پیش از این من با جوانان آشنایی کردمی
کاشکی زیشان هم از اول جدایی کردمی
از دل گمگشته اکنون گوش نتوانم نهاد
زانکه اول وصف خوبان ختایی کردمی
زین دل دوزخ اگر افروختی شمع مراد
وقتی آخر شام غم را روشنایی کردمی
یک سخن شیرین ندارم یاد از آن رویی که آن
بر جراحتهای جانی مومیایی کردمی
توبه داد این چشم شاهدباز و این شاهد مرا
زانچه من وقتی حدیث پارسایی کردمی
ای خوش آن شبها که از بهر گدایی بر درت
بر سر کوی تو بر درها گدایی کردمی
خلعت تیغت ز خون بایستی اندر گردنم
تا میان عاشقانت خودنمایی کردمی
از پی تو دوست می دارم غمت را، ورنه من
با چنان بیگانه ای کی آشنایی کردمی
زاغ نالان است خسرو بی رخت وز خار هجر
گر گلی بودی ز تو، بلبل نوایی کردمی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.