زهی گنج حکمت که سقراط بود
مبرا ز تفریط و افراط بود
شد از جودت فکر ظلمت زدای
همه نور حکمت ز سر تا به پای
سرانجام خلعت پرستان شناخت
ز بی خلعتی خلعت خویش ساخت
ز خمخانه چرخ پر اشتلم
به خانه درون داشت یک کهنه خم
به فصل زمستان در آن سرزمین
به شبها ز سرما شدی خم نشین
چو خورشید خیمه به گردون زدی
ز تدویر خم خیمه بیرون زدی
نشستی ز عریان تنی بی حجاب
شدی گرم در پرتو آفتاب
یکی روز تن عور خورشیدوار
رسیدش به سر شاه آن روزگار
بدو گفت کای پیر دانش پذیر
بدینسان چرایی ز ما گوشه گیر
قدم باز می داری از راه ما
نمی آوری رو به درگاه ما
بگفتا که تنگ است بر من مجال
ز شغلی که باشد مرا ماه و سال
بگفتش که چندین تورا شغل چیست
که بی آن نیاری یکی لحظه زیست
بگفتا پی دولت زندگی
همی سازم اسباب پایندگی
بگفتش که اسباب آن پیش ماست
رساندن به حاجتوران کیش ماست
بگفت ار بدانم که آن پیش توست
ببندم کمر در رضای تو چست
به دست تو برگ حیات تن است
که آن سد راه نجات من است
حیات دل و جان بود کام من
که آن بندد از راه تو گام من
بگفتش به هر چیز داری نیاز
بگو تا کنم از برای تو ساز
بگفتا نیاز من خاکسار
به تو غیر ازین نیست ای شهریار
که این خلعت گرم کز عکس مهر
به دوشم کشیده ست اکنون سپهر
به تاراج سایه نگیری ز من
به لطف این توقع پذیری ز من
گذاری که یکدم به بی پردگی
برد مهر چرخ از من افسردگی
چو بشنید شاه از وی این گفت و گوی
شد از خاصگان بهر او جامه جوی
یکی جامه دادند او را عطا
ز مویینه چین و خز خطا
بگرداند حالی ازان جامه پشت
به نرمی فرو خواند حرفی درشت
که کی زندگان را کشیدن نکوست
ز مرده کفن یار ز مردار پوست
ز سردی دی چون شوم رنج یاب
شبم خم پسند است و روز آفتاب
هزار آفرین بر حکیمی چنین
برون پایه اش زآسمان و زمین
نه بر جانش از دور افلاک درد
نه بر طبعش از عالم خاک گرد
درین کار شاگرد بودش هزار
فلاطون از آنها یکی در شمار
فلاطون فلاطونی از وی گرفت
فلاطونی افزونی از وی گرفت
به حکمت چو در ثمین سفته است
به دانا فلاطون چنین گفته است
که ای رسته از تنگنای خیال
زده در هوای خرد پر و بال
بر آن دار همت ز آغاز کار
که گردی شناسای پروردگار
بدانی حق دولت بندگیش
نهی پا به راه پرستندگیش
روی راه خوشنودیش صبح و شام
به کسب رضایش کنی اهتمام
ز حکمت به معراج عزت برآی
بنه بر سر چرخ گردنده پای
بسا دست کوته ز بی مایگی
که دارد ز حکمت فلک پایگی
اگر بودی از جهل هر سینه صاف
برافتادی از خلق رسم خلاف
ره مرد دانا یکی بیش نیست
به جز طبع نادان دو اندیش نیست
نبینی درین ششدر دیولاخ
ز شادی دل شش نفر را فراخ
یکی آن حسدور به هر کشوری
که رنجش بود راحت دیگری
چو حال کسی بیند از خویش به
فتد بر رگ جانش از غم گره
دوم کینه ورزی که از خلق زشت
بود کینه خلقش اندر سرشت
چو نتواند از کس شدن کینه کش
نباشد ز کینداریش سینه خوش
سیم نو توانگر که بهر درم
بود روز و شب بر دل او دو غم
یکی آنکه چون چیزی آرد به کف
دوم آنکه ناگه نگردد تلف
چهارم لئیمی که با گنج سیم
بود همچو نام زرش دل دو نیم
که ناگه نیابد بدو فقر راه
نگردد بدان روز عیشش تباه
بود پنجمین طالب پایه ای
که در خورد آن نبودش مایه ای
کند آرزوی مقام بلند
که نتواند آنجا فکندن کمند
ششم از ادب خالی اندیشه ای
که باشد حریف ادب پیشه ای
چو طبعش بود از ادب بی نصیب
کشد نو به نو مالشی از ادیب
بود سیم و زر رنج دین پروران
طبیبان آن رنج دانشوران
کشد رنج را چون سوی خود طبیب
کجا باشدش از مداوا نصیب
ازان کس بپرهیز و فعل و فنش
که دارد دلت بی سبب دشمنش
اگر ره نگرداند از گرگ و میش
بود یاور او در آزار خویش
زبان را چه داری به گفتن گرو
ز هر سو گشا گوش حکمت شنو
خدا یک زبانت بداد و دو گوش
که کم گوی یعنی و افزون نیوش
خموشی بود دولت ایزدی
دلیل هنرمندی و بخردی
ز بسیار دانان فراست گواست
که بسیار گوی از کیاست جداست
سخن را کزان بسته داری نفس
یکی مرغ دان پایبند قفس
چو گفتی قفس یافت بر وی شکست
طمع بگسل از وی که آید به دست
مکش زیر ران مرکب حرص و آز
ز گیتی به قدر کفایت بساز
به هر روز تا شب ز خوان سپهر
بسنده ست یک خشت نانت چو مهر
بیفکن ز کف کاسه زر ناب
کف خویش را کاسه کن بهر آب
ز زربفت هستی مشو خودفروش
کهن خرقه نیستی کش به دوش
مکش بهر معموری خانه رنج
به ویرانه خود را نهان کن چو گنج
به خود بند در خدمت خود کمر
به مخدومی از کس مکش درد سر
ز چوبت کف پای نعلین سای
به از نعل زر بر سم بادپای
چراغ شبت بس بود ماهتاب
ادیم زمین بهر تو نطع خواب
بدین حال با حکمت اندوزیت
سلوک عمل گر شود روزیت
بری گوی دولت ز همپیشگان
شوی سرور حکمت اندیشگان
رهانی ز سود و زیان خویش را
رسانی به پیشینیان خویش را
حذر کن ز آسیب جادو زنان
به دستان سران را ز پای افکنان
به روی زمین دام مردان مرد
بساط وفا و مروت نورد
ازیشان در درج حکمت به بند
وزیشان نگون قدر هر سربلند
ازیشان خردمند را پایه پست
وزیشان سپاه خرد را شکست
دهد طعم شهد و شکر زهرشان
مخور زهر را چون شکر بهرشان
مشو غره حلم مرد حلیم
که بر حلم عمری نشیند مقیم
درختیست صندل خنک در مزاج
پی علت گرم طبعان علاج
به هم در شده شاخه ها زان درخت
چو در اصطکاک افتد از باد سخت
زند آتشی شعله زان اصطکاک
که ریزد ازان شاخ و برگش به خاک
اگر پیر باشد عوان ور جوان
به هر حال نبود عوان جز عوان
تنش گرچه از ضعف پیریست سست
بود سیرت بد در او تندرست
درونش سیاه از دل تیره خوی
کیش سود دارد سفیدی موی
به سال و مه ار گرگ گردد بزرگ
نیاید برون هرگز از خوی گرگ
به پیمان مشو بند فرمان او
که دام فریب است پیمان او
مبادا به آن دامت اندر کشد
به تزویر جانت ز تن برکشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن درباره سقراط و حکمت اوست. سقراط به عنوان یک حکیم بزرگ از افراط و تفریط دور بوده و از تاریکیهای نادانی نور حکمت را پدید آورده است. او در زندگی سادهای به دور از زرق و برق میزیسته و ارزش را در حکمت و علم جستوجو میکرده است. در گفتگویی که با یک پادشاه دارد، سقراط به اهمیت زندگی معقول و هدفمند اشاره میکند و میگوید که برای او، زندگی در راستای حکمت و شناخت خداوند اهمیت دارد.
سقراط به پادشاه میگوید که نیازش فقط به آنچه که از حکمت و علم ناشی میشود، وابسته است و نه به ثروت و جاهطلبیهای دنیا. پادشاه به او لباسهایی نیکو هدیه میدهد، اما سقراط به مسائل عمیقتری در زندگی توجه دارد و به او یادآوری میکند که جوهر انسانیت در فضایل اخلاقی و حکمت است.
این متن همچنین به نکات مختلفی از زندگی و انسانها اشاره میکند، مانند حسد، کینه و دغدغههای مالی، و تأکید میکند که حکمت و تلاش برای درک عمیق زندگی، کلید رسیدن به آرامش و کامیابی است. در نهایت، از خواننده خواسته میشود که از فریب و دروغ پرهیز کرده و در مسیر حکمت گام بردارد.
هوش مصنوعی: چه گنجی باارزش و شگفتی که حکمت سقراط را نشان میدهد؛ او از زیادهروی و کمفروشی به دور بود و در میانهروی قرار داشت.
هوش مصنوعی: به خاطر بخشش و بزرگیات، اندیشههای تاریک را از بین بردی و تمام نورهای حکمت را از سر تا پا در وجودت جاری کردی.
هوش مصنوعی: سرانجام، کسانی که به تجملات و لباسهای فاخر اهمیت میدادند، از بیلباسی و حالت خودآگاه شدند و به درک واقعی از ماهیت خود رسیدند.
هوش مصنوعی: در گوشهای از دنیای زندگی، مکانی وجود دارد که پر از راز و داستانهای قدیمی است. در آنجا، یک بشکه یا مخزن قدیمی قرار دارد که نشانهای از گذشته و تاریخ آنجا میباشد.
هوش مصنوعی: در فصل زمستان در آنجا، شبها بر اثر سرما به حالتی خمیده و نشسته درآمدی.
هوش مصنوعی: وقتی که خورشید به آسمان تابید و چادر خود را برپا کرد، تو با تدبیر و هوش خود توانستی از چادر فراتر روی و به دنیای جدیدی قدم بگذاری.
هوش مصنوعی: نشستهای که بدون حجاب و عریانی، در گرمای نور آفتاب احساس راحتی و آرامش میکنی.
هوش مصنوعی: یک روز، بدن عریان و بیپناهی مانند خورشید به سر شاه آن زمان رسید.
هوش مصنوعی: به او گفت: ای پیر، که علم را دریافت کردهای، چرا این گونه از ما دوری میکنی؟
هوش مصنوعی: تو با ادب و احترام به مسیر خود ادامه میدهی، اما به سوی ما و درگاه ما نمی آیی.
هوش مصنوعی: او گفت که بر من تنگ شده است زمانی که درگیر کاری هستم که مدتها طول کشیده است.
هوش مصنوعی: از او پرسید که شغل و کار تو چیست که بدون آن نمیتوانی حتی برای یک لحظه زندگی کنی؟
هوش مصنوعی: او گفت که برای دستیابی به خوشبختی و زندگی بهتر، باید شرایط و امکانات لازم را فراهم کنم تا همیشه پایدار بماند.
هوش مصنوعی: او گفت که وسایل و امکانات لازم برای رسیدن به خواستههای شما پیش ما آماده است و ما به دنبال کمک به شما هستیم.
هوش مصنوعی: اگر بدانم که چیزی از آنِ توست، برای رضایت تو خود را به زحمت میاندازم و محکم تلاش میکنم.
هوش مصنوعی: در دست تو زندگی من نهفته است و آن چیزی که میتواند مرا به نجات برساند، به تو وابسته است.
هوش مصنوعی: زندگی دل و روح من به خواستهام بستگی دارد و اگر آن را به راه تو محدود کند، گامهای من هم متوقف میشود.
هوش مصنوعی: به او گفتم هر چیزی که نیاز داری بگو تا برایت فراهم کنم.
هوش مصنوعی: او گفت: نیاز من به تو، ای فرمانروا، چیزی جز این نیست.
هوش مصنوعی: این لباس گرمی که بر دوشم است به خاطر تابش آفتاب است که اکنون بر تارک آسمان قرار دارد.
هوش مصنوعی: نمیتوانی به راحتی از من بهرهبرداری کنی و در عین حال انتظار داشته باشی که به من خوشبین باشی.
هوش مصنوعی: در لحظهای که به حال و هوای بیپرده و آزاد رسیدهام، چرخ زمان و سرنوشت از من غم و افسردگی به جا گذاشت.
هوش مصنوعی: وقتی شاه این صحبتها را از او شنید، برای او از میان بزرگان در جستجوی لباس بود.
هوش مصنوعی: به او لباس زیبایی دادند که از پارچههای نازک و بافتهای گرانقیمت تهیه شده بود.
هوش مصنوعی: لباسی را به آرامی برمیگرداند و با نرمی، سخنی توام با صراحت بیان میکند.
هوش مصنوعی: زندگانی و حیات ارزشمندتر از مرگ است و یاد و خاطرههای خوب از عزیزان از دست رفته، به ما قوت میبخشد. به همین دلیل، همیشه باید به زندگی و زیباییهای آن توجه کنیم، نه به مردهها و جنبههای منفی.
هوش مصنوعی: در زمستان که هوا سرد میشود، من دچار مشکل و رنج میشوم، اما شبها برایم راحتتر است و در روز هم نور آفتاب باعث آرامش میشود.
هوش مصنوعی: هزاران ستایش بر شخصی خردمند که ریشهاش از آسمان و زمین فراتر است.
هوش مصنوعی: درد و رنجی نه از آسمانها به او رسیده و نه از دنیا و طبیعت به او آسیبی زده است.
هوش مصنوعی: او در این کار به قدری مهارت دارد که هزاران فیلسوف بزرگ مانند فلاطون را به خود جلب میکند و از میان آنها یکی از بهترینها به حساب میآید.
هوش مصنوعی: فلاطون از مطالب و اصولی که به او آموخته شده بود، بیشتر و بیشتر بهرهبرداری کرد و بر دانش خود افزود.
هوش مصنوعی: اگر به عمق حکمت نگاهی داشته باشی، میبینی که همچون در جواهرات ارزشمند است. به دانایان بزرگ مانند فلاطون چنین پیامی منتقل شده است.
هوش مصنوعی: ای کسی که از تنگنای فکر رهایی یافتهای، در آرزوی عقل و درک، پر و بال بگشای.
هوش مصنوعی: برای آنکه به شناختی از پروردگار دست پیدا کنی، از همان ابتدا باید تلاش و همت به خرج دهی.
هوش مصنوعی: بدان که حق و حقوق آقایی و فرمانروایی او، به این است که قدم بر راه بندگیاش بگذاری.
هوش مصنوعی: در تمام روز و شب تلاش کن تا او را راضی و خشنود کنی.
هوش مصنوعی: از دانایی و خرد خود به اوج و مرتبهای والا دست یاب، و بر گردونهٔ زندگی استوار باش.
هوش مصنوعی: بسیاری هستند که به دلیل نداشتن علم و دانش کافی، دستانشان کوتاه است و نمیتوانند به آنچه که میخواهند برسند، در حالی که به خاطر حکمت و تدبیر آسمان، همیشه در جایی ثابت و پایدار قرار دارند.
هوش مصنوعی: اگر از جهالت رها باشی و دل و جانت خالی از نادانی باشد، دیگر نیازی نیست که از مردم به خاطر رفتارهای نادرستشان شگفتزده شوی یا به آنها انتقاد کنی.
هوش مصنوعی: راه و مسیر انسان خردمند تنها یکی است، در حالی که طبع و ذهن نادان دوگانگی دارند و به دو سوی مختلف میروند.
هوش مصنوعی: در این دنیا، شادمانی و خوشحالی باعث میشود که دل شش نفر به وسعت و گشایش برسد و احساس سرزندگی کنند. وقتی که شادی در دل کسی وجود داشته باشد، میتواند تأثیرات مثبتی بر اطرافیانش بگذارد و فضای زندگی را برای دیگران نیز شاداب کند.
هوش مصنوعی: بعضی افراد به خاطر آزردگی دیگران، در هر سرزمینی حسادت میورزند و دلیلی برای راحتی شخص دیگر میشوند.
هوش مصنوعی: وقتی کسی حال دیگری را میبیند، احساسات او چنان قوی میشود که غم بر وجودش غلبه میکند و به جانش آسیب میرسد.
هوش مصنوعی: دومین کسی که بدی و کینهتوزی نسبت به دیگران دارد، در واقع خود از زشتیهای درونش نشأت میگیرد.
هوش مصنوعی: اگر کسی نتواند از دیگران کینه به دل بگیرد، نباید از رفتار و کردار خود ناراحت باشد. دلش باید شاد و خالی از کینه باشد.
هوش مصنوعی: دلارام ثروتمندی که همیشه به فکر مال و نعمت است، در هر لحظه از شبانهروز دو غم در دلش دارد.
هوش مصنوعی: کسی که چیزی را به دست میآورد باید مراقب باشد که آن را از دست ندهد.
هوش مصنوعی: چهارم، آدمی بینوا و پست است که با ثروت و جواهرات احاطه شده، مانند دلی شکسته و دو نیم شده است که نامش زرش است.
هوش مصنوعی: اگر ناگهان فقر به او نزدیک شود، روزهای خوشیاش تباه خواهد شد.
هوش مصنوعی: پنجمین شخصی که به دنبال آن مقام بود، پایهای داشت که هیچ چیزی برای آن نداشت.
هوش مصنوعی: آرزو برای دستیابی به مقامهای عالی وقتی ممکن است که فرد توانایی و ابزار لازم برای رسیدن به آنجا را داشته باشد؛ در غیر این صورت، فقط یک خواسته بیپایه خواهد بود.
هوش مصنوعی: اگر کسی در ادب بیتوجهی کند، نمیتواند با فردی که به آداب و احترام اهمیت میدهد، رقابت کند.
هوش مصنوعی: اگر طبیعت کسی از ادب بینصیب باشد، او همچون نویسندهای است که هر چند وقت یکبار تلاش میکند تا خود را به ادبیات نزدیک کند.
هوش مصنوعی: در زندگی، کسانی که به پرورش دین و اخلاق میپردازند، با سختیها و زحمتهایی روبهرو هستند، مانند طبیبان که برای درمانِ درد آشنا هستند. همچنین دانایان و علمآموزان نیز با دشواریهایی در مسیر علم و دانش مواجهاند.
هوش مصنوعی: وقتی انسان رنج و درد را تحمل میکند، مانند کسی که به دکتر مراجعه میکند، اگر دکتر در دسترس نباشد، هیچ امیدی به درمان و بهبودی نخواهد بود.
هوش مصنوعی: از آن شخص و کارهایش دوری کن، چرا که بیدلیل دلت به او بد میشود.
هوش مصنوعی: اگر کسی نتواند از مشکلات و چالشها دوری کند، ممکن است خود به یاری مشکلات خود بیاید و در آزار خودش شریک شود.
هوش مصنوعی: زبان تو چه نیازی به صحبت کردن دارد؟ از هر طرف گوش کن و حکمت را بشنو.
هوش مصنوعی: خدا به تو یک زبان داده تا صحبت کنی و دو گوش تا خوب گوش کنید. کم حرف بزن و بیشتر گوش کن.
هوش مصنوعی: سکوت نشانهای از قدرت و خردمندی ایزدی است که به تواناییهای هنرمندانه اشاره دارد.
هوش مصنوعی: از میان دانشمندان، هشیاری و دوراندیشی مشخصکننده است، زیرا بسیاری از افراد با سخن گفتن، از خرد و تدبیر واقعی دور میشوند.
هوش مصنوعی: سخنی که از آن ناگفته میمانی، مانند مرغی است که به قفس بسته شده است و نمیتواند پرواز کند.
هوش مصنوعی: وقتی گفتی که قفس را پیدا کردی، به امیدی که در دستت باشد دل نبند.
هوش مصنوعی: زیر پای مرکب (گامهای) حرص و طمع را نگذارید، بلکه به اندازه کافی از این دنیا بهره ببرید.
هوش مصنوعی: هر روز تا شب، به همان اندازه که یک تکه نان تو مانند خورشید ارزش دارد، کافی است.
هوش مصنوعی: کاسه زرین را از دستت رها کن و خودت را آماده کن تا برای نوشیدن آب، در دستت کاسهای داشته باشی.
هوش مصنوعی: از جنس گرانبها و ارزشمند هستی، خودت را به بهای کم نفروش. چرا که لباس قدیمی و بیارزشی برای تو نیست.
هوش مصنوعی: برای حفظ آرامش و راحتی خود، هرگز به خاطر کارهای دیگران در زندگی خود دچار دردسر نشوید. بهتر است مشکلات و احساسات منفیتان را در درون خود نگه دارید، مانند گنجی که باید از چشم دیگران دور باشد.
هوش مصنوعی: به خودت توجه کن و همتگذار برای خدمت به خودت باش، از کسی کمک نخواهی، دردسر برای خودت ایجاد نکن.
هوش مصنوعی: بهتر است که به جای استفاده از زینتها و چیزهای گرانبها، بر روی اصل و کیفیت و راحتی تأکید کنیم. برای مثال، کفش ساده و معمولی که از چوب ساخته شده، میتواند به مراتب راحتتر و عملیتر از کفشهای زری باشد که تنها برای تجمل و زینت طراحی شدهاند.
هوش مصنوعی: در شب تو، نور چراغ کافیست و نور ماه نیز زمین را برای تو روشن کرده است تا در آرامش خواب بر روی بستر خود استراحت کنی.
هوش مصنوعی: با این وضعیت، اگر حکمت کسب کنی، رفتارت بهتر میشود و روزیت (رزق و روزیات) فراهم میگردد.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی به مقام و موفقیت دست یابی، باید از همراهی با کسانی که به دنبال دانش و حکمت هستند، استفاده کنی.
هوش مصنوعی: چنان رفتار کن که نه تنها از منافع و زیانهای خود باخبر باشی، بلکه بتوانی افکار و آموزههای اجداد و نسلهای پیشین را نیز به درستی درک کنی و به آنها احترام بگذاری.
هوش مصنوعی: از خطر آسیبهایی که از سوی زنان جادوگر ناشی میشود، دوری کن و مراقب باش که افراد با نفوذ را از پا در نیاورند.
هوش مصنوعی: در سطح زمین، مردان بزرگ با وفا و مروت خود، فضایی را برای زندگی و اخلاق نیک فراهم کردهاند.
هوش مصنوعی: از آنها در علم و حکمت کسانی هستند که در جایگاه بلندی قرار دارند، اما برخی دیگر از آنها هم هستند که به دلیل کمقدری و فقر علم، در مرتبهای پایینتر قرار دارند.
هوش مصنوعی: از بین آنها، کسانی که دانا و خردمند هستند، مقام پایینتری دارند و از میان آنها، سپاه و نیروهای خرد و دانایی نابود میشوند.
هوش مصنوعی: به تو طعم شیرین و خوشایند میدهند، اما زهر را نخور، زیرا زهر برای دothersن مثل شکر است.
هوش مصنوعی: به خود نبال و مغرور نشو که تحمل و صبر یک فرد باصفا ممکن است برای مدت طولانی ادامه داشته باشد.
هوش مصنوعی: درختی از نوع صندل که خاصیتهای خنککننده دارد، به دنبال دلیلی برای خوب شدن حال کسانی است که دارای طبع گرم هستند.
هوش مصنوعی: شاخههای درخت به هم گره خوردهاند و وقتی باد تند میوزد، به علت اصطکاک، به هم میخوردند.
هوش مصنوعی: آتش ناشی از اصطکاکی که بر اثر برخورد دو چیز به وجود میآید، میتواند شاخهها و برگهای درختان را بسوزاند و به خاک منتقل کند.
هوش مصنوعی: اگر کسی پیر باشد یا جوان، در هر شرایطی فقط همان فرد، همان فرد است و نمیتواند به غیر از این باشد.
هوش مصنوعی: تنها به خاطر ضعف پیری، جسم او ضعیف شده است، اما در حقیقت، روح و رفتار او همچنان سالم و قوی باقی مانده است.
هوش مصنوعی: درون فردی که دلش تاریک و ناپاک است، هیچ بهرهای از سفیدی مو ندارد.
هوش مصنوعی: اگرچه زمان و ماه، گرگ را بزرگ و قوی کند، اما او هرگز از خوی گرگ بودن خود خارج نخواهد شد.
هوش مصنوعی: به وعده و پیمانی که او میدهد اعتماد نکن، زیرا این وعدهها فریبنده و خطرناک هستند.
هوش مصنوعی: مراقب باش که به دام او نیفتی، زیرا با نیرنگ جانت را از بدنت جدا خواهد کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.