گنجور

حاشیه‌گذاری‌های حامی ع.ع.

حامی ع.ع.


حامی ع.ع. در ‫۸ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۱ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۵۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲:

« حافظ آن روز طرب نامه عشق تو نوشت»

« که قلم بر سر اسباب دل خرم زد»

 این بیت تکمیل کننده دو بیت پیشین است .

حافظ هم که از نسل بنی آدم است ، وقتی غم را برگزید

و بر خلاف دیگران قلم بر عیش بی تفاوتی کشید ،

توانست «طربنامه عشق » که منظور همین غزل است ، بسراید

 

حامی ع.ع. در ‫۸ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۱ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۴۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲:

 «جان علوی هوس چاه زنخدان تو داشت»

« دست در حلقه آن زلف خم اندر خم زد »

به عقیده حافظ این شیطان (عقل ) نبود

 که ما را در چاه هبوط از بهشت برین انداخت.

 بلکه چاه زنخدان که بر رخ زیبای تو قرار داشت

 آدمی را واداشت تا به پیچ های تو در توی زلف تو در آویزد

 و رنج پیچیدگی زندگی کنونی را بپذیرد؛

 

حامی ع.ع. در ‫۸ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۱ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۴۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲:

 «جان علوی هوس چاه زنخدان تو داشت»

« دست در حلقه آن زلف خم اندر خم زد »

 

حامی ع.ع. در ‫۸ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۱ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۴۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲:

یا :

روزگاریست که سودای بتان دین من است

 غم این کار نشاط دل غمگین من است

و سر انجام بیتی مشابه بیت پنجم غزل ما :

 حافظ گمشده را با غمت ای یار عزیز

 اتحادی است که در عهد قدیم افتادست

 با این نگرش مثبت به غم ، می توان گفت :

دیگران ( که با توجه به بیت دوم فرشتگان می باشند)

 در تقدیرشان نبود که به غم عشق تو مبتلا شوند .

 اما این دل غمدیده که ظرفیت پذیرش غم را داشت ،

مقدر گردید که این امر را به عهده گیرد .

که البته از دیدگاه حافظ بی اجر هم نخواهد بود :

مبتلایی  به غم محنت و اندوه فراق

 ای دل این ناله و افغان تو «بی چیزی» نیست

ادامه دارد .... (علی علیمردانی_ حامی ع.ع.)

 

 

حامی ع.ع. در ‫۸ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۱ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۴۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲:

« دیگران قرعه قسمت همه بر عیش زدند »

«دل غمدیده ما بود که هم بر غم زد»

 نکته بسیار مهم ، معنی و مفهوم کاربردی غم در این بیت است.

حافظ بارها درغزلیات خود به مذمت غم و تحسین شادی و سرور پرداخته است :

 می خور که هر که آخر کار جهان بدید

 از غم سبک بر آمد و رطل گران گرفت

 و بسیار موارد دیگر در غزلیات دیگر حافظ .

 اما حافظ غمی را مردود می داند که از روزگار باشد و نه غم ارزانی از یار

پیوند عمر بسته به مویی است هوش دار

غمخوار خویش باش غم روزگار چیست

 

در مقابل ، حافظ غم یار را بسیار گرامی می دارد و ارج می نهد

 تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است

 همواره مرا ُکنج خرابات مقامست

 

ادامه دارد 

 

حامی ع.ع. در ‫۸ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۱ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۲۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲:

« مدعی خواست که آید به تماشاگه راز »

« دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد »

معنی این بیت ، بلافصل از بیت قبل است.

مدعی ، همان عقل است که با ظرف دریافتی ناقص خود می خواست که به تماشاگه راز که فقط عشق مجوز ورود به آن را داشت ،

ورود کرده و معانی استخراج کند.

اما دست غیبی که به علامت ایست و ورود ممنوع ، دست رد بر سینه عقل نامحرم می زند ،

 از سوی همان کسی است که برق غیرتش درخشیده و جهان را به صورت  مبهم برای عقل تصویر نموده تا در کلاف سردرگم ، تا ابد بماند.

استفاده از کلمه غیب بسیار استادانه است.

بر هم زدن، اگر به هم ریختگی عادی باشد به مثابه یک پازل از هم گسیخته ، شاید باز نمودن آن قابل تصور باشد . 

