گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جامی

تا کیم خاطر آسوده به غم رنجه کنی

جان فرسوده ام از تیغ ستم رنجه کنی

گفته ای کم کنمت رنجه چه رنجی بسیار

رنجش من همه آن ست که کم رنجه کنی

گرچه دیده ست بسی رنج ز چشمم قدمت

چشم بر راه تو دارم که قدم رنجه کنی

از غم نامه و نام تو خرابم چه شود

که به حرفی دو سه یک بار قلم رنجه کنی

تنگ شد شهر وجود از تو رقیبا بر من

قدم آن به که به صحرای عدم رنجه کنی

ستم از دست تو باشد کرم آن دولت کو

که تو دستی پی قتلم ز کرم رنجه کنی

جامی از دیده قدم کن چه روی بر در یار

حیف باشد که به پا خاک حرم رنجه کنی

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode