بخش ۱۰ - حکایت آن از قافله حاجیان دور افتاده با آن پیر زال در بادیه قناعت بر قدم توکل ایستاده
یکی کعبه رو گم شد از قافله
نه همراه او زاد نی راحله
پی طعمه هر چند همت گماشت
نیامد به چشمش گه شام و چاشت
ز زنگار گون گرد خوان سپهر
به جز گرده ماه یا قرص مهر
ندید از نم چشمه سار سراب
به جز کاسه چشم حسرت پر آب
همی گشت چون باد در گرد و خاک
به هر دشت و وادی به صد ترس و باک
سیه خانه ای دید ناگه ز دور
خوش آینده چون خال بر روی حور
منور شدش چشم ها زان سواد
خضروار رو در سیاهی نهاد
زنی یافت چون نافه اش پوست خشک
بر او گشته کافور موی چو مشک
به فرقش ز عز قناعت قناع
ز فرمان حرصش سر امتناع
بدو گفت کای مادر مهربان
که باشد ز وصف تو قاصر زبان
ز بی قوتیم تنگ گشته نفس
به یک خشک نانم به فریاد رس
بگفتا که دارم من از نان فراغ
نخورده درین دشت نان جز کلاغ
بود فارغ از فکر نان خاطرم
اگر دارمش آرزو کافرم
دمی باش کز مار یا سوسمار
کنم ماهیی ریگ پرور شکار
نه تابه ست بر آتش اینجا نه دیگ
کنم پخته از تف تفسیده ریگ
نشست از سر پای آن رهنورد
به حکم ضرورت ازان طعمه خورد
چو شد سیر ازان شوره خورده کباب
بجنبید در طبع او میل آب
نشان داد یک چشمه آبش ز دور
چو اشک ستمدیدگان تلخ و شور
بدو گفت ازان چشمه چون بازگشت
که ای بانوی بر و خاتون دشت
چرا رو نیاری به ده یا به شهر
که گیری ز هر نعمت و ناز بهر
بگفتا که هر جای شهر و ده است
یکی سفله بر خلق فرمانده است
قناعت نمودن به ناکام و کام
بدین ناگوار آب و ناخوش طعام
ازان به که بهر شکم بخردی
بود زیر فرمان همچون خودی
بیا ساقی و زان می دلپسند
که گردد ازو سفله همت بلند
فرو ریز یک جرعه در جام من
که دولت زند قرعه بر نام من
بیا مطرب و زان نو آیین سرود
که بر روی کار آرد آبم ز رود
درین کاخ زنگاری افکن خروش
فرو بند از کوس شاهیم گوش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر داستانی را روایت میکند درباره فردی که از قافلهی خود گم شده و در جستوجوی غذا و آب به این سو و آن سو میرود. او در تلاش است تا غذایی پیدا کند اما ناکام است و تنها حسرت در دلش باقی میماند. سپس بیناییاش به سوی زنی جلب میشود که در سیاهی تجلیاش مانند حوری است. او از زن کمک میخواهد تا غذایی به او بدهد، و زن در پاسخ میگوید که خود او نیز بر اثر قناعت و بیتوجهی به دنیا، از نعمتها بیبهره است.
در نهایت، شاعر به نیاز به قناعت و دوری از دنیاپرستی اشاره میکند و به این نکته میرسد که ارزش یک زندانی فراهم کردن شادی و همت بلند به جای وابستگی به نعمتهای دنیوی است. او از می و خوشی سخن میگوید تا دل خود را شاد کند.
هوش مصنوعی: یک نفر در بین قافله، کعبه را گم کرده و نه زاد و توشهای با خود دارد و نه وسیلهای برای سفر.
هوش مصنوعی: اگر محنت و تلاش زیادی هم برای پیدا کردن غذا انجام دهد، به هیچ وجه به چشمانش (وضعیتش) نمیآید که در زمانهای مختلف شب یا روز غذایی پیدا کند.
هوش مصنوعی: در این متن به روایت زیبایی از آسمان اشاره شده است. تنها چیزی که در آسمان با زنگار و کثیفی دیگر رنگها و اشکال کدر قابل مقایسه نیست، نور و زیبایی ماه یا خورشید است. به عبارت دیگر، در میان همه چیزهایی که ممکن است در آسمان وجود داشته باشد، تنها نور ماه یا خورشید است که میتواند از زشتی و کثیفی فاصله بگیرد و زیبایی داشته باشد.
هوش مصنوعی: چشمهسار را ندیدم که جز سراب چیزی به من نشان دهد و فقط در چشمانم حسرتی پر از اشک باقی مانده است.
هوش مصنوعی: او مانند باد در گرد و غبار حرکت میکند و به هر دشت و درهای میرسد، در حالی که به شدت از ترس و نگرانی پر است.
هوش مصنوعی: ناگهان از دور، خانهای تاریک را دیدم که زیباییاش مانند خال روی چهره حوریان بود.
هوش مصنوعی: چشمها به خاطر آن چهره زیبا و سبز، روشن و تابناک شدند و در مقابل سیاهی قرار گرفتند.
هوش مصنوعی: زنی را دیدم که مانند نافهای (پارچهای) بود و پوستش خشک شده بود، مویش به سفیدی کافور میمانست و با خوشبویی مانند مشک.
هوش مصنوعی: در زندگی اشخاصی که قناعت را بر میگزینند، تفاوتی وجود دارد. آنها به خاطر رضایت از آنچه دارند، از خواستههای نامعقول و حرص دوری میکنند و این امر باعث میشود که به خواستههای خود نرسند.
هوش مصنوعی: به او گفت، ای مادر مهربان، زبان قادر نیست تو را به درستی توصیف کند.
هوش مصنوعی: به خاطر نداشتن قدرت و توانایی، نفسام به تنگ آمده و به خاطر یک نان خشک به کمکم بیا.
هوش مصنوعی: گفت که من در این دشت به جز کلاغ هیچ غذایی ندارم و از نان هم سیر نشدهام.
هوش مصنوعی: اگر نگران تأمین معیشت خود نباشم، بقیه مسائل را به راحتی کنار میگذارم و تنها آرزوی من این است که قلبی آرام داشته باشم.
هوش مصنوعی: لحظهای شاد باش و زندگی را با نشاط سپری کن، همچون نهنگی که در کویر به دنبال طعمه میگردد.
هوش مصنوعی: در اینجا نه تابهای برای پختن دارم و نه دیگی که بتوانم غذایی تهیه کنم؛ مانند ریگی هستم که درون تف و خاک خودم فرو رفته و پخته نمیشود.
هوش مصنوعی: به دلیل شرایط ضروری، آن مسافر مجبور شد که از طعمهای که پیدا کرده بود استفاده کند و از روی پایش نشست.
هوش مصنوعی: زمانی که کسی از طعم شور و تلخ سیر شده باشد، به طور طبیعی تمایل به نوشیدن آب پیدا میکند.
هوش مصنوعی: یک چشمه آب از دور دیده میشود که مانند اشکهای تلخ و شور افرادی است که از ظلم رنج میبرند.
هوش مصنوعی: او به او گفت: وقتی که از آن چشمه برگشتی، که ای بانوی زیبا و سرور دشت.
هوش مصنوعی: چرا به روستا یا شهر نروی، وقتی میتوانی از هر نعمت و زیبایی آنجا بهرهمند شوی؟
هوش مصنوعی: هر کجا که بروی، در شهر یا روستا، یک نفر بیمقدار و بیارزش بر مردم حکومت میکند.
هوش مصنوعی: نیازمند بودن به چیزهای ناکافی و نارضایتی از آنچه داریم، در این شرایط نامساعد و با غذاهای ناخوشایند، دل را به رنج و اندوه میافکند.
هوش مصنوعی: بهتر است برای پر کردن شکم خود کار و تلاش کنی و در این مسیر مانند کسی که خود را تحت فرمان دیگران قرار داده، رفتار کنی.
هوش مصنوعی: بیا ای ساقی، بادهای به من بده که با آن حتی آدمهای بیهدف و بیهمت هم شجاعت و بلند همتی پیدا کنند.
هوش مصنوعی: لطفاً یک مقدار از شراب را در جام من بریز، زیرا سرنوشت خوب به نام من خواهد افتاد.
هوش مصنوعی: بیایید ای مطرب، آهنگی نو و تازه بخوان که مثل آب جاری از رودخانه، زندگی را بر من روا میدارد.
هوش مصنوعی: در این قصر کهنه و زنگار زده، از صدای کوس شاهانه دست بردار و آرامش را برقرار کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.