تا دلم در خم آن زلف سمن سا افتاد
کار من همچو سر زلف تو در پا افتاد
بسکه دود دل من دوش ز گردن بگذشت
ابر در چشم جهان بین ثریا افتاد
راستی را چو ز بالای توام یاد آمد
ز آه من غلغله در عالم بالا افتاد
چشم دریا دل ما چون ز تموّج دم زد
شور در جان خروشنده دریا افتاد
اشکم از دیده از آن روی فتادست کزو
راز پنهان دل خسته بصحرا افتاد
گویدم مردمک دیده ی گریان که کنون
کار چشم تو چه اندیشه چو با ما افتاد
بلبل سوخته از بسکه برآورد نفیر
دود دل در جگر لاله ی حمرا افتاد
کوکب حسن چو گشت از رخ یوسف طالع
تاب در سینه ی پر مهر زلیخا افتاد
دل خواجو که چو وامق ز جهان فارد گشت
مهره ئی بود که در ششدر عذرا افتاد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.