گنجور

 
جامی

چشمت ز غمزه تیغ و ز مژگان خدنگ ساخت

با عاشقان غمزده اسباب جنگ ساخت

بر من ز جورت این همه سختی که می رسد

می بایدم تنی چو دل تو ز سنگ ساخت

پی چون به شهر وصل برد بارگی صبر

کش سنگلاخ بادیه هجر لنگ ساخت

عیبم مکن به تنگی دل چون غمت فزود

استاد فطرت از ازل این خانه تنگ ساخت

مجموعه ای ست هر ورق گل ز حسن تو

مرغ چمن چرا به همین بوی و رنگ ساخت

سنگ جفای عشق تو در یکدگر شکست

هر چند عقل شیشه ناموس و ننگ ساخت

جامی گسست رشته تسبیح زهد را

خواهد به بزم دردکشان تار چنگ ساخت

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode