گنجور

 
جامی

گرچه تنگ آمد دل از فکر محال انگیختن

هم به وصف آن دهان خواهم خیال انگیختن

نیست امکان باغبان گلشن فردوس را

از قد ناز تو نازک تر نهال انگیختن

دوست دشمن بخت بی فرمان فلک نامهربان

چون توانم یارب اسباب وصال انگیختن

بلبل بی صبر و دل شد خاک در راه نیاز

همچنان گل بر سر غنج و دلال انگیختن

صورت جان هست در آیینه رویت عیان

چیست چندین نقش ها از خط و خال انگیختن

بس که شکر می فشانی زان لب حاضر جواب

خوش بود پیش تو تقریب سؤال انگیختن

جامی از خسرو همی گیرد طریق سوز و درد

طور او نبود خیالات کمال انگیختن

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode