بود آیا که من آن شکل همایون بینم
آن رخ فرخ و آن قامت موزون بینم
زیستن دور ز روی تو نه از طور وفاست
شرمساری که دگر روی تو را چون بینم
تا گرفته ست غمت ملک دل از خیل سرشک
هر شبی بر سپه خواب شبیخون بینم
باد از خنجر کین تو به صد پاره دلم
گر نه هر لحظه در او مهر تو افزون بینم
داشت لیلی به همه حی عرب یک مجنون
من ز تو خلق جهان را همه مجنون بینم
نیست جز عشق تو مقصود ز هر گفت و شنید
هر چه جز آن همه افسانه و افسون بینم
شربت وصل کرم کن که ز بیماری هجر
جامی سوخته را حال دگرگون بینم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.