چون بهر خرامیدن بارم ز زمین خیزد
بس دشنه که یاران را اندر دل و دین برخیزد
سر و قد نوخیزش بنشت مرا در دل
نه دل که به جان شیند سروی که چنین خیزد
شبها که کنم ناله بر یاد قدش، از من
قامت شنود مؤذن چون بانگ پسین خیزد
گویی که صبا دل را برداشت ز جای خود
چون در تگ اسپ خود آن ماه ز زین خیزد
بس کز حسد چشمش بیمار شود نرگس
از شاخ عصا سازد، آنگه ز زمین خیزد
گر تیغ کشد بر من، من سر نکشم از وی
کز من همه مهر آید، وز وی همه کین خیزد
ترسان گذرم سویش کز گوشه چشم او
با تیر و کمان ناگه ترکی ز کمین خیزد
من سوخته عشقم، تو دم دمیم ای دل
این سوخته را آتش آخر هم ازین خیزد
گر لعل لبش یابد زان گونه گزد خسرو
کز کار بر آن خاتم صد نقش نگین خیزد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.