اما وقتی راه برای عقل از طریق محو شدن برهم خورده باشد ، همواره دست نیافتنی است .

این نکته ی بسیار ظریفی است که بی شک ، حافظ آن را از روی آگاهی به کار گرفته است.

 

                                    ادامه دارد .... (علی علیمردانی_ حامی ع.ع.)

....................................

 

حامی ع.ع. در ‫۸ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۱ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۱۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲:

 « عقل می خواست کزان شعله چراغ افروزد *** برق غیرت بدرخشید و جهان بر هم زد»

 در این بیت جدال عقل و عشق را از نظر حافظ می نگریم. عشق پیدا شده از پرتو حسن که به ودیعه به انسان نهاده شد ، می تواند شعله آتش گرمابخش هستی را جذب کند ، اما عقل، نه .

عقل از منظر برخی از عرفا ، شیطان است و برای وصول به حقیقت، مانع تلقی می شود. حافظ نیز  چنین تصویری از عقل ترسیم می کند:

هش دار که گر وسوسه عقل کنی گوش

 آدم صفت از روضه رضوان به در آیی

اما حافظ در اساس ، عقل را وسیله ای قاصر از درک حق می داند . چنان که در این بیت آمده:

 ای که از دفتر عقل آیت عشق آموزی

 ترسم این نکته به تحقیق که ندانی دانست

 یا:

 قیاس کردم و تدبیر عقل در ره عشق

 چو شبنمی است که در بحر می کشد رقمی

 بنابراین ، می توان منظور بیت سوم غزل را این گونه تفسیر نمود :

عقل قاصر می خواست که از تشعشع گرمای زیبایی معبود بهره مند گردد ، ولی برق غیرت خداوندی با تشعشع  خود جهان را برای عقل درهم و بر هم کرد تا همواره در کلاف خویش سر در گم بماند. معنایی همانند این بیت :

عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی

عشق داند که در این دایره سرگردانند

                                         ادامه دارد .... (علی علیمردانی_ حامی ع.ع.)

........................................

 

حامی ع.ع. در ‫۸ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۱ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۰۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲:

 «جلوه ای کرد رخت دید مَلک عشق نداشت ***عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد»

 بیان ساده بیت : به دلیل آن که رخ تو پس از جلوه گری اش می دید که فرشتگان آن عشق پدیدار گشته را درنیافتند ، غیرتش به جوش آمد و به .خمیر مایه آدم ارائه کرد .

 تفسیر: با آن که حسن ارائه شده گرمابخش جهان هستی گردید ، ولی فرشتگان که معروف است مقام مشخصی دارند ، از درک آن عاجز بوده و یا این که از دریافت آن سر باز زدند. این روایت بارها در کتاب آسمانی قرآن اشاره شده است . اما تعبیر حافظ از روایت مزبور بسیار دلنشین تر از .مفسران قرآنی است عین آتش شد « هم می تواند به حرارت غضب و غیرت تعبیر و هم به معنی گفته شده در بیت قبل اشاره داشته باشد که گرمای ناشی از » . زیبایی است بر آدم زد « اشاره به عشق است که فرشتگان به هر دلیلی جذب نکردند و بر آدم نهادینه شد. بر ِگل آدم زده شد یا به عبارتی خمیر مایه آدمی » . شکل گرفت یک نتیجه گیری این است که فلسفه آفرینش آدم از نگاه حافظ در این دو بیت ، همانا » عشق « است . از این منظر ، انسان در مقام عاشق قرار می گیرد که زیبایی معشوق را نظاره گر باشد.

 نتیجه گیری دیگر آن که بپذیریم خالق هستی خود « زیبایی » را به انسان منتقل کرد تا آن را ببیند . یعنی انسان همچون آینه ای شد که خدا ، خود را در آن ببیند . با این دیدگاه ، خدا در مقام عاشق و آدمی در نقش معشوق است.

 دیدگاه دوم در میان عرفای قایل به وحدت وجود ، معتبر تر است. همین مضمون در فص اول فصوص الحکم ابن عربی آمده است. همچنین ، شیخ ابوالحسن خرقانی عارف گرانمایه قرن چهارم نیز جمله معروفی دارد که مولانا نیز به آن اشاره نموده است : » ُیِحُّبُهم تمام است ، ُیِحُّبوَنه کدام است؟ « یعنی عشق خدا به بنده کامل است و در برابر عشق او ، عشق بنده به خدا چه ارزشی دارد؟ . این عبارت معروف مستخرج از آیه .قرآن به معنی : (خدا) آنها را دوست دارد و ایشان هم (خدا) را دوست می دارند، می باشد .

با آن که معنی دوم زیباست ، اما با توجه به دیگر اشعار حافظ ، معنی اول به دیدگاه حافظ نزدیکتر است .

ضمناً می توان این گونه نیز استنتاج نمود که خداوند خلق زیبایی ها را به انسان منتقل نمود. چرا که همان گونه مشاهده می شود ، در میان مخلوقات ، فقط انسان قادر به افرینش زیبایی است که در اصطلاح به آن « هنر » اطلاق می گردد . بنابر این تعبیر دیگر از این دو بیت ، این است که قدرت خلق .زیبایی (هنر) از خدا فقط به انسان ودیعه نهاده شده است.

ادامه دارد .... (علی علیمردانی_ حامی ع.ع.)

..............................

 

حامی ع.ع. در ‫۸ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۱ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۰۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲:

« در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد»

 ازل – ابتدای نامشخص از نظر زمانی (شروعی نامحدود )

 بیان ساده بیت : در آن ابتدای نامشخص زمانی ، انعکاس زیبایی تو (خالق) قسمتی از خود را نشان داد و در نتیجه آن ، » عشق « به عرصه .ظهور رسیده و این ظهور ، موجب گرمی و تحرک همه اقلیم آفرینش گردید .

تفسیر : پرتو حسن به کار رفته در این بیت نشان از این دارد که همه زیبایی خداوند ، تجلی نیافته است . شاید به عقیده حافظ تحمل جمال الهی به تمامی ، .در ظرفیت جهان هستی نبوده است . دم زدن ، لحظه ظهور را بیان می کند که اندک زمانی بیش نبوده که مؤید عدم ظرفیت لازم برای ظهور کامل جمال خدا در عالم است .

با جمع بندی دو مورد فوق ، به این نتیجه می رسیم که زیبایی معبود از دو ُبعد مکانی (به دلیل استفاده از پرتو حسن و نه تمامی حسن) و زمانی ( بنا به بهره گیری از لفظ دم زدن ) به شکلی غیر قابل تصور ، نامحدود تصویر شده است با آن که تمامی ابعاد زیبایی تجلی نیافته بود ، اما همان قسمت که برای لحظه ای نمایش یافت کافی بود تا گرما بخش سرای آفرینش شود.

زیبایی . عمل و پدیدار شدن عشق، عکس العمل به آن بود. به عبارتی عالم ، قبل از جلوه یار، سرد و بی روح و بی مزه بود که با وجود عشق ، جذاب گردید.

 

ادامه دارد .... (علی علیمردانی_ حامی ع.ع.)

 

حامی ع.ع. در ‫۸ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۱ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۲۲ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۰۴:

« گر چه از باغ تو یک گل نشکفته است هنوز

مژه ای نیست که خار سر دیوار تو نیست »

این تک بیت صائب یک شاهکار از تصویر سازی شاعرانه است . فوق العاده زیبا 

از نگاه صائب ؛ جلوه های یار با تمثیل گُل ِ باغ که هنوز نشکفته اند، آنقدر متقاضی دارد که مژگان خیره ی منتظر شکوفایی، همچون خار های محافظ باغ عمل می کنند. 

 

بیت دیگری که مانند سایر ابیات زیبا ست :

« دامن حسن تو از دیده ما پاکترست 

گل شبنم زده در عرصه گلزار تو نیست »

صائب زیبایی و پاکی معشوق را به گُلی تشبیه می کند که هیچ آلایشی حتی شبنم ( که آب مقطر و بسیار پاک است) را بر نمی تابد و کاملاً دست نخورده و بکر است. 

 

بیت : 

« خوب کردی که رخ از آینه پنهان کردی

هر پریشان نظری لایق دیدار تو نیست» 

صائب ؛ دلیل زیبایی در عین نادیدنی بودن یار ازلی را در کمال فصاحت با این بیت بیان می کند.

 

sunny dark_mode