ای باد، بوی یار بدین مبتلا رسان
در چشم من ز خاک درش توتیا رسان
گر هیچ از آن طرف گذری افتدت ز من
خدمت بر و سلام بگوی و دعا رسان
یک تار بهر پرسش من زان قبا بکش
تشریف پادشاه به پشت گدا رسان
آن دل که برده ای ز من ار نیستت قبول
بازآر و هم به سینه این مبتلا رسان
جانی خراب دارم و وردست نام او
این درد را گرفته به نزد دوا رسان
گفتی که ناله تو به یار تو می رسد
آنجا که ناله می رسد، آنجا مرا رسان
از دیده غرق آب شدم، مردمی بکن
این آب را نهفته بدان آشنا رسان
ما چون نمی رسیم بدان آرزوی دل
یارب، تو آرزوی دل ما به ما رسان
خسرو که از فراق خیالی شد، ای صبا
از جاش در ربا و بدان دلربا رسان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
ای پیک نامه بر، خبر او به ما رسان
بویی ز کوی صدق به اهل صفا رسان
بیگانه را خبر مده از حال این سخن
زان آشنا بیار و بدین آشنا رسان
جای حدیث او دل آشفتهٔ منست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.