گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

زین پای ادب نیست که در کوی تو آیم

سازم ز دو دیده قدم و سوی تو آیم

ای کاش شوم زودتری خاک که باری

با باد شرم همره و پهلوی تو آیم

در کوی تو گمره شوم از بوی تو با آنک

آنجا همه زان رهبری بوی تو آیم

خورشیدی و من ذره، کنم بی سر و پا رقص

آن لحظه که در جلوه گه روی تو آیم

گفتی که سیاست کنمت، کی بود آن تا

گل بسته و آراسته در کوی تو آیم

گفتی که برو جان ببر از من، چه روم چون

هر جا که روم بسته به یک موی تو آیم

پرسی غم خسرو ز پی شرح، زبان کو

چون پیش نمکدان سخنگوی تو آیم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode