گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

مشک بر اطراف مه آورده ای

توبه به زیر گنه آورده ای

بر رخ تو کآفت جان من است

از شب یلدا سپه آورده ای

شانه کو گم کرده بر فرق تو ره

مو کشانش رو به ره آورده ای

داده ام از دیده خون، دل خسته ای

خواستم یک بوسه، نه آورده ای

رسم تو آزردن خسرو شده

باز چه رسم تبه آورده ای؟