گنجور

 
 
 
انوری

بیننده که چشم عاقبت‌بین دارد

می خوردن و مست خفتن آیین دارد

تا جان دارم به دست برخواهم داشت

تلخی که مزاج جان شیرین دارد

اوحدالدین کرمانی

شمعی که مبارز است و تمکین دارد

بر پشت لگن زچابکی زین دارد

گفتم که چرا زرد رخی؟ گفت مرا

فرهاد دلم فراق شیرین دارد

کمال‌الدین اسماعیل

شاخ ارز شکوفه شکل پروین دارد

آن هم ز سرشک من غمگین دارد

از ناله من کوه بدان سنگ دلی

از لاله بدامن دل خونین دارد

مجد همگر

زلف تو که خون ریختن آئین دارد

کفریست که رونق دوصد دین دارد

خاقان به جهان بیش زیک چینش نیست

آن هندوی زلف تست و صد چین دارد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه