گنجور

 
 
 
خیام

* در پای اجل چو من سرافکنده شوم،

وز بیخ امید عمر بر کنده شوم،

زینهار، گِلَم به جز صراحی نکنید،

باشد که ز بوی می دمی زنده شوم.

جامی

گاهی ز غمت چو ابر گرینده شوم

گاهی به رخت چو برق در خنده شوم

تو جان منی ز رفتن و آمدنت

نبود عجب ار بمیرم و زنده شوم

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه