گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

کجات جویم و گر جویمت، کجا یابم؟

غمم که داند و هم درد خود که را یابم؟

حدیث من همه جا و مرا شنیدن کشت

کجا روم که خلاصی از این بلا یابم؟

نه مستجاب دعایی ست بت پرستان را

که پای بوس بتی چون تو از دعا یابم

در آن زمان که ز هجرت به مردن آید کار

ترا که مایه عمر منی، کجا یابم؟

یکی بیا و بر این سینه پای نه نفسی

مگر که درد دل خویش را دوا یابم

به خاک پات که ماخاک گشته برنکنیم

شبیت از این سر مدبر به زیر پا یابم

ز باد چند زید آدمی بیچاره

که من زیم ز نسیم تو، گر صبا یابم

خوشم به خون خود، ار تو گهی به تربت من

زیارت آیی و این پایه خونبها یابم

چه کم شود ز تو، ای پادشاه کشور حسن؟

که یک نظر ز تو بر خسرو گدا یابم