بهار آمد و گلهای بوستان بشکفت
به خوش دلی و طرب روی دوستان بشکفت
بدان صفت که گل از باد نشکفد به چمن
ز باده باده کشان را بهار جان بشکفت
به دیده پرس که آبش چو آب در غلطید
ز می چو عارض خوبان دلستان بشکفت
گل از شراب بدانسان که بشکفد در جام
به کوی دوست گل از خون عاشقان بشکفت
بتان بترس قدم می نهند بر لاله
که همچو شعله آتش به بوستان بشکفت
ز بس که غنچه دم بسته از صبا دم زد
درون پوست نگنجید و در زمان بشکفت
چنان که گل به خوی مصطفی شکفت به خاک
رخم ز سوزن خاک ره بتان بشکفت
نسیم مشک جهان گیر شد، چو خسرو را
ز یاد مدحت تو غنچه در دهان بشکفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.