذار، زیرا نمیتوانم تحمل کنم. دل من هم از این وضعیت ناراحت است، پس لطفاً بیشتر آزارم نده.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر عشق تو رنجیده است، ببخشای که جسم من به خاطر غم تو در عذاب است. نکن، نکن که دیگر نمیتوانم بیشتر از این تحمل کنم.
هوش مصنوعی: اگر روزی مقدر شود که بخت من به روی من لبخند بزند و از انصاف درگاهی برایم باز کند، آن وقت دیگر به طولانی بودن فراقم اشاره نکن، زیرا من دیگر دلتنگی نخواهم کرد.
هوش مصنوعی: دوری تو مانند خاری در دلم است، ای کسی که زیباییات مانند گل است. اکنون که به وصالت رسیدهام، مرا به درد و رنج ننداز و نگو که آن را فراموش میکنم.
هوش مصنوعی: تو قول داده بودی که از این به بعد با من بدی نکنی، اما این بار به من جفا کردی. امیدوارم دیگر چنین کاری نکنی و بگویی که دیگر نخواهم کرد.
هوش مصنوعی: دوریت برای من درد بزرگی است. هر هفته به خاطر این جدایی رنج میکشم. خواهش میکنم بیش از این مرا در این درد گرفتار نکن.
هوش مصنوعی: اگر با کسی دیگر دوستی کردی و من را از این موضوع مطلع کردند، انکار نکن و بگو که من هیچ کارهام.
هوش مصنوعی: اگر گناهی مرتکب شدی، پس از آن نباید بهانهتراشی کنی. بعد از ارتکاب گناه، بر آن تأکید نکن و بگو که دیگر آن کار را نخواهم کرد.
هوش مصنوعی: من عاشق دلشکستهام و قلبم از طرف کسی که عاشقش هستم، رنجیده و دلگیر است. خواهش میکنم از محبت من خسته نشوید و بیمحبتی نکنید، زیرا من هرگز بیمحبت نخواهم بود.
هوش مصنوعی: هر جا که میروی، خواهش میکنم با آزار و اذیت من رفتار نکن و از حال من بد برخورد نکن.
هوش مصنوعی: ای محبوب من، تو برای من به اندازه جان و دل و چشم باارزش هستی، لطفاً به من بیاحترامی نکن و مرا نگران نکن.
هوش مصنوعی: ای زلف و روی تو، مانند شب و روز، روشنایی روز را مثل شب تار نکن. نیازی ندارم که این کار را انجام دهی.
هوش مصنوعی: جای عشق تو در قلب من است، اما دل تو از عشق خالی شده است. پس، دلم را از وجودم جدا نکن، زیرا من دیگر نمیتوانم تحمل کنم.
هوش مصنوعی: وقتی که در نزد تو هستم، خوشحال و باارزش هستم، اما رنگ رخسارم مثل دینار طلایی است. پس لطفاً نگو که این حال را نکنم.
هوش مصنوعی: ای کسی که به راحتی زندگی میکنی و آرامی قلبت از دوری من، شرایط من را بر من سخت نکن و بگو که من از این کار ناتوانم.
هوش مصنوعی: دل من که پر از عشق و وفای توست، به غم و اندوه مبتلا نکن، حتی اگر دیگر نمیتوانم به تو عشق بورزم.
هوش مصنوعی: این دل خسته به اندازه تو درد و رنج کشیده است. دیگر بر درد و غم این دل خسته، بار نگذار و چیزی نگویید که من نمیخواهم.
هوش مصنوعی: هر چه عشق و محبت بیشتر شود، زیبایی و ناز معشوق نیز کم میشود. ای معشوق، ناز و اداهای خود را بر من زیاد نکن، من دیگر این کار را نخواهم کرد.
هوش مصنوعی: ای کسی که با خود زیبایی و روشنی میآوری، مانند باران بر دل من بریز. دل من پر از آتش و شعله است، اما نگذار که این شعله بیشتر شود.
هوش مصنوعی: در نهایت، زیبایی و جوانی تو نیز روزی کمرنگ و بیرنگ خواهد شد، پس به این زیبایی تکیه نکن و بر آن اعتماد نداشته باش.
هوش مصنوعی: ای دل، اگر جدایی به تو سخت بگذرد و غم تو را محاصره کند، نترس. صبر خود را از دست نده و اجازه نده که ناامیدی به سراغت بیاید. به خود بگو که نمیگذارم این حال ادامه یابد.
