گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

شکل مناره چو ستونی ز سنگ

از پی سقف فلک شیشه رنگ

آن که ز زر بر سرش افسرشده است

سنگ ز نزدیکی خور زر شده است

سنجر سنگین که ستون سپهر

آمده از مهر و شده هم به مهر

سنگ وی از بس که به خورشید شود

زو از خورشید عیاری نمود

از پی بررفتن هفت آسمان

کرد زمین تا به فلک نرد بان

گرد سرش کرد موذن چو گشت

قامتش از مسجد عیسی گذشت

موذنش آن جا که اقامت کشید

قامت موذن نتواند رسید

مسجد جامع ، زدرون ، چون بهشت

حوض ، زبیرون ، شده گوهر سرشت

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode