گنجور

 
 
 
مولانا

گر جملهٔ آفاق همه غم بگرفت

بیغم بود آنکه عشق محکم بگرفت

یک ذره نگر که پای در عشق بکوفت

وان ذره جهان شد که دو عالم بگرفت

خواجوی کرمانی

دریاب که بیتوام دل از غم بگرفت

خون جگرم عرصه ی عالم بگرفت

چونست که از باب صبا نشنیدی

کاین ناله ی زیر من ره بم بگرفت

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه