دست ز کار شد مرا، دست به یار در نشد
لابه نمودمش بسی، هیچ به کار در نشد
آه که صبر چون کند این دل بی قرار من
کز پی تنگی اندرو صبر و قرار در نشد
دل که به هدیه دادمش کاین رخ زرد بنگرد
سکه قلب داشتم زر به عیار در نشد
جان بسپردمش که تا کشته خود شماردم
گر چه که کشتن رهی هم به شمار در نشد
تا که دهان تنگ تو با نفس نسیم زد
در سر غنچه بعد ازان باد بهار در نشد
دی به کرشمه می شدی گشت چمن بسان گل
شوخی گل که از حیا باز به خار در نشد
گشت غبار خنگ تو سرمه چشم و هیچ گه
سرمه بدان نمط درین دیده تار در نشد
من به غبار خواستم در روم و نبینمش
لیک ز بس ضعیفیم تن به غبار در نشد
بر دل من فرس مران، زانکه به خانه گدا
شاه اگر چه شد درون، لیک سوار در نشد
ناله خسرو از غمش رفت به گوش آسمان
هیچ گهی به گوشت این ناله زار در نشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از احساس ناکامی و بیقراری خود صحبت میکند. او به عشق و دلدادگیاش اشاره میکند و از تلاشهایش برای جلب توجه معشوق، تلاشهایی که بینتیجه ماندهاند، سخن میگوید. شاعر از دلتنگی و صبر ناکامش ناله میکند و به شکستهایش در عشق اشاره میکند. همچنین، او به زیبا بودن معشوق و تأثیرات آن بر دل و جانش میپردازد و در نهایت دلتنگی و ناامیدی خود را عظیم میسازد. در کل، این شعر بیانگر احساسات عمیق و غمانگیز ناشی از عشق و فراق است.
هوش مصنوعی: من از کار پرداختم و دست به یاری کسی نرسید. بسیار درخواستش کردم، اما هیچ نتیجهای نگرفتم.
هوش مصنوعی: عجب است که دل بیقرار من چگونه میتواند این همه صبر کند، در حالی که این دل به خاطر تنگنایی که دارد، آرامش و راحتی را نمییابد.
هوش مصنوعی: وقتی دل را به کسی تقدیم کردم و دیدم که با چهرهای پژمرده به من نگاه میکند، متوجه شدم که قلبم، که ارزشمند و طلایی بود، به درستی شناخته نشده است.
هوش مصنوعی: من جانم را فدای عشقش کردهام تا جایی که خود را نیز قربانی او بدانم، هرچند که در این مسیر، کشته شدنم به شمار نیامده است.
هوش مصنوعی: وقتی که هوای خنک بهار در گلبرگهای تنگ و بسته تو نفوذ کرد، بعد از آن دیگر باد بهاری نمیتواند به درون گل بیاید.
هوش مصنوعی: در گذشته، با ناز و کرشمهی خود، چمن به زیبایی گلها مینمودی. اما همچنان که گلها از عفت و حیا به خارها نزدیک نمیشوند، تو نیز باید به این نکته توجه کنی.
هوش مصنوعی: غبار و گرد و غباری که تو ایجاد کردهای، مثل سرمهای است که به چشم میزنند، اما هیچ وقت آن سرمه به این صورت در این چشم تار نخواهد شد.
هوش مصنوعی: من آرزو داشتم که در روم غبار بیفتم و آن را نبینم، اما از آنجا که بسیار ضعیف هستم، نتوانستم خود را به غبار بسپارم.
هوش مصنوعی: بر دل من سختی و غم را نران، چون اگرچه گدا در خانه شاه وارد شده است، اما سوار (آزادی) به درون آن راه نیافت.
هوش مصنوعی: خسرو از درد و غمش ناله سر داد و صدایش به آسمان رسید، اما هیچ زمانی آسمان این نالهی زار را نشنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.