گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

خوش بود باده گلرنگ در ایام بهار

خاصه در سایه گلهای تر اندام بهار

عاشق زار بهار است نهانی سوسن

لیک از شرم نیارد به زبان نام بهار

بر چمن بود بسی وام بهار از زر و سیم

غنچه بگشاد گره تا بدهد وام بهار

بعد ازین بینی در سایه هر سرو بلند

مجلسی کرده جوانان می آشام بهار

هوشیار اوست به نزد همه اهل معنی

که به مستی گذراند سحر و شام بهار

به غنیمت شمر، ای دوست، اگر یافته ای

روی زیبا و می روشن و ایام بهار

از پی خوردن می با سخنان خسرو

باد می آرد ازان روی تو پیغام بهار

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode