گنجور

حاشیه‌گذاری‌های امید نوروزی اصل

امید نوروزی اصل

هیات علمی دانشگاه آزاد دهدشت، کارشناسی ارشد در شیمی فیزیک و دانشجوی دکتری محیط زیست. علاقه مند به ادبیات کلاسیک ایران


امید نوروزی اصل در ‫۱ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۴ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۲۱:۰۰ در پاسخ به پریسا دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » مستزادها » کار ایران با خداست:

این مستزاد ملک الشعرا، در وصف روزگار کامروایی محمدعلی شاه، بعد از به توپ بستن مجلس مشروطه و متواری نمودن آزادی خواهان و ریختن خون تعدادی از جسورترین ایرانیان مخالف استبداد سروده شد. روایت روزهای سرد و سیاه استبداد صغیر. یادگاری از روزهای خاموشی عشق، سکوت شادی و تردید پیروزی مجدد.

 

امید نوروزی اصل در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۵ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۰۹:۳۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰:

منظور از پیر، که در بیت اول، از مسجد به میخانه می رود، محل مناقشاتی شده است. مفسران نیز مصداق و هویت وی را متعدد ذکر کرده اند. از امام علی و امام حسین تا شیخ صنعان. اشاره نمودن پیر به امامین بسیار دور از منظور می نماید. شارحان متفق القول هستند که مراد از «مسجد سوی میخانه رفتن»، گذر از مقام زهد و ورع و انانیت و تعقل و رسیدن به موقعیت عشق است و کنار زدن حجاب خود ستایی و خود پرستی. نصرالله پور جوادی در مقاله ای محققانه، به واکاوی هویت پیر پرداخته است و با نقب زدن به آثار اشعار عرفانی، که حافظ متاثر از آنهاست،  به غزلی از عطار رسیده است که مضمون کلیدی بیت، یعنی از مسجد به میخانه رفتن، را در خود دارد؛ پیر ما وقت سحر بیدار شد/ از در مسجد بر خمار شد. و به دنبال آن عطار به شرح مطول و مفصل ماجرا می پردازد. پیر دردی کش به بازار می رود و مردم ظاهر بین بلبشویی راه می اندازند. غلغلی در اهل اسلام افتاد/ کای عجب این پیر از کفار شد. مردم به نصیحت پیر جام در کف می پردازند، اما پیر آنها را به طریقت خود می خواند؛ گفت اگر بدمستی ای کردم رواست/ جمله را می باید اندر کار شد. پر مدعایی پیر او را به مهلکه نزدیکتر می کند و از بر سر دار رفتن ترسی به دل راه نمی دهد؛ پیر گفتا کار را باشید هین/ کاین گدای گبر دعوی دار شد. صد هزاران جان نثار روی آنک/ جان صدیقان بر او ایثار شد. این بگفت و آتشین آهی بزد/ وانگهی بر نردبان دار شد. پیر بر سر دار می رود و آماج سنگ هایی می شود که از هر سو بر او می بارد. عطار در ابیات آخر او را به صراحت نام می برد؛ قصه آن پیر حلاج این زمان/ انشراح سینه ابرار شد. در درون سینه و صحرای دل/ قصه او رهبر عطار شد. عطار در غزل های دیگری نیز به این پیر ان الحق گوی، اشاره می کند.

 

sunny dark_mode