گنجور

حاشیه‌گذاری‌های ملیکا شعبان زاده

ملیکا شعبان زاده


ملیکا شعبان زاده در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۷ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۰۴ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴:

معنی ابیات.1سلام کن زمن ای باد مرخراسان را مراهل فضل وخرد رانه عام نادان را
ای باد صبا سلام مرا به مردم خراسان برسان البته به دانشمندان و فضلایش نه مردم عامی نادانش.
2. خبر بیاورازیشان چو داده بوی زحال من به حقیقت خبر مر ایشان را
داده بوی: داده باشی
همان طور که احوال مرا به درستی به آنها خبر می دهی خبر احوال آنان را هم برای من بیاور.
3. بگویشان که جهان سرو من چو چنبر کرد به مکر خویش خود اینست کار گیهان را
سرو من: یعنی قد همچون سرو من
چنبر کردن: خم کردن، ناصر خسرو در جایی دیگر این تعبیر را به کار برده است
ترا ره نمایم که چنبر کراکن به سجده مر این قامت عرعری را
گیهان: شکل قدیمی کلمه جهان
به فضلا و دانشمندان بگو که این جهان با مکر و فریب و نیرنگش قد همچون سرو مرا مانندچنبر خمیده کرده است ، آری اصولا کار جهان همین است.
4. نگر که تان نکند غرّه عهد و پیمانش که او وفا نکند هیچ عهد و پیمان را
نکند غره: یعنی هوشیار باشید که دنیا شما را فریفته نسازد.
مراقب باشید که به پیمان ها و قرار های این روزگار فریفته نشوید ( فریب جهان را نخورید ) زیرا او به هیچ عهد و پیمانی وفدار نیست..
5. فلان اگر به شک است اندر آن چه خواهد کرد جهان بدو بنگر گو به چشم بهمان را
اگر کسی نسبت به کاری که می خواهد انجام دهد شک و تردید داردبه او بگو که جهان را از دریچه چشم کسی که او را آزموده است نگاه کند.
6. ازین همه بستاند به جمله هر چه ش داد چنانکه باز ستد هر چه داده بود آن را
مضمون: الدهر یعطی و یسلب روزگار می بخشد و باز می ستاند
این جهان به گونه ای است که آنچه را به کسی داده باز پس می گیرد همان طور که با دیگری هم همین کار را کرد.
7. از آنکه در دهنش این زمان نهد پستان دگر زمان بستاند به قهر پستان را
به قهر: به زور
زیرا این دنیا به گونه ای است که کسی را به اوج لذت می رساند و بعد در اوج لذت آن خوشی را از او می گیرد.
8. نگه کنید که در دست این و آن چو خراس به چند گونه بدیدید مر خراسان را
خراس: آسیای بزرگی که با چهارپا حرکت می کند
خوب نگاه کنید به سرزمین مقدس و پاک خراسان چگونه در دست افراد نالایق این دست و آن دست شد.
9. به ملک ترک چرا غره اید ؟ یاد کنید جلال و عزت محمود زاولستان را
محمود زاولستان: مقصود سلطان محمود غزنوی است زیرا مادر او اهل زابل بوده است.
چرا به حکومت ترکان سلجوقی مغرور و فریفته شده اید ؟ به یاد بیاورید آن همه شکوه و جلال سلطان محمود زاولی را.
10. کجاست آن که فریغونیان ز هیبت او ز دست خویش بدادند گوزگانان را؟
فریغونیان: آل فریغون
هیبت: ترس
گوزگانان: جوزجانان
کجاست آن سلطان محمودی که آل فریغون به خاطر ترس از شکوه او سرزمین آبا و اجدادی خود را یعنی جوز جانان که سالیان متمتدی بر آن حکومت می کردندرها کردند و متواری شدند.
11. چو هند را به سم اسپ ترک ویران کرد به پای پیلان بسپرد خاک ختلان را
بسپرد: لگد مال کردن
ختلان: سرزمینی در موراءالنهر
سلطان محمود سرزمین هندوستان را با سم اسب لشکریانش نابود و ویران کرد و سرزمین زیبای ختلان را زیر پای فیلان لگد کوب کرد.
12. کسی چنو به جهان دیگری نداد نشان همی به سندان اندر نشاند پیکان را
سندان: قطعه فلز کوچک که روی درهای قدیمی نصب می کردند- قطعه فلز محکم مکعب شکلی که آهنگران در زیر کار قرار می دادند.
هیچ کس مانند سلطام محمود را در تاریخ سراغ ندارد او کسی بود که کارهای غیرممکن را ممکن می کرد.
13. چو سیستان ز خلف ری ز رازیان بستد وز اوج کیوان سر برافراشت ایوان را
خلف: خلف بن احمد آخرین شاهزاده صفاریان
رازیان: اهل ری
کیوان: زحل، هفتمین ستاره از افلاک هفتگانه و در آخرین ردیف قرار دارد.
وقتی سلطان محمود سرزمین سیستان را از خلف بن احمد و دیار ری را از اهالی ری گرفت و تسخیر کرد مقام و رتبه ی او حتی از ستاره ی کیوان هم بلند تر و بالاتر رفت.
14. فریفته شده می گشت در جهان و بلی چنو فریفته بود این جهان فراوان را
بلی : قید تأکید و تصدیق
آری سلطان محمود در جهان مغرور قدرت و سلطنت شده بود و این جهان افراد زیادی را مانند او فریفته است.
15. شما فریفتگان پیش او همی گفتید هزار سال فزون باد عمر ، سلطان را
شما شاعران و نویسندگان و عالمان و فضلای درباری همواره در مقابل سلطام محمود او را دعا می کردید و می گفتید انشاء الله عمر سلطان محمود بیش از هزار سال باشد.
16. به فر دولت او هر که قصد سندان کرد به زیر دندان چجون موم یافت سندان را
قصد سندان کردن: کنایه از قصد کار سخت کردن
به زیر دندان چون موم یافت سندان را: کار محال را به راحتی انجام دادن
به واسطه ی شکوه و جلال سلطام محمود هرکس که قصد انجام کار سخت و محال را می کردآن کار برایش میسر و آسان می شد.
17. پریر قبله ی احرار زابلستان بود چنانکه کعبه ست امروز اهل ایمان را
پریر: دو روز قبل
قبله: محل روی اوردن (محل برآورده شدن حاجات)
همین چندی پیش قبله ی بزرگان و آزادگان و نجبا، دربار سلطان محمود بود همان طور که اکنون برای مؤمنان و مسلمانان خانه ی قبله محسوب می شود.
18. کجاست اکنون آن فر و آن جلالت و جاه که زیر خویش همی دید برج سرطان را؟
برج سرطان: چهارمین برج از بروج فلکی
آن همه شکوه و جلال سلطان محمود چه شد؟ کسی که برج سرطان با آن همه رفعت و بلندی زیر پایش قرار داشت.
19. بریخت چنگش و فرسوده گشت دندانش چو تیز کرد بر او مرگ چنگ ودندان را
مرگ چنگ و دندان را: مرگ به گرگی تشبیه شده که لوازم او چنگ و دندان است
20. بسی که خندان کرده است چرخ گریان را بسی که گریان کرده است نیز خندان را
صنعت طرد و عکس
چه بسا انسانهایی که ناراحت و غمگین بودند و این روزگار آنها را خوشحال کرد و چه بسا آدم هایی که خندان بودند و آنها را غمگین و گریان ساخت.
21. قرار چشم چه داری به زیر چرخ؟ چونیست قرار هیچ به یک حال چرخ گردان را
قرار: آسایش
چشم داشتن: توقع داشتن
چرا از این روزگار که پیوسته در حال عبور و گذشتن است و حتی یک لحظه هم خودش آرامش ندارد انتظار آرامش داریم.
22. کناره گیر ازو کاین سوار تازانست کسی کناره نگیرد سوار تازان را
کناره گیر-کناره نگیرد جناس زاید در آخر
سعی کن از این روزگاری که مثل یک سوار تازنده با سرعت در حال تاختن است پرهیز و دوری کنی زیرا هیچ فرد عاقلی سوار در حال تاخت با سرعت رادر آغوش نمی گیرد.
23. بترس سخت ز سختی چو کاری آسان شد که چرخ زود کند سخت کار آسان را
وقتی انجام کاری برایت آسان شد بسیار بترس زیرا این روزگار خیلی زود کارهای آسان را سخت و دشوار می کند.
24. برون کند چو درآید به خشم گشت زمان ز قصر قیصر را وز خان و مان خان را
قیصر: لقب پادشاهان روم
خان: لقب پادشاهان ترک
وقتی روزگار به خشم درآید حتی پادشاه را با همه ی عظمت و قدرت منقرض می کند و از کاخ و امکاناتش دور می کند.
25. بر آسمان ز کسوف رهایش نیست مر آفتاب درخشان و ماه تابان را
حتی خورشید و ماه هم در آسمان از دست این روزگار در امان نیستند و دچار گرفتگی و خسوف و کسوف می شوند.
26. میانه کار باش ای پسر کمال مجوی که مه تمام نشد جز زبهر نقصان را
ای انسان سعی کن در همه کارها میانه روی و اعتدال را رعایت کنی زیرا ماه هم وقتی کامل می شود دوباره دچار نقصان و کاستی می شود.
مفهوم بیت: رسیدن به کمالات و مقامات مادی و دنیوی تازه آغاز نقصان و کاستی انسان است
27. ز بهر حال نکو خویشتن هلاک مکن به در و مرجان مفروش خیره مرجان را
هیچ وقت به خاطر رسیدن به مقامات دنیوی و وضعیت بهتر خودت را نابود نکن و بیهوده به خاطر یافتن اموال بی ارزش دنیوی این جان ارزشمند و گرانبهای خودت را ازبین نبر.
28. نگاه کن که به حیلت همی هلاک کنند ز بهر پرّ نکو طاوسان پرّان را
خوب توجه کن که به خاطر پر زیبای طاووس چگونه با حیله و مکر این پرنده ی زیبا را شکار می کنند.
29. اگر شراب جهان خلق را چه مستان کرد ز بهر پرّ نکو طاوسان پرّان را
اگر حبّ دنیا مثل شرابی افراد را مست و غافل کرده تو این دنیاپرستان را رها کن همان گونه که یک فرد هوشیار مست را به حال خود رها می کند و به خود وا می گذارد.
30. نگاه کن که چون فرمان دیو ظاهر شد نماند فرمان در خلق خویش یزدان را
خوب دقت کن و ببین که وقتی خلیفه ی عباسی دستوری می دهد چگونه مردم دیگر به فرمان پروردگار توجهی نمی کنند.
31. به قول بنده ی یزدان قادرند ولیک به اعتقاد همه امتند شیطان را
در حرف و گفتار همه بنده ی خدای توانا هستند اما در عقیده و باطن و اعتقاد همه پیرو شیطان هستند.
32. بگویشان که شما باعتقاد دیوانید که دیو خواند خوش آید همیشه ایوان را
به این گونه افراد بگو که شما از نظر اعتقادی و باطنی شیطان هستید زیرا همیشه دیوها و شیاطین خوششان می آید که آنها را دیو وشیطان صدا بزنی.
33. چو مست خفت ببالینش تو ای هوشیار مزن گزافه به انگشت خویش پنگان را
وقتی در کنار تو ای هوشیار فردی مست قرار گرفته سعی نکن او را هوشیار و آگاه کنی زیرا مکار بیهوده ای است و فایده ای ندارد.
34.زیان نبود و نباشد از و چنانکه نبود زیان ز معصیت دیو مر سلیمان را
از فرد مست هیچ ضرری به آدم هوشیار و آگاه نمی رسد همان طوری که از حرکات و فرمان های دیو و از خطاها و گناهان او هیچ ضرری به حضرت سلیمان نرسید.
35. ترا تن تو چو بندست و این جهان زندان مقرّخویش مپندار بند و زندان را
جسم تو مثل زنجیر است و این جهان به منزله ی زندانی برای تو است پس این جسم و از این جهان را جایگاه حقیقی ودائمی خود فزض نکن.
36. ز علم و طاعت جانت ضعیف و عریانست به علو کوش و بپوش این ضعیف عریان را
روح تو عاری است از دانش و عبادت پس در تحصیل و کسب دانش بکوش و این جان عاری از عبادت را بپوشان و خدا را عبادت کن.
37. به فعل بنده ی یزدان نه ای به نامی تو خدای را تو چنانی که لاله نعمان را
تو در عمل بنده ی خدا نیستی فقط در اسم و نام بنده ی خدایی رابطه ی تو با خدا مثل انتصاب لاله به نعمان است.
38. به آشکاره تن اندر که کرد جهان پنهان؟ به پیش او دار این آشکار و پنهان را
چه کسی این روح پنهان را در جسم آشکار تو قرار داده سعی کن این روح و جسم را هم در خدمت او قرار دهی.
39. خدای با تو بدین صنع نیک احسان کرد به قول و فعل تو بگذار شکر احسان را
خدا با این آفرینش زیبا به تو لطف و احسان کرد پس تو هم چه در بیان و گفتار و چه در عمل از این احسان و لطف تشکر و سپاسگذاری کن.