هوش مصنوعی: ای عاشق! تو دیگر پس از این، به یاد بدعهدیها و ظلمهایی که دیدهای، فکر نکن و به آنها توجه نداشته باش. من نمیخواهم دوباره چنین چیزهایی را تجربه کنم.
هوش مصنوعی: اگر نمیخواهی گل تازهات به خار تبدیل شود، به یاد آن معشوق زیبایت فکر نکن و بگو که من نیز این کار را نمیکنم.
هوش مصنوعی: غم آن نرگس مست را نخور که من به سراغ هوس آن گل نمیروم، پس خواهش نکن که این کار را نکنم.
هوش مصنوعی: هیچکس وجود ندارد که بتواند رازی که داری را از دیگران پنهان نگه دارد، پس این راز را با کسی در میان نگذار و اصلاً دربارهاش صحبتی نکن.
هوش مصنوعی: اگر از عشق تو شکایت کنم، ای دل سوخته، پیش پادشاه عالم چنین بگو که من هرگز چنین چیزی نمیکنم.
هوش مصنوعی: او نگذاشت که عشق تو را به تمسخر بگیرد و خود را رسوا کند. پس خواهش میکنم این کار را نکن.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی بنده عشق باشی، نباید این بندگی را به طور آشکار با کسی نشان دهی. بگو که این کار را نمیکنم.
هوش مصنوعی: به خدمتگذاری و بندگی پادشاه هستی ادامه بده و جز این خدمت، به عشق چیزی نگو، حتی اگر بخواهی انکار کنی.
هوش مصنوعی: شاه مسعود، کسی است که وقتی یاد همت و تلاش او میافتی، نباید به یاد این دنیا و تغییرات آن بیفتی. بگذار تا از این فکرها دور بمانم.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی از علم و ادب او سخن بگویی، جز به عظمت دریا و کوهها اشاره نکن، زیرا من نمیتوانم چیزی بیشتر از این دربارهاش بگویم.
هوش مصنوعی: ای پادشاهی که به عدل و انصاف معروفی، در سایهی عدل تو، دور از ستم چرخ روزگار را به نرمی بچرخان. نگذار تا بیعدالتی و ستم حاکم شود.
هوش مصنوعی: ای کسی که با نگاه مهرت، از محفل پادشاه به نعمت و بخشش دست یافتهای، دیگر به جز طلا و ثروت زیاد، چیزی درخواستی نکن، زیرا من نمیتوانم به تو چیزی دهم.
هوش مصنوعی: ای سخندان، اگر بخواهی در وصف پادشاه سخن بگویی، امیدی جز به کسی که اسرار را میداند نداشته باش، که من این کار را نخواهم کرد.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی به ارزش واقعی هنر انسانها پی ببری، نباید تنها به کفایت و حد معمول بسنده کنی و باید دنبال معیارهای بالاتری باشی.
هوش مصنوعی: هر چیزی که زبان شاه جهان بگوید، ارزشش از مروارید شهوار کمتر است. پس صحبت نکن و نگو که من این را نمیگویم.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی مجلس پادشاهی را در شعر تشبیه کنی، تنها به زیبایی باغ و گلها اشاره کن و از این کار پرهیز کن.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی از زیباییهای خلق و خوی دیگران یاد کنی، بهتر است که از کلبه عطار سخنی به میان نکشی. بگو که من این کار را انجام نمیدهم.
هوش مصنوعی: اگر نمیخواهی در رگهای خونت آسیبی وارد شود، پس درباره آن خنجر خطرناک صحبت نکن، چون نمیخواهم چنین چیزی را انجام دهم.
هوش مصنوعی: زخم مار به خاطر ویژگیهای آن است؛ بنابراین به دست خودت نزدیکش نشو و فریب نخور، زیرا ممکن است دچار خطر شوی.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی از بزرگی و ویژگیهای شاه ستایش کنی، جز کلمات زیبا و گرانبها مانند مروارید استفاده نکن، و اگر چنین نمیکنی، پس بهتر است که سکوت کنی.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی که در وصف ویژگیهای پادشاه، مدح و ستایش کنی، جز از وارثان او چیزی نگو و این کار را نکن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.