سعید بیگی
سعید بیگی در ۷ ماه قبل، سهشنبه ۴ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۳:۱۵ دربارهٔ شهریار » منظومهٔ حیدر بابا:
درود و سلام بر کاربران عزیز گنجور
من یک فارسزبان از اطراف تهرانم و با زبان شیرین ترکی از قدیم آشنا بودم، اما با ادبیات ترکی هیچ آشنایی نداشتم.
روزی در دوران دانشجویی، این مصراع زیبای «حیدربابایه سلام» را روی جلد کتاب دوستی دیدم:
«حیدربابا دونیا یالان دونیادی!»
با دیدن این مصراع، به قدری ذوقزده و مشتاق شدم که از ایشان ـ که خدایش بیامرزد ـ خواستم بگوید؛ این شعر از کیست؟
ایشان گفتند از روانشاد «استاد شهریار» است.
همان روز پس از پایان کلاسها، با هم به کتابفروشیهای خیابان انقلاب رفتیم و من یک جلد «حیدربابایه سلام» استاد شهریار را که بدون ترجمه هم بود خریدم و به سختی غیر قابل توصیفی تلاش کردم، بخشهایی از آن را بخوانم و بفهمم.
دوستم که ترکزبان بود، خیلی کمکم کرد. اما تمام معانی در ذهنم نمیماند و نیاز بود دوباره بازگردم و بخوانم و معانی واژگان نوشته شده را ببینم.
همان جا آرزو کردم؛ ای کاش استاد شهریار این اشعار را به زبان فارسی هم سروده بودند. اما افسوس! این کار نشده بود و چند سالی میشد که استاد آسمانی شده بود. روحش شاد و یادش گرامی!
سراغ ترجمههای فارسی را گرفتم، اما هنوز چیزی در دسترس نبود. اگر هم بود چاپش تمام شده بود و تجدید چاپ نشده بود.
منِ عاشق ادبیات و علاقهمند به استاد شهریار و حیدربابایه سلام، آنقدر دست و پا شکسته خواندم و خواندم و خواندم و از دوستانم کمک گرفتم تا پس از حدود یک سال، توانستم تا حدودی هم شعرها را درست بخوانم و هم معانی آنها را دریابم و اینجا یک اتفاق شگفتانگیز روی داد!
هر بند و گاه هر مصراعِ شعر را تابلویی رنگارنگ میدیدم که با خاطرات من از دوران گذشته ـ از کودکی تا آن روزگار ـ بسیار نزدیک بود و مرا به وَجد میآورد. بهویژه که هم متولد روستا بودم و هم ساکن روستا و با این صحنهها زندگی میکردم!
با این وجود؛ پیگیر ترجمۀ فارسی به نظم بودم و چند ترجمه آن را خریدم. امروز ترجمههای فارسی «حیدربابایه سلام» به نظم از آقایان: کریم مشروطه چی، دکتر محمد علی سجادیه، میر صالح حسینی و روانشاد دکتر بهروز ثروتیان را دارم و گاه میخوانم و لذت میبرم.
باید بگویم؛ هر چند «هنر تاب ترجمه ندارد!» اما هر یک از این عزیزان و دیگر مترجمان، تلاشی ارزشمند برای شناساندن بخشهایی از زیباییهای این اثر داشتهاند و امروز میدانم که چرا استاد شهریار خود به ترجمۀ منظوم فارسی این اثر نپرداختهاند.
زیرا یک اثر هنری را به هیچ روی نمیتوان به زبانی دیگر ترجمه کرد و تمام دقایق و ظرایف آن را منتقل نمود.
منِ فارسزبان؛ وقتی توانستم زبان ترکی را ـ به عشقِ اشعار ترکی استاد شهریار و به ویژه «حیدربابایه سلام» ـ قدری بیاموزم، لذتی را که از خواندن اصل متن ترکی میبرم، از هیچ ترجمهای حتی ترجمه به نثر مورد تایید استاد شهریار هم نبردهام!
***
اما بعد؛ دکتر ثروتیان در پیشگفتار ترجمۀ «حیدربابایه سلام» با مقایسۀ یک آیۀ قرآن در ترجمههای مختلف، بر این نکته تاکید نمودهاند که با اینکه تمام مترجمان، دانشمند و تقریبا مسلط به زبان عربی و فارسی بودهاند و تلاش نمودهاند بهترین ترجمه را عرضه کنند؛ اما هیچ کدام به معنا و مفهوم اصلی آیه به طور کامل نرسیدهاند و این طبیعی و روشن است؛ هر چند هر ترجمه برخی نکات و ظرایف را بیان و منتقل نموده است.
سپس نمونههایی از ترجمۀ بند نخست «حیدربابایه سلام» از آقایان: میر صالح حسینی، کریم مشروطه چی، دکتر محمد علی سجادیه و ناصر منظوری؛ آوردهاند و بیان کردهاند که هیچ مترجمی ادعای بهترین و کاملترین ترجمه را نداشته و ندارد و نمیباید داشته باشد!
سپس اصرار دوستان و احساس وظیفه برای معرفی این اثر ارزشمند به فارسی زبانان را دلیل تلاش برای ترجمه به نظم کردهاند و خود نیز هیچگاه ادعا نکردهاند که بهترین ترجمه را انجام دادهاند.
بخشی از متن سخنان ایشان از صفحۀ 28 ترجمۀ «حیدربابایه سلام»: «... و اگر من با علم به زحمت و مشقت این کار و کثرت انتقادگران، دست به این کار خطیر زدم؛ نیّتی جز نقل احساس و پیام واقعی شهریار به زبان فارسی و معرفی بخش کوچکی از ادبیات غنی و گستردۀ زبان ترکی نداشتم ...»
و در بخشی دیگر چنین مینویسند: «... با این همه، خود میدانم که با همۀ توفیق در انتقال احساس و حرف دل شهریار، به آنچه میخواستم و در دل داشتم کاملا دست نیافته ام و حتی در چند جای به خاطر وزن و قافیه از مطلب دور افتاده ام. از همین روست که در بخش سوم این دفتر ابیات ترکی استاد را عینا نقل کردهام و ترجمۀ لفظ به لفظ و منثور آن را به فارسی نوشتهام. ...»
***
نمونۀ ترجمۀ بند نخست «حیدربابایه سلام» از چند ترجمۀ منتشر شده:
*** اصل شعر روانشاد استاد شهریار:
(( حیدربابا، ایلدیریملار شاخاندا
سئللر، سولار، شاققیلدییوب آخاندا
قیزلار اونا صف باغلییوب باخاندا
سلام اولسون شوکتوزه، ائلوزه!
منیمده بیر آدیم گلسین دیلوزه! ))
* ترجمۀ آقای کریم مشروطه چی:
(( حیدربابا، به گاه چَکاچاکِ رعد و برق
امواج آب غُرّد و کوبد به صخره فرق
صف بسته دختران به تماشا، به رسم شرق
آنگه ز من سلام بر آن دودمانتان
باشد که نام من برود بر زبانتان ))
* ترجمۀ آقای دکتر محمد علی سجادیه:
(( هنگامۀ فُروز پیاپی ز برقِ چند
سیلابها خُروش زده تند میروند
صف بسته دختران و بر آن خیره میشوند
حیدربابا به شوکت تو، قوم تو، سلام
باشد زبان گشوده، کنی یاد من به نام ))
* ترجمۀ آقای دکتر بهروز ثروتیان:
(( حیدربابا، چو ابر شَخَد، غُرّد آسمان
سیلابهای تند و خُروشان شود روان
صف بسته دختران به تماشایش آن زمان
بر شوکت و تبار تو بادا سلام من
گاهی رَوَد مگر به زبان تو نام من ))
* ترجمۀ آقای میر صالح حسینی:
(( حیدربابا، در غوغای بهاران
غُرّش آسمان و سیل و طوفان
به هنگام نظارۀ دختران
شادمان کن، به پاسخ سلامی
یادمان کن، به نامی و کلامی ))
* ترجمۀ آقای ناصر منظوری:
(( حیدربابا، تو جِستنِ تُندَرون
تو خُروشِ سیلابای گُستَرون
صف که زدن به دیدنش دخترون
سلام بر اون ایل و بر اون دور باد
نام منم جاری بر اون شور باد ))
* در اینجا از تمامی عزیزان علاقهمند به شعر و ادبیات فارسی و ترکی خواهش می کنم؛ همه با هم بکوشیم، مَنِش و روش گذشتگان فرهیختۀ این سرزمین را در پیش گیریم و در بیان نظرات خویش چون آن بزرگان، ادب و متانت را زیور و زینت سخنان خود نماییم.
در پایان ضمن سپاس از عزیزان سایت وزین گنجور، درخواست می کنم در صورت امکان یک ترجمۀ دیگر را در کنار این ترجمه قرار دهند تا علاقهمندان بتوانند بهرۀ کافی را از این اثر گرانقدر ببرند. شاد، تندرست و بهروز و پیروز باشید.