ملک آن پادشاه ملک معنی
که نامش سکه نقد سخن بود
چنان آفاق گیر از اهل معنی
که حد ملکش از قم تا دکن بود
زدی از سوز دل در خانه آتش
دوات و کلک او شمع و لگن بود
بصورت گر بکلکش آرمیدی
بمعنی ساکن بیت الحزن بود
بهر جا بکر معنی جلوه کردی
باو نزدیکتر از پیرهن بود
سوی گلزار جنت رفت آخر
که دلگیر از هوای این چمن بود
قلم چون نی اگر نالد عجب نیست
نه او را در بنان او وطن بود
کسی کانگشت بر حرفش نهادی
زغم انگشت حسرت در دهن بود
بجستم سال تاریخش ز ایام
بگفتا (او سر اهل سخن بود)
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی پادشاهی است که در دنیای معنوی و ادبی بسیار بلندمرتبه و قابل احترام است. نام او به اندازهای مشهور است که به عنوان نماد سخن و ادب شناخته میشود. وسعت حکمرانی او از قُم تا دکن را شامل میشود و این نشاندهندهی عظمت و گستردگی فکرش است. او به واسطهی دلنگرانیهایش در زندگی، در تلاش برای ابراز احساسات و آرزوهایش بوده و همواره به معنای زندگی توجه داشته است. در پایان، شاعر اشاره میکند که او به دلیل عمق فکر و هنر خود، جزو بزرگترین شخصیتهای ادبی است و نامش در تاریخLiterature به عنوان سرآمد اهل سخن خواهد ماند.
هوش مصنوعی: پادشاه سرزمین معنا، آن چنان بزرگ و با ارزش است که نامش به مانند سکهای درخشان و معتبر در زبانهاست.
هوش مصنوعی: به گونهای با اهل معرفت و حقیقت در ارتباط باش که وسعت و تأثیرشان به اندازهای باشد که از قم تا دکن را دربر بگیرد.
هوش مصنوعی: از دل سوختهام شعلهای در خانه روشن کردهام، و قلمم همچون شمع و دواتم مانند لگن است.
هوش مصنوعی: اگر تو را به شکل ظاهریات نگاه کنم، انگار در بیتالحزن (محل اندوه) ساکن شدهای.
هوش مصنوعی: هر کجا که زیبایی و عمق معنا را نشان دادی، به او نزدیکتر هستی تا به پیراهن خود.
هوش مصنوعی: در نهایت، او به باغ بهشت رفت، زیرا از هوای این دنیا و چمنزار دلگیر و ناامید بود.
هوش مصنوعی: اگر قلم به مانند نی ناله کند، تعجبی ندارد، زیرا او در دست کسی که آن را مینویسد، جایی ندارد.
هوش مصنوعی: اگر کسی بر کلام او دست بگذارد، از درد و حسرت به حالت اندوه به سخن خواهد آمد.
هوش مصنوعی: به دنبال تاریخ سالهای او بودم و شنیدم که او یکی از بزرگترین سخنوران است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کارم همه جز مهر تو دلجوی نبود
واندر دل من ز مهر تو بوی نبود
چون در خور میدان توام گور نبود
جز جستن من ز پیش روی تو نبود
هرگز دل من زبخت خشنود نبود
می خواست ولی زعشق پر سود نبود
بگذشت شب عمر و در و حاصل من
چون اول افسانه همه بود و نبود
ممکن به خودیش بود و جودی نبود
گنجی که ز حق بود به پنهان نبود
گر زان که نه او گوش و زبانی بخشد
از خود ما را گفت و شنودی نبود
شب از تو جدا، کار دلم شیون بود
بر چشم ترم هر مژه صد سوزن بود
ای نور دو دیده، دیده قدسی دوش
بی روی تو چون چراغ بی روغن بود
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.