مرا غمی ست که پیدا نمی توانم کرد
حکایت دل شیدا نمی توانم کرد
تو حال من خود ازین روی زرد بیرون بر
که من به روی تو پیدا نمی توانم کرد
درونه خون شد و سختی جان من بنگر
که دل هنوز شکیبا نمی توانم کرد
بدین خوشم که تو باری درون جان منی
من ار به خاطر تو جا نمی توانم کرد
ازان گهی که تماشای روی تو کردم
به هیچ باغ تماشا نمی توانم کرد
مگر تو خود به کرم باز بخشی این دل ریش
که من ز شرم تقاضا نمی توانم کرد
گذاشتم دل خسرو به زلف تو، چه کنم؟
ز دزد خواهش کالا نمی توانم کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از غم و درد عمیق خود سخن میگوید. او از حال ناخوشایند دلش که ناشی از عشق به معشوق است، میگوید و میخواهد احساساتش را بیان کند، اما نمیتواند. او تصریح میکند که با وجود مشکلات و سختیها، عشق به معشوقش، برایش خوشایند است و نمیتواند به هیچ چیز دیگر فکر کند. شاعر خواستار رحمت و بخشش معشوق است تا بتواند دلش را التیام ببخشد، اما از بیان درخواستش شرم دارد و در نهایت به وضعیتی گرفتار شده که نمیتواند به خواستههایش عمل کند.
هوش مصنوعی: من دلی پر از غم دارم که نمیتوانم به کسی بگویم و نمیتوانم داستان دل حالم را عرضه کنم.
هوش مصنوعی: تو حال من را به خاطر رنگ زرد بیحالیم متوجه نشو، چون من نمیتوانم احساساتم را در چهرهام به تو نشان دهم.
هوش مصنوعی: درونم پر از درد و رنج است، ولی هنوز قلب من صبور نمیشود.
هوش مصنوعی: من از این خوشحالم که تو در عمق وجودم هستی، حتی اگر نتوانم به خاطر تو جایی برای خودم ایجاد کنم.
هوش مصنوعی: زمانی که چهرهی تو را دیدم، دیگر هیچ باغی را برای تماشا نمیتوانم نگاه کنم.
هوش مصنوعی: آیا تو خودت با لطفی که داری، به این دل شکسته رحم میکنی؟ زیرا من از روی شرم نمیتوانم درخواست کنم.
هوش مصنوعی: دل من را به زیبایی تو سپردهام، چه کاری از دستم برمیآید؟ نمیتوانم از دزدی که خواستههایم را میرباید، شکایت کنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.