بگذشت و نظر نکرد ما را
بگذاشت ز صبر فرد ما را
با این همه شاید ار بگوید
پروانه چو شمع سرد ما را!
ما بی خبر از نظاره بودیم
جان رفت و خبر نکرد ما را
گر دیده به خاک در نریزد
از دور بس است گرد ما را
ای بی خبران که پند گویید
بهر دل یاوه گرد ما را
دانند که نی به اختیار است
چشم تر و روی زرد ما را
صد شربت عافیت شما را
یک چاشنیی ز درد ما را
خاکستری از وجود ما ماند
بس کاتش عشق خورد ما را
هر چند بسوخت خسرو از شوق
این شعله مباد سرد ما را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.