40. جهان زمین و سخن تخم و جانت دهقان است به کشت باید مشغول بود دهقان را
این جهان مثل یک زمین کشاورزی است و سخن تو مثل بذر و دانه ای است که در زمین کاشته می شود و روح تو مانند کشاورز است و کشاورز هم همیشه باید مشغول کشت و کار باشد.
مفهوم بیت: پیوسته سخنان نیک و مفید بیان کن
41. چرا کنون که بهار است جهد آن نکنی که تا یکی به کف آری مگر زمستان را
چرا اکنون که در این دنیا هستی و امکان ذخیره ی عمل نیک داری تلاش نمی کنی که شاید توشه ای هرچند اندک برای جهانی دیگر بدست آوری.
42. من این سخن که بگفتم ترا نکو مثلست مثل بسنده بود هوشیار مردان را
این نکته ای که گفتم برای تو ضرب المثل خوبی است و برای مردان هوشیار و آگاه همین ضرب المثل کافی است.
43. دل تو نامه ی عقل و سخنت عنوان است بکوش سخت و نکو کن ز نامه عنوان را
دل تو به منزله ی نامه ای از عقل و خرد است و سخن تو به منزله ی عنوان این نامه پس بسیار تلاش کن و سعی کن که سخنت که نشانه ی عقل تو است زیبا و خوب بیان کنی.
44.ترا خای ز بهر بقا پدید آورد ترا و خاک و هوا و نبات و حیوان را
خداوند تو، خاک ، هوا ، گیاه و انسان رابرای زنده ماندن و ادامه ی حیات و بقا آفریده است.
45. نگاه کن که بقا را چگونه می کوشد به خردگی منگر دانه ی سپندان را
خوب توجه کن که دانه ی اسفندچگونه برای ادامه ی حیات می کوشد به کوچکی و ریزی اش توجه نکن.
46. بقا به علم خدا اندست و فرقانست سرای علم و کلید و درست و فرقان را
بقای حقیقی در علم الهی است و علم الهی در کتاب آسمانی قرآن است و این قرآن مانند خانه ای است که دارای کلید و در است.
47. اگر به علم و بقا هیچ حاجتست تورا سوی درش بشتاب و بجوی دربان را
اگر به دانش و راز زنده ماندن و جاودانگی نیازمند هستی پس سعی کن به در قرآن برسی و دربانش را پیدا کنی.
48. در سرای نه چوبست بلکه دانائیست که بنده نیست ازو به خدای سبحان را
در خانه ی قرآن معمولی نیست بلکه خرد آگاه و دانایی است که در این زمان بنده ای از او بهتر برای خدا وجود ندارد.
49. به جدّ او بدو جمله باز باید گشت به روز حشر همه مؤمن و مسلمان را
در روز قیامت همه مؤمنان و مسلمانان باید به جد او حضرت علی علیه السلام و به او پناه ببرند و متوسل شوند.
50. مرا رسول رسول خدای فرمان داد به مؤمنان که بدانند قدر فرمان را
مستنصر به من فرمان داده که به مؤمنان اعلام کنم که ارزش فرمان الهی را بدانند.
51. کنون که دیو خراسان به جمله ویران کرد از و چگونه ستانم زمین ویران را
اکنون که حکومت ترکان سلجوقی سرزمین پاک و مقدس خراسان را به کلی نابود کرده است من چگونه می توانم این سرزمین نابود شده و خراب شده را از آنان پس بگیرم.
52. چو خلق جمله به بازار جهل رفته ستند همی زبیم نیارم گشاد دکان را
وقتی همه مردم دچار جهل و نادانی هستند من چگونه می توانم به نشر و گسترش مذهب اسماعیلیه بپردازم.
53. مرا بدل ز خراسان زمین یمگان است کسی چرا طلبد مر مرا و یمگان را
من به جای آنکه در خراسان باشم در وطنم و در این دره ی پرت و دور افتاده قرار دارم پس چرا باید کسی در این نقطه ی پرت و غیر معروف به سراغ من بیاید.
54.ز عمر بهره همین است مر مرا که به شعر به رشته می کنم این زرّ و درّ و مرجان را
حاصل عمر من همین است که نکات اخلاقی و عقلی و پن آمیز مرا به صورت شعر در بیاورم.

 

sunny dark_mode