گر دل عاشقم از عشق تو رنجور شود
کلبه جان ز بلاهای تو معمور شود
هست روشن به رخت دیده، اگر خاک رهت
باز در دیده کشم، نور علی نور شود
گشت اعمی، چو خط سبز ترا دید رقیب
چشم افعی چو زمرد نگرد، کور شود
حالیا چشم تو مست است، چها می کند او؟
آه، اگر غمزه زنان آید و مخمور شود
گفت لعلت به تبسم که دل از ما برگیر
از عسل، امر محال است، مگس دور شود
می رود جان به سر کوی تو دیدار طلب
موسی، آری، طلبد وصل که بر طور شود
جان من روی تو شد، ای خوشی جانم، اگر
خسرو سوخته از وصل تو مسرور شود!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هرکه او نام تو گوید دم او نور شود
ظلمت غیر تو از جان ودلش دور شود
آفتاب ارنبود از رخ چون خورشیدت
سربسر عرصه آفاق پر از نور شود
ماه روی تو مدد گر نکند هر روزش
[...]
عشق یک پرده از آن عاشق پر نور شود
تا به چشم بد اگر کس نگرد کور شود
حلقه دام گرفتاری ما آزادی است
سایه سرو مباد از سر ما دور شود
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.