گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جامی

عمری ست نور چشم جهان بین ماست یار

بی نور مانده چشم جهان بین کجاست یار

بر خاک ره چو سایه فتادیم و هم چنان

خورشید اوج کنگره کبریاست یار

دردی جداست همدم هر تار موی من

تا با رقیب همدم و از من جداست یار

یک جا نکرد با من بی خان و مان مقام

با من درین مقام ندانم چراست یار

چون تیره شد ز ظلمت هجران شبم چه سود

کز چهره صبح دولت اصل صفاست یار

گفتم به وعده راست نیی رنجه شد ز من

یاری نباشد اینکه برنجد ز راست یار

جامی تو وصل خواستی از یار و او فراق

گر عاشقی مخواه به جز آنکه خواست یار

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode