سر زلفت گره بر کار من زد
لب لعلت دم از آزار من زد
دلم جز راه هشیاری نمی رفت
خطت راه دل هشیار من زد
به خود پندار صبرم بود کآتش
غمت در خرمن پندار من زد
به خون دل غمت را کلک مژگان
رقم بر صفحه رخسار من زد
به عقلم کی رسد دعوی که عشقت
قفای عقل دعویدار من زد
به سینه عشق سنگ محنتم کوفت
در گنجینه اسرار من زد
قبول دوست بس جامی چه باک است
رقیب ار طعنه بر گفتار من زد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.