شمارهٔ ۱۷۸
وه که باز از کف من دامن مقصود برفت
یار دیر آمده از پیش نظر زود برفت
تن که آزرده تیغ ستمش بود بماند
جان که آویزه بند کمرش بود برفت
وعده می کرد که دیگر نروم راه فراق
تا چه کردم که نه بر موجب موعود برفت
دل که از خون رخم اندود برو گو که خوشم
که به بازار غم آن قلب زراندود برفت
بود خوشنودیش آن کز غم او جان بدهم
لله الحمد کزین غمزده خوشنود برفت
خبر فرقت او داد و شد آواره رقیب
زد به ویرانه ما آتش و چون دود برفت
جگری شد رخ جامی که ز غم کاهی بود
بس کش از دیده سرشک جگرآلود برفت
🖰 با دو بار کلیک روی واژهها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها میتوانید آنها را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
🖐 شمارهگذاری ابیات | وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف) | 🔍 شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
🎜 معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است ...
📷 پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی، 📖 راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...