گنجور

 
کمال خجندی

ای صبا بر خاک کوی یار ما خوش می‌روی

شبه سراندازان بر آن زلف دوتا خوش می‌روی

می‌روی و باز می‌گویی به زلفش خال ما

گرچه می‌گویی پریشان ای صبا خوش می‌روی

واعظا تحسین خود تا کی که خوش‌ها می‌روم

گر به زودی می‌روی از پیش ما خوش می‌روی

ناوکش چون می‌رود در سینه می‌گوید دلم

گر از آن مژگانی ای تیر بلا خوش می‌روی

می‌روی در جان همه وقتی و می‌آید خوشم

زآنکه تو آب حیاتی دایما خوش می‌روی

گر قباپوشی چو غنچه ور کله هم لاله‌وار

با کله خوش می برآنی در قبا خوش می‌روی

گر رود مطرب به بزمی خواند ابیات کمال

هر کرا جانی‌ست گوید مطربا خوش می‌روی

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode