نسترن
نسترن در ۱ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۲۲ آبان ۱۴۰۱، ساعت ۰۱:۴۶ در پاسخ به محمد وحیدی دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳:
هم درس گرامی؛ مطابق فهم من که ممکن است نادرست باشد، آهن استعاره از وجوه بشری انسان و آیینه گر استعاره از وجوه الهی انسان است.
آیینه گر برای تبدیل ورقه آهن به آیینه، جهت صیقل دادن، آهن را میساید و گویا بر آن زخم شرر میزند. این ساییدن نه از جهت کین و دشمنی و نه از جهت خواستنی نبودن آهن است. بلکه آیینه گر ورق آهنی را میخواهد، آن را میخرد، زمان و انرژی میگذارد. اما آن را به گونه ای میخواهد که دیگر صورت اولیه را نداشته باشد و مبدل به بیصورتی شود. ضمختی آهن بدل به صافی آیینه گردد؛ دیگر صفات آهن در میان نباشد. آهن که حالا بدل به آیینه گشته، تجلی آیینه گر باشد و بس. دوگانگی به یگانگی بدل شود و کثرت به وحدت.
زمانی که صفات آهن نباشد، آیینه هست و آیینه کیست؟ تنها تصویر آیینه